مرا با پاییز قول و قراریست قدیمی.....
سکوت برای من شکستنی نیست...
تمام اطرافم پر از برگ های خشک خزان زده ایست که روزگاری سبز بودند..
چقدر زمانی نه چندان دور آرزوهای نه چندان سپید را در دلم پروراندم و اکنون که سر بر می گردم تنها برگ های خشک خرد شده را می بینم که من مغرورانه خرد کرده ام و از صدای خرد شدنشان خندیدم...
روزها رفتند و خواهند رفت .
این سرنوشت تمامی زن هاست ..
ولی چه می شود کرد وقتی بهای لبخند شکستن است...
من به پیش می روم..
زمان مرا با خود خواهد برد.
چشمهایتان را باز کنید
همیشه برای مرثیه سرایی وقت هست....
ولی برای خو........
بدرود..
RE: مرا با پاییز قول و قراریست قدیمی.....
سلام سارا بانو
این پستی که زدی یه متن ادبی هست دیگه ؟
احیانا سئوال چهار جوابی که نیست که ؟ هول کردم ؟ چیزی که نشده؟
سارا بانو کجا رفتی؟
بیا یه خبر بده که خوبی؟
توی انجمن تجربه های فردی؟
آخرش هم بدرود ؟
ساراااااااااااااااااااااا اااااااااا
RE: مرا با پاییز قول و قراریست قدیمی.....
سارا بانو، ما منتظرت هستیم!!!!!
RE: مرا با پاییز قول و قراریست قدیمی.....
سلام دوستان عزیزم:
ببخشید اگر نگرانتون کردم....
متن اول من به اندازه ای گویا بود که برای تمام زن ها می تونه گویا باشه....
من از همه چیز راضیم..خوشبختم ..در این شکی نیست و خدا رو شکر...ولی این روزها خیلی به زن بودن خودم فکر می کنم..به اینکه الان که از مجردی خارج شدم با همه حمایت های همشرم فهمیدم که زندگی خیلی سخته..توقعات بسیار بالاست و دیگه نمی تونی مثل دوران تجرد هر کار خواستی بکنی و همه نازتو بکشن....
فهمیدم که زن اصلا یعنی چی....
واقعا معتقدم با همه کمکی که یک مرد به همسرش بکنه باز هم ما زن های خیلی مسئولیت داریم که من نمی دونم می تونم از عهده اش بر بیام یا نه...
تمام طول روز می دوی و بازم هزاران چیز هست برای انجام دادن..هزاران فکر هست ..هزاران نقشه هست که باید بریزی....
حواست به همه جا ..توقعات همه باشه....
واقعا نمی دونم چرا زن ها این طور هستند..
من نمی خوام وقتی پیر شدم دستهام از شستن و سابیدن چروک خورده باشه و از استرس داغون شده باشم...
تازه این یک زن مرفه است وای به قشر با فاصله زیاد....
واقعا تازه می فهمم زن یعنی چی....
واقعا این سرنوشت.........همه زن هاست.......
نمی دونم؟؟:72:
RE: مرا با پاییز قول و قراریست قدیمی.....
سلام سارا جون
خانمی بازم خدا رو شکر کن و می دونم که می کنی که شوهرت قدرت رو می دونه و بهت محبت و مهربونی می کنه. لااقل از این حیث سیراب می شی.
خیلی از ماها از جانب شوهرمون هم دچار کمبود محبت و احترام شدیم. حالا موندیم تو سلسله مراتب مازلو که چون این حس احترام و نیاز به محبتمون برآورده نشده، اصلا نمی تونیم بریم به سراغ طبقه بالاتر و رسیدن به خود شکوفایی و...
حالا خدا رو شکر شما رسیدی به طبقات بالاتر سلسله مراتب نیازهات!
نقل قول:
من نمی خوام وقتی پیر شدم دستهام از شستن و سابیدن چروک خورده باشه
ساراجون موقع کارکردن دستکش بپوش بهت قول می دم که دستات چروک نمی شه. بخدا شوخی نمی کنم ها...
سارای عزیز گاهی این زن بودن ما نیست که برای دیگران توقعات زیاد درست می کنه. مقصر خودمون هستیم که نوان نه گفتن به کسی و فکر کردن به خودیم رو نداریم. شاید مشکل روحیه مهربون و حساس خودمون باشه.
اما در کل شکی نیست که ما زنها مظلوم واقع شدیم و مقصر نه مردهامون بلکه خودمون هستیم.
از ماست که بر ماست.
خودمونیم که هوای همجنسای خودمون رو نداریم. حرف زیاد دارم و شاید فقط حرفای دل پر خودم باشه. لذا بیشتر ادامه نمی دم.
فقط سارا جون خیلی سخت نگیر. از اینکه شوهر خوبی داری که قدرت رو می دونه و یه خانواده خوب از زندگیت نهایت لذت رو ببر. خودت توقعات دیگران رو نسبت به خودت کم کن. :72:
RE: مرا با پاییز قول و قراریست قدیمی.....
سلام.....
سارا جان عزیزم، میشه از پاییز تصویر زیباتری داشت... میشه برگ های زرد رو پلیدی هایی دونست که درختان از خودشون رها میکنند یا آرزوهای پوچی یافت که بر باد میسپارند تا بر شاخه هایشان سنگینی نکنند.... چه مدرکی محکمتر از اینکه عریان در مقابل زمستان ایستادگی میکنند و بعد از جنگی سخت و طولانی با سرما، امیدوارانه تر از همیشه شکوفه میدن و سبز سبز سرود جاودانگی سر میدن. اگر برگهای زرد رو اینگونه بشناسی، میبینی که اونها سزاوار پایمال شدن هستند، آنقدر که صدای شکستنشون به گوش برسه.
زن افتخار آفرینشه. آن موقع که عقل در مقابل معرفت خداوند مبهوت ماند، خداوند عشق رو آفرید و عمده ی اون رو در زن قرار داد.
رنج کشیدن موهبت عشقه. هرکه بامش بیش، برفش بیشتر... هرکه عشقش بیش، رنجش بیشتر...
انسانیت با رنج معنا پیدا میکنه... رنجی که زمین و زمان از پذیرفتنش شانه خالی کردند.
فرقی نمیکنه زن باشی یا مرد، پیر باشی یا جوان، تو انسان آفریده شدی تا کوهای پر فراز و نشیب رو با مشقت پشت سر بذاری و به چشمه ی عشق راه پیدا کنی و مشک معرفتت رو از آن لبریز کنی....
پس عشق رو پاس بدار.... رنج وغم بهانه است. هویت رو بشناس... زن و مرد بهانه است.
RE: مرا با پاییز قول و قراریست قدیمی.....
سلام سارا بانوی عزیز،
حرفاتون منو ترسوند.
چی باعث شده که سارا بانوی شاد تالار انقدر از غم حرف بزنه!!
یعنی همه ی ما مجبوریم بالاخره یه روزی باور کنیم که نمیتونیم به اندازه ی همسرمون خوشحال باشیم و از زندگیمون لذت ببریم؟
نقل قول:
تمام طول روز می دوی و بازم هزاران چیز هست برای انجام دادن..هزاران فکر هست ..هزاران نقشه هست که باید بریزی....
حواست به همه جا ..توقعات همه باشه....
واقعا نمی دونم چرا زن ها این طور هستند..
اینایی که گفتید توی وجود همه ی خانمها هست. چیزیه که خدا اون رو قرار داده.
یعنی نمیشه همه ی این خصوصیاتت رو داشته باشی و بدون استرس و فشار روحی و جسمی اونا رو انجام بدی؟!
یعنی خدا دوس داشته ما تحت فشاری باشیم که تحملش رو نداریم؟!!
یا ما خودمون برای خودمون سختش کردیم؟!!
همیشه از مسولیتهایی که بعداً قراره به دوشم بیاد میترسم.
شما که اینجوری بگی، دیگه مطمئن میشم که خیلی خیلی سخته.
دیگه شک م قوی تر میشه که ممکنه از عهدشون بر نیام.
مگر اینکه این یه احساس بد و گذرا باشه که یه سری عوامل اون رو توی وجود شما بوجود آورده.
اینجوریه؟