حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
سلام
من همین امروز به راهنمایی یکی از دوستانم عضو تالار شدم . امیدوارم شما بتونید به من کمک کنید .
مشکل من با همسرم سر یکی از دوستان صمیمیش هست(مذکر) . همسرم خیلی وقتها اون رو به من ترجیح می ده . من هر راهی رو امتحان کردم ولی نتونستم کاری از پیش ببرم . دوست همسرم قبلاً نامزد خواهر همسرم بوده و بعد از یکماه که از عقدشون گذشته بود به خواست خواهر همسرم از هم جدا می شن . اونها حدود 9 سال بود که همخونه و دوست خیلی خیلی صمیمی بودن و بعد از ازدواج هم همسرم به خاطر اینکه ثابت کنه ازدواجش خدشه ای در رابطشون وارد نکرده و نمی کنه تمام مسافرتهامون رو درخواست می کرد که اونهم با ما بیاد و یا در تمام جشنها حضور داشته باشه و خیلی از اوقات که ما خونه مادر و پدرم بودیم از من می خواست که اون رو هم دعوت کنیم . ما به جز ماه عسل هیچ مسافرت دو نفره ای نداشتیم و و خیلی از اوقات همسرم دوست داره که بیشتر شبها دوستش رو به خونمون دعوت کنیم و شام رو با هم بخوریم . اون جمعه ها همیشه اگر 3 ساعت هم که شده حتماً باید پیش دوستش بره . من خیلی اوقات درکش کردم و خودم هم تشویقش کردم که رابطش رو داشته باشه ولی نه دیگه در این حد که ما نتونیم سفر دونفره داشته باشیم و بیشتر جاها رو به درخواست همسرم او هم با ما باشه . من از این رابطه خیلی ضربه خوردم و خیلی تحقیر شدم . شب عروسیمون همسرم دوستش رو به من ترجیح داد و اون شب رو به من زهر کرد و خیلی موارد دیگه که الان می دونم که نمی تونم بیشتر از این ادامه بدم و حوصله شما رو سر ببرم .
من واقعاً نمی دونم که چیکار می تونم بکنم چون هر راهی رو رفتم به بن بست رسیدم . احساس می کنم همسرم بیشتر از دوستش می ترسه و اینکه اون راجع بهش چه جوری فکر کنه خیلی براش اهمیت داره .
من زندگیم رو دوست دارم و عاشق همسرم هستم . نمی خوام زندگیم به خاطر کس دیگه خراب بشه .
ممنون میشم اگه شما یه راهی رو به من پیشنهاد بدید تا من بتونم مشکلم رو حل کنم .
[/font][/size]
RE: حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
سلام
خوش اومدی عزیزم
قبل از هر چیز اگر این اسم و فامیل واقعی شما هست
لطفا سریع اون رو عوض کنید چون ممکنه بعدا همین مو ضوع باعث ایجاد مشکلاتی برای شما بشه
امیدوارم مشکل شما با راهنمای دوستان حل بشه :72:
RE: حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
سلام
من فك ميكنم همسر شما عاشق دوستش هست و همچنين نسبت به ايشون احساس مسئوليت ميكنن كه اينطور با ايشون در تماس هستن.
من هم با يكي از دوستان قديمي خودم همچين رابطه اي رو داشتم ولي مجردم و به كسي لطمه نميزدم
اما از زماني كه فهميدم اين رابطه نيست و وابستگيه ازش بالكل جدا شدم
شما ميتونيد رفاقت رو براي همسرتون تعريف كنيد و به ايشون گوشزد كنيد كه با شما ازدواج كرده و شما الان خانواده هستيد و خلوتي نياز داريد كه ورود افراد ديگه حتي پدر و مادرتون هم در برخي زمان ها نبايد رخ بده و شما به تنهايي دو نفره نياز داريد تنهايي حتي در مسافرت و يك روز يا هفته شما موضوع وابستگي رو براشون بگيد شايد متوجه شدن
البته اين رو هم بگم من پيش نهاد ميكنم صبر كنيد چند تا جواب براي شما.بياد و بعد راه بهتر رو انتخاب كنيدخانم ناز درست ميگن زودتر اسمتون رو عوض كنيد
RE: حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
سلام ،
ممنونم از راهنماییتون ناز عزیز. اسم کاربری من اسم و فامیل غیر واقعی هستش ( البته نمی دونمم چه طور می تونم عوضش کنم )
Mr.Khalaji عزیز حق با شماست . دقیقاً همینطوری هست که شما می گید . اون به شدت در مورد دوستش احساس مسئولیت می کنه و عاشق اون هست . خیلی خیلی دوستش داره . من راهی که شما پیشنهاد دادید رو رفتم و به نتیجه ای نرسیدم . شاید بعد از صحبت کردن با همسرم ، ایشون فقط 2 روز یا 3 روز خوب باشن ولی بعد دوباره روز از نو و رزوی از نو .
واقعاً دیگه بریدم . دیروز همش از من می پرسید که چم شده و چرا تو خودم هستم . من بهش گفتم که نیاز به مشاور دارم و نمی تونم با خودش ( همسرم ) راجع به ناراحتیم صحبت کنم . و واقعاً هم دیگه نمی تونم راجع به این قضیه باهاش صحبت کنم . چون هیچ فایده ای نداره و چیزی درست نمی شه اگرم می شه کاملاً مقطعی و سطحی هست . همسرم خیلی ابراز نارحتی کرد و ناراحت شد که من بهش گفتم راجع به مشکلم نمی تونم باهاش صحبت کنم . 6 ساله که دارم با این قضیه و حضور جبری کنار میام . ولی دیگه نمی تونم . کوچکترین صحبتی از دوستش می شه من موضع می گیرم .
راستی این رو هم یادم رفت بگم که من با دوستش در دانشگاه همکلاس بودم . و کلاً من با همسرم تو دانشگاه با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم .
من منتظر راهنمایی دوستان می مونم تا به قول Mr. Khalaji عزیز راه بهتر رو انتخاب کنم .
ممنون از همتون
RE: حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
-نارضايتيتون رو در رفتارتون، در موقع حضور ايشون علنا نشون بدين،نه اينكه بي احترامي كنيد ،
ولي مثلا وقتي براشون شام ميارين شام رو بذارين توي سفره و خودتون بگيد ميل ندارم(يه جور تابلو بگين) و بريد توي اتاق و در رو ببنديد.
-از اين به بعد به هيچ عنوان با آون آقا گرم نگيريد.يه سلام خشك و يه خداحافظي خشكتر!
-به محض خروج ايشون از منزلتون،شاد و سرزنده و پرانرژي رفتار كنيد ولي تا ايشون مياد يا حرفي از ايشون ميشه،رفتارتون رو 180 درجه تغيير بديد.
-اگر برنامه سفر ميريزيد و شوهرتون ميگه اونم بياد،سريع قيد سفر رو بزنيد و بگيد حس مسافرت رو نداريد.
-خيلي رك و راحت و با قاطعيت تمام به شوهرتون بگيد كه از حضور وقت و بي وقت ايشون در زندگيتون خسته شديد و ديگه به اين صورت شرايط براتون قابل تحمل نيست!
-شوهر شما بايد بفهمه كه داره زياده روي ميكنه!
-تاكييد ميكنم،قاطعانه رفتار كنيد!
RE: حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
سلام به شما منم با نظرات mehrdad موافقم
شما بچه ندارید؟
تا حالا رفتاری نکردید که اون آقا متوجه ناراحتی شما بشن؟
شما باید جوری رفتار کنید که اون نیاد البته با احترام
نیازی نیست جایی میرید به اونم بگید بیاد به همسرتون بگید اگه اون بیاد من نمیام
البته اینجوری بینتون بحث پیش میاد که شما باید قاطع باشید و با همسرتون بحث نکنید
البته یه دفعه برای همسرتون سخته باید کم کم رابطشونو کم کنید
حتما پیش مشاور برید
همسرتون نگران نیست دوست مجردش همیشه در کنار زن جوونش باشه؟ شما میتونید یکم غیرتیش کنید بگید احساس راحتی ندارید
RE: حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
مهرداد و همدم عزیز متشکرم از اینکه برای من وقت گذاشتید و راهنماییم کردید .
من بچه ندارم .
1 ساله که ازدواج کردیم و متأسفانه من به خاطر همسرم حتی مواقعی که اصلاً حالم خوب نبوده و دوست نداشتم هیچکسی پیش ما باشه ، کوچکترین رفتاری نمی کردم که دوستش متوجه بشه من حال ندارم یا از بودنش ناراحتم . این اشتباه بزرگیه که من انجام دادم و خودم هم مقصر هستم . از دوست داشتن زیاد همسرم هیچوقت ناراحتیم رو به دوستش نشون ندادم ، حتی اگه یه ساعت قبلش با هم دعوا کرده باشیم . چون معتقدم بیشتر از همه همسر من مقصره و بعد خودم و در آخر دوستش . نمی دونم شما هم با من هم عقیده هستید یا نه ؟؟؟؟
وقتی حرفش می شه موضع گیریم در برابرش خیلی زیاده ولی وقتی میاد خونمون زیاد ناراحتیم رو از بودنش نشون نمی دم . می دونم اشتباه بزرگیه و سعی دارم خودم رو اصلاح کنم .
همدم عزیز اون اینقدر به دوستش اطمینان داره که اصلاً به فکرش هم خطور نمی کنه که ذره ای باید نگران چیزی باشه .( واقعاً هم مورد اعتماد هست . ) اما شیطان هم همیشه و همه جا حضور داره و من منکر این قضیه نیستم . وقت مشاوره گرفتم .
همسرم وقتی که احساس کنه که اون احساس تنهایی زیاد می کنه هرجور شده من رو راضی می کنه که به خونه بیاردش و یا اینکه یه برنامه بیرون رو می چینه . اون لحظه واقعاً اصلاً براش مهم نیست که من دوست دارم اونم باشه یا نه . ( یه جورایی از منم مطمئنه که من اگرم ناراحت باشم تو رفتارم نشون نمی دم و از ایا بابت خیالش راحته ) . دیروز گفت که داره می ره دنبالش و می خواد اونو بیاره خونه که من گفتم اصلاً حال و حوصله ندارم و اینکارو نکن ولی اون کار خودش رو کرد و آوردش خونه و بعد هم برد رسوندش . خونه الانمون رو هم نزدیک دوستش گرفته . و البته نزدیک محل کارش .
راههایی رو که مهرداد و همدم عزیز و Mr.Khalaji عزیز گفتن رو انجام می دم .
بچه ها ممنونم از همدلیتون[/color][/size]
RE: حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
یک نکته ای که هست این که باید مطمئن باشی اگه پای دوستش از خونتون قطع شد اونوقت همسرت بیرون منزل وقتش رو براش نمی ذاره؟.یه جور باید ریشه ای حل شه.
RE: حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
عزیزم اگر تا حالا با حرف زدن با شوهرت به نتیجه نرسیدی تنها یک راه داره. اول با همسرت تو خونه شاد باش و اصلا حرفی از اون اقا تو خونه نزن. که این یاداوری اوضاع رو بدتر میکنه و همسرت رو بیشتر به این سو می کشونه که دوستش داره بهش ظلم میشه و باید زود ببیندش.
بعد هم که دوست شوهرت اومد خونه شما زیاد تحویلش نگیر و کاری کن که متوجه بشه با حضورش معذبی. مثلا برو یک اتاق دیگه یا سرتو با یک کار دیگه گرم کن و باهاش اصلا گرم نگیر .
ببین من هم اوایل همسرم اینطور بود و الان برام مشکل ساز شده چون فکر می کردم باید احترام مهمون رو نگه دارم. خواستی مشکل منو که از اهمال کاریم بوجود اومد رو بخون:
http://www.hamdardi.net/thread-16540.html
RE: حضور دوست همسرم ( مذکر ) داره به زندگیم لطمه می زنه
رایحه عشق عزیز ، 100% همسرم اگه اون نیاد خونمون میره بیرون یا خونه یا محل کارش می بیندش . امکان نداره که اون این کارو نکنه .
دلجوی عزیزم ، مطلبتو خوندم و خیلی خیلی تأسف خوردم . واقعاً آرزو می کنم که زود زود مشکلت حل شه . هیچی بدتر از این نیست که آدم تو خونه خودش احساس امنیت و آرامش نکنه .
چندوقته که خیلی تو خودم هستم و اگرم واقعاً نباشم خودمو جلوی همسرم ناراحت و دلگیر نشون می دم . همسرم دلیلش رو پرسید و من بهش گفتم که نمی تونم به تو بگم چون قبلاً گفتم و تو هیچ کاری نکردی و موضوع مشاور رو مطرح کردم . جا خورد و لی بعد از کلی تلاش وقتی دید که من کاملاً جدی هستم تشویقم کرد به برم پیش مشاور و گفت که اگه لازم بدونی من خودمم میام . خداروشکر رو این قضایا اصلاً موضع نمی گیره و با مشاور موافقه .
احساس می کنم یه کم بهتر شده .
دعا و راهنماییم کنید