تضاداعتقادات ما و عرف جامعه(توجه به ظاهر به جای ارزشهادر ازدواج)
همیشه فکر میکردم به اینکه نجیب باشم، موفق و تحصیلکرده و بدور باشم از ارتباطات عاطفی و جسمی و جنسی که بین خیلی از دختران و پسران رایج است چرا که فکر میکردم باید احساسم را برای شوهر احتمالی آینده حفظ کنم. و همیشه فکر میکردم کسی پیدا میشود که این همه عشق را برایش خرج کنم. کسی که بدانم تا ابد همراهم می ماند. اما حالا در آستانه 30 سالگی فهمیدم هیچکدام از اینها معیار انتخاب همسر در بیشتر پسران امروزی نیست. اکثر پسران ما خیلی به دنبال کشف نجابت و اخلاق و ایده ها و طرز فکر دختران نیستند. اکثر آنهاخیلی دم دستی تر از این حرفها زن آینده شان را انتخاب میکنند یا با دوست دخترهایشان ازدواج میکنند یا با دختران مادرپسند. و همین است که امثال ما در این میانه میمانیم با عقایدی که یک زمانی فکر میکردیم درست است و حالا شک کرده ایم به همه آنها.
اما واقعا اشکال از ما است که فکر میکردیم موفق بودن و نجابت و رفتار خوب یک دختر معیار انتخاب پسران در ازدواج است؟
آیا اشکال از ما است که جامعه دخترانی چون ما را ترشیده خطاب میکنند و علیرغم سایر موفقیتها و احتمالا خصوصیات مثبتی که داریم با دیده تحقیر و یا نهایتا دلسوزی به ما نگاه میکنند؟
ما کجا را اشتباه کرده ایم؟