دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام دوستان
خیلیهاتون منو میشناسین،
من به سوالات مدیر سایت جواب میدم، در حقیقت چیزهایی هستند که هرکسی که تاپیکمو دنبال میکرد میدونه
ولی بازم لیست کردم
اقلیما جان، لیلای عزیز و جناب SCi ، ممنونم که منو تنها نزاشتین و میخوام بازم کمکم کنین تا مشکلاتم حل بشه و امیدوارم با بسته شدن دوباره تاپیکم همین یه کم امیدی که به حل مشکلم کنار شماها دارم از دست ندم :72:
پست اول: خلاصه مشکلتون
1- بی تفاوتی شوهرم
2- مسائل مالی
3- پیش قدم شدن من بعد از هر دعوا و مشاجره و اینکه سعی کردم یه بار نرم جلو ولی مدتها طول کشید و آخرشم خودم پیش قدم شدم
4- استرس و اضطرابی که بابت هر خواستم دارم و ترس از برخوردی که بعد از مطرح کردنش میشه (واقعا رو جسمم اثر گذاشته و دچار طپش قلب و معده درد میشم)
5- هیچی راجع به مسائل مالی و تصمیماتی که داره بهم نمیگه
6- همیشه منو مقصر میدونه و همیشه میگه اگه من مشکلی دارم دلیلش تو هستی
7- برای خرج کردن من چرتکه میندازه ولی تو بقیه زمینه ها به راحتی خرج میکنه
8- جدیدا که بهم میگه سر کار نرو
9- فکر و خیال و ترس از مورد خیانت قرار گرفتن
10- استرس و سکوت و بدون عشق سپری شدن لحظه هامون تو سه هفته اخیر
پست دوم: خلاصه جوابهایی که گرفتید
1- تمرین تنفس
2- احترام به خودم
3- تمرین مهارت گفتگو
4- مبارزه با منتقد درونی
5- رسیدگی به مسائل شخصیم و بی توجهی به مشکلات و بی اهمیت شمردن رفتارهای شوهرم
پست سوم: خلاصه مطالعات و پاسخهای مشاوران به مشکل مشابه خودتون را جمعبندی کنید
من تمرین تنفسو به خوبی یاد گرفتم و خیلی جاها کمکم میکنه
سعی میکنم به خودم احترام بزارم و اول به خودم فکر کنم ولی بعضی اوقات حس میکنم این کار در تعریف عشق نمیگنجه و میترسم باعث بشه همسرمم دیگه به نیازهای من بها نده و از هم دور بشیم در کل کلید تشخیص مکان و زمان برای اینکه کجا خودمو مقدم بدونم و کجا همسرمو گم کردم
تمرین مهارت گفتگو، که با هر ترس و واهمه ای که بود بالاخره امتحانش کردم
آرامشی بابت اینکه حرفمو زدم بهم دست داده ولی خب تبعاتش داره اذیتم میکنه و نمیدونم من مهارت گفتگو رو خوب اجرا نکردم یا همسرم مهارت شنیدنشو نداشت
با منتقد درونیم جدیدا دارم مبارزه میکنم، خیلی سخته، هنوز نتونستم ساکتش کنم، و از همه بدتر اینکه حملاتش خیلی بیشتر از قبل شده و واقعا باهاش دچار مشکل هستم
به کارهای شخصیم میرسم و وقتی همسرم بی تفاوته یا ازم دوری میکنه دیگه نمیرم سراغش و میرم دنبال کارهای خودم ولی زیاد آرامش ندارم و همسرم زیاد براش مهم نیست و یه جورایی انگار از خداشه که دنبال کار خودم باشم ، احساس تنهایی میکنم ، نشون میدم برام مهم نیست رفتارش ولی برام مهمه و از درون داغونم میکنه
پست چهارم: آنجه از مشکلتون که باقیمانده قرار دهید.
تمام مشکلاتی که دارمو نوشتم و راجع بهش توضیح دادم
من میخوام برم ارایشگاه چون شنبه عروسی دعوتیم، و میخوام ازش پول بگیرم
الآن چند روزه استرس اینو دارم
اینکه بهم بگه نمیخواد بری، خودت میری سرکار پول داری خرج کن، یا مثل بیشتر مواقع تشخیص میده نیازی ندارم و ...
باید چکار کنم؟
چطوری مطرح کنم؟
من هم با آرامش هم با دعوا هم تو شرایط مساعد هم نابسامان به هر روشی که فکر کنین تا حالا حرف زدم ولی براش فرقی نداره تو اوج عشقبازیم که بهش بگم خیلی راحت شرایطو عوض میکنه و دلش نخواد کاری انجام نمیده
اگه راهنمایی کنین که چطوری باید مطرح کنم ممنون میشم
باتوجه به اینکه فردا باید برم و وقت زیادی ندارم، شب باید پول با خودش بیاره پس تو بازه زمانی بعد از تعطیل شدنم تا قبل از اومدنش باید بگم و اینکه از چند ماه پیش تو یه بحثی بهش گفتم میخوام برای عروسی آخر شهریور برم ارایشگاه و تغییر کنم
ممنون
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شمیم جون منم مثل تو برخی از این مشکلات را دارم. من هر وقت پول بخواهم شوهرم میده ولی متاسفانه من هر وقت می خواهم پول بگیرم سختمه چون شوهرم حاضر نیست سر ماه به من پول بده و میگه هر وقت خواستی بیا بگیر. به هر حال تو را درک می کنم و می دانم وقتی جواب نه تو چیزی بشنوی چقدر سخته. من خودم دیگر برخی مواقع به سمت لجبازی می روم که ممکنه زیاد کار درستی نباشه. اما تو با آرامش بگو و سعی کن در ابتدا مبلغ کمی بخواهی. به هر حال اون حق نداره برای تو تعیین تکلیف کنه که نیاز داری بری آرایشگاه یا نه؟ نمی دانم شاید درست نباشه که اینو می گم ولی من شاید اگر از شوهرم پول بخواهم و بگوید نه شاید اصلا به آن عروسی نروم. چون این یکی از پیش پا افتاده ترین مسائل زندگیست و تو نباید در این مورد کوچک دچار استرس باشی.
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
natalie عزیز مرسی که باهام همدردی کردی و برام نوشتی
خب نمیتونم نرم عروسی، نه دلم میخواد تو فامیلشون تو دهنا بیفتم نه دوست دارم مشکلاتمونو دیگران بدونن
ولی واقعا برام سخته
همیشه دلم یه زندگی آروم میخواست
من آدم ولخرجی نیستم، از عقدمون تا الآن با احتساب همه مناسبتها و هدایا و خرجایی که برام کرده حاضرم قسم بخورم 1میلیون خرج نکرده برام، یعنی تو یکسال و هفت هشت ماه
خیلی زور داره وقتی رعایت میکنی بهت بگن اصلا هم کم خرج نیستی، خیلی هم هزینه سازی و اینکه برای کمترین خرجی که یه زن داره بخوای اینطوری استرس بگیری
شاید مشکل از خودمه
من فکر میکنم کم خرج بودنم باعث شده توقعش بالا بره
نمیدونم
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
ببین من واقعادرکت می کنم ولی این خیلی مشکل بزرگی نیست. زیاد حساب نکن برات چه کارهایی کرده و چی نکرده چون مطمئنا مسائل زیاده. من میگم این حقته که ازش بخوای و با ملایمت بخواه. تو زیاد در مورد شوهرت توضیح ندادی که مثلا اگه دعوا کنی چی میشه؟ چه عکس العملی نشون میده؟ ولی من مسائل تو را داشته ام و واقعا هیچی مثل آرامش نیست. سعی کا ازش پول بگیری حالا هر چقدر هم که شده. مثلا بهش بگو رفتم یکجا آرایشگاه هم کارش خوبه هم قیمتش خوبه. ببین البته میگم مردها هر طور باهاشون رفتار می کنی عادت می کنند زیاد بخوای عادت می کنند کم بخوای عادت می کنند. سعی کن زیاد بخوای ولی به صورت تدریجی نه یکدفعه که عصبانیش کنی. امیدوارم عروسی بهت خوش بگذره عزیزم.
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
ناتلی جون ممنون
تاپیکهای قبلیم به اسم "خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟" بود
اگه خواستی بخون
وقتی دعوامون میشه، همه چیو زیر سوال میبره، خودشو محق میدونه و مثل الآن که سه هفتس قهره، محل نمیزاره، میره دنبال کارای خودش و سعی میکنه نیاد طرفم
شاید بگی واکنش خاصی نداره ولی این رفتارش مال اینه که میدونه اینطوری من خیلی عذاب میکشم
و من دارم سعی میکنم مدارا کنم
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شمیم جون چی شد رفتی عروسی؟ چکار کردی؟ خوش گذشت؟ ببین خوب بده که بهش نقطه ضعف دادی نشان بده که میتونی خودت رو سرگرم کنی. کتاب بخر بخوان .بهترین سرگرمی. من فکر می کنم شاید زیاد بهش اهمیت دادی و یم جورهایی در حقش مادری کردی جای اینکه زنش باشی. در حال حاضر سعی کن آرامشت رو حفظ کنی تا تا اوضاع آرام تر بشه.
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام natalie عزیز
مرسی که بهم سر زدی
راستش تا قبل ورود به تالار، یه جورایی با هم قهر بودیم
البته اتفاقهای ناجور زیادی افتاد ، ولی زمان ورود به تالار، دستمو گرفت و بهم لبخند زد و گفت سعی کن بهت خوش بگذره
یه کم ته دلم حس کردم بخاطر مراسمشون میخواد مثلا آرومم کنه، اما سعی کردم با این فکر منفی بجنگم
شبش که برگشتیم خونه، یه کم بهتر شده بود
ولی خدا رو شکر از دیروز مثل سابق شده
نمیدونم
چقدر این ماجراهای این چند روز به ریشه زندگیم آسیب رسونده نمیدونم
برام دعا کن:43:
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام شميم جان
مگه چه اتفاق هايي در اين چند روز افتاده كه فكر مي كني به ريشه زندگيت آسيب رسونده؟
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام شمیم عزیزم حوشحالم که خوشحالی
مطمئن باش همسرت دوستت داره فقط اتفاقات اخیر یکم لجبازش کرده
حرفی که از دل براید بر دل نشیند
حرف اون از ته دلش بوده که به دل تو نشسته
سعی کن اوضاع رو ثابت و اروم نگه داری و حساسیت خودتم کم کنی
یکی از بزرگترین مشکلات من و تو حساسیتمونه که باید کم شه
برات ارزوی بهترین ها رو دارم دوست خوبم:43:
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام شمیم جونم
عروسی خوش گذشت؟؟؟ آرایشگاه رفتی؟؟ چی شد...