از آینده می ترسم..................
من رها هستم حدود یک ماهه که نامزد کردم و عید فطر قراره عقد کنیم یکساله که نامزدم رو می شناسم من 28 و اون 29 سالشه . من تجربه یه عقد ناموفق و او تجربه یک زندگی مشترک حدود 8 ماه ناموفق رو داشته که این وسط هر دومون به نوعی قربانی شده بودیم . البته زندگی قبلی من کاملا تمام شده و فراموش شده است اما او هنوز درگیره . همسر سابقش به خاطر مهریه سه ماه انداخته بودش زندان و تمام این مدت شرطشون این بود که می خوان به زندگی برگردن اما نامزد من که در زندگی سابقش خیلی اذیت شده بود به هیچ وجه حاضر به ادامه زندگی با همسر سابقش نبود. خلاصه از زندان اومد بیرون و مهریه را قسط بندی کردند که باید ماهی نیم سکه بپردازد . این در حالیه که به خاطر خرج و مخارج زندگی سابق و پیش قسط مهریه و .... الان وضع مالی خوبی نداره و شغل ثابتی هم نداره .
خصوصیات مثبت همسرم رو بخوام تو چند تا جمله اشاره کنم
خانواده خوب و مهربون و ساده ای داره به طوری که مطمئنم از طرف خانواده اش هیچ مشکلی برام پیش نمی آد
- اخلاق و رفتار خوب خیلی اجتماعی
- روابط عمومی خوب
- بسیار دست و دلباز
- خیلی قوی و سرسخت در رابطه با مشکلات زندگی به طوری که هیج وقت خودش رو نمی بازه و پر امید و پر تلاشه
- مهربون و دوست داشتنی و پر محبت (چهره و اندام خوب و جذابی داره )
- نجیب وبا وقاره ( همیشه توی جمع به خاطر حسن رفتارش از بودن کنارش لذت می برم )
- (اینو نمی دونم جزو خصوصیات خوبه یا بد ) از نظر جنسی خیلی پرحرارت و گرمه . خیلی بیشتر از نامزد سابقم و همیشه هم رو این مسئله تاکید می کنه که برای همسر خودم حیض ترین مرد روی زمینم )
در کل تو این یکسال که می شناسمش می تونم با اطمینان بگم آدم بدی نیست . ذات خوبی داره مهربون و دلسوزه
البته خصوصیات بدی هم داره مثل اینکه خدا نکنه لج کنه گاهی غد و یه دنده می شه . اصرار داره که همیشه به حرفش گوش کنم دوست نداره زیاد باهاش مخالفت کنم و .... البته همیشه خودش هم کوتاه می آد . خودش هم اکثر مواقع به حرف من گوش می کنه قرار شده با کمترین امکانات زندگی مون رو شروع کنیم یعنی نه من به اون سخت بگیرم و نه اونا به من
در کل باش راحتم دوستش دارم . اونم همینطور . من کارمندم و یه حقوق ثابت دارم به همین خاطر از لحاظ مالی تا حدی می تونم رو خودم حساب کنم .
فقط از آینده می ترسم نمی دونم چی می شه . من از لحاظ خونواده تقریبا خانواده از هم پاشیده ای دارم . خیلی از خواستگارهایی که داشتم به خاطر خانواده ام منصرف می شدن اما این بار کاملا با هم صادق بودیم . دوست دارم نظرتون رو در باره زندگی که می خوام شروع کنم بدونم
RE: از آینده می ترسم..................
سلام
به همدردی خوش آمدین
بابت ازدواجتون هم تبریک عرض می کنم بهتون
در مورد همسرتون آیا تمام مراحل طلاق ایشون انجام شده است؟
و در مورد شرایط همسرتون ، به نظر من ،آنچه که مهم است مسئولیت پذیری یک مرد هست ، شرایط مالی همیشه پستی بلندی دارد ، انچه که مهمه اینه که انقد به ایشون بابت نجات دادن خودشون از این بحران مالی اعتماد داشته باشید که مطمئن باشید شرایط رو تغییر خواهند داد
موفق باشید
RE: از آینده می ترسم..................
lگل مریم عزیز
ممنون از اظهار نظرتون . بله طلاق ایشان سال قبل کامل به ثبت رسید . من بهش اعتماد دارم فکرهای بزرگی تو سرش داره ولی خوب شرایطش در حال حاضر کمی بحرانی و سخته اما خوب من از همون اول توکل کردم به خدا
RE: از آینده می ترسم..................
سلام
شما خصوصیات مثبت نامزدتان را نوشته اید،خصوصیات منفی ایشان چیست؟در کل چه چیزی باعث ترس شما از آینده است؟ آیا دلیل خاصی دارد؟ یا اینکه ریشه این ترس در ازدواج ناموفق قبلی بوده؟
RE: از آینده می ترسم..................
سلام رها
بین حرفات یه نکته منو نگران کرد و اون اینکه همسر سابقش قصد داشته به زندگیش برگرده!
ممکنه این خواسته بعد از ازدواج با شما هم همچنان وجود داشته باشه و زندگی شما رو تحت تاثیر قرار بده. چقدر مطمئن هستید که این خانم کاملا از زندگی این آقا و متعاقبا از زندگی شما بیرون رفته است؟
با توجه به اینکه تا مدتها نامزد شما باید به ایشون مهریه بده، پس یک پل ارتباطی بین انها وجود داره.
ایا تا بحال با این خانم خودتون یا بستگانتون صحبت کردید تا دلایل جداییشون رو بدونید؟ از این حیث که مطمئن بشید که اون دلایل بعدها تو زندگی شما پیش نخواهد اومد.
اینکه صرفا از نامزدتون یا خانوادش پرسیده باشید، کافی نیست.
تا عقد نکردید، اقدام کنید.
RE: از آینده می ترسم..................
همسر سابقش قصد داشته که برگرده اما نامزد من نخواسته . من با خودش صحبت نکردم اما با وکیلشون چرا . در کل بیشترین مشکلشون سر این بوده که خانواده همسر سابقش در مسائل مالی خیلی پر توقع بودند و نامزد من که شرایط مالی خوبی نداشته (و الان هم نداره ) را خیلی تحت فشار می زاشتند تا اینکه جونش به لبش رسیده . طلاقشون هم این طور که من اطلاع دارم توافقی بوده با این شرط که این آقا تا وقتی که خانم ازدواج نکرده مهریه را بپردازد . اما بعد از یکسال که نپرداخت اونها شکایت کردند و سه ماه انداختنش تو زندان . الان باید ماهی نیم سکه که هنوز بعد از 5 ماه هیچی نپرداخته .قصد پرداخت هم نداره چون واقعا نداره که بخواد بپردازه .در مورد ازدواج و مهریه و ... فقط خودم می دونم و هیچ کدوم از اعضای خانواده ام اطلاع ندارن . خودم نخواستم کسی بدونه