نوشته اصلی توسط negarande
من کل زندگیمو برای تغییر شرایط عوض کردم. حتی کارم رو عوض کردم. سعی کردم دوستای دیگه ای پیدا کنم. اما نتوسنتم. چون یه بار یکیشون که داشت ماجرایی رو تعریف میکرد ،خندید. از روی شادی. راستش اون موقع فهمیدم اصلا توانی برای خنده ندارم. این خیلی بده. برای همین رفتم مشاوره. اما هر دو بار بهم گفتن باهاش صحبت کنم. حتی خواهرم هم میگه تو که الان با کسی نیستی، ازدواجم نمیخوای بکنی ،پس با اون باش!!!!!!!!!!!!! نمیدونم . یعنی فکر میکنم طرز فکر قالب دوستام همینه.
یه بار یکی از دوستام ازم خواست باهاش صحبت کنم که آروم شم، بعد هم شروع کرد بهش بد گفتنو.و تحملشو نداشتم. تقریبا از دوره اشک ریختنم گذشته. قبلا تا تنها میشدم اشک میریختم. اما الان از قبل ارومترم. فقط مشکلم اینه که عومل وسوسه انگیز زیادن. خیلی زیاد.