-
میخوام برم اون دنیا
سلام
نمیدونم چی بگم و ازکجا شروع کنم
من 1 ساله ازدواج کردم 1 سال پر از عذاب باورتون نمیشه حتی یک روز بدون دعوا نگذشت شوهرم میخواسته با دختر داییش ازدواج کنه که خانوادش مخالف بودن و اونم بدون اطلاع اونا( من میگم از لج) به من پیشنهاد داد و حرفش پیچید و خلاصه خانواده اش که برای ازدواج مصمم دیدنش حین این که من به همه گفته بودم قراره بیان خواستگاری اونا رفته بودن خواستگاری دختر داییش که اون نزاشت و خلاصه ما ازدواج کردیم البته من اینها را دقدقا بعد عروسی و بعد 8 ماه نامزدی فهمیدم داغونم کرد سر کوچکترین مسئله ای بهش گیر میدادم اوایل که میدونست مقصره کوتاه میومد سعی میکرد ارومم کنه اما من هر بار به این دروغ بزرگش که فکر میکنم از خودشو خانوادش متنفر میشم مخصوصا مادرش که مثبب همه این بدبختی هاس خیلی خستم 2 ماه دارم همه انرژیم را میزارم اما الان دارم میبینم که نتیجه اش عکس شده الان شوهرم مدام و به بهانه های واهی دعوا راه میندازه و اولین حرفشم اینه آدمت میکنم
میخوام برم اما از اونجایی که جامعه ما جایی برای زنان مطلقه نداره میخوام برم اون دنیا میدونم این راهش نیست اما دیگه راهی ندارم
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام عزیزم
خودتم میدونی که اصلا کار درستی نیست با این کارت میخوای چی بشه؟ شما هم تو این قضیه مقصرید نباید گذشته هارو مرور میکردید گذشته همسرتون گذشته بود مگه با شما اوایل مشکلی داشت؟ چطور شما پی به گذشته بردید؟
شما باید زندگی جدیدی شروع کنید پیش مشاور رفتید؟
دلیلی نداره چون قبلا کس دیگه ای رو دوست داشته الانم دوست داشته باشه شما چند سالتونه؟
به فکر خانوادتونم باشید
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام دوست عزیز
گذشته همسرتون و قبل ازدواجشون هیچ ارتباطی با زندگی بعد ازدواجشون نداره که شما به خاطرش زندگی رو به کام خودت و همسرت تلخ کردی
به نظر من به جای اینکه به این مسئله گیر بدی و بر عکس بهونه بگیری باید سعی می کردی تسلیم نشی و برای زندگیت تلاش کنی
الان هم نا امید نباید باشی مطمئن باش همسرت دوستت داره
این جا بچه های تالار دلسوزانه کمک می کنند فقط اگه تو بخوای و فکرای گذشته رو از سرت بیرون کنی و به زندگیت و همسرت دل بدی
این مسائلی هم که برای همسرت پیش اومده به نظر من بیشتر به خانواده اش مربوطه تا به خودش که ازش کینه گرفتی و هر کسی مسئول رفتار خودش و تو نباید همسرت رو به خاطر رفتار خانواده اش بازخواست کنی
راستی هیچ مردی به خاطر لجبازی با زندگی خودش بازی نمی کنه مطمئن باش
نا امید نباش و بیا بیشتر از جزئیات بگو تا بچه های تالار بهت کمک کنند.....
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام
چرا اينقدر نااميديد مگه شما به خدا ايمان ندارين؟؟؟؟
اين مشكلات كم و بيش تو زندگي همه ما هست. يك سري به تاپيك هاي دوستان بزنيد و اينقدر سخت نگيرين.
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام بچه ها مرسی از جواباتون
من 25 و همسرم 28 ساله هستیم راستش میدونم که نباید گیر بدم اما هر وقت دعوامون میشه اولین چیزی که تو ذهنم میاد این مسئله است دست خودم نیست تورا خدا کمکم کنید مشاوره نرفتم اما قصدشو دارم در اولین فرصت هم میرم
اینکه همدم جان پرسیدی ازکجا متوجه شدم ، واقعیتش دوران نامزدی یه چیزایی را میدونستم اما اون نگفته بود که خودش دوسش داشته فقط گفته بود مادرش ترجیح داده به جای یه غریبه دختر آشنا و به قول خودش فامیل و دلسوز مادرش را برای پسرش بگیره منم به خواسته مادرش احترام گذاشتم جواب رد دادم گفتم اگه اونا منو نخوان منم قبول نمیکنم حتی به خود مادرشم گفتم همه منکر شدن و گفتن چیزی نیست که من بخوام به خاطرش خودمو ناراحت کنم اما همون دوران نامزدی رفتارای مادرش بهم ثابت کرد که منو نمیخواد و فقط به خاطر پسرش قبول کرده، خلاصه هر وقت بحثی پیش میومد میگفتم خانواده ات منو از اولشم نخواستن تا اینکه درست تو ماه عسلمون گفت که خانوادمو متهم نکن من خودم دوسش داشتم ، دنیا رو سرم خراب شد هرچی قسم میخورد که الان هیچ حسی نداره بی فایده بود انگار از یه بلندی افتاده باشم تو چاه فقط دست و پا میزدم و روز به روز هم زندگیم بدترشد الانم که به اینجا کشیده.
لیلا جان اگر ایمان و ترس از گناه نبود تا حالا صد بار تصمیمم را عملی کرده بودم
-
RE: میخوام برم اون دنیا
ببين شايد چون ديده شما مقابل خانوادش موضع گرفتي اين حرف را زده تا خانوادش را تبرئه كنه.
مردها براي تبرئه خانوادشون روز را شب و شب را روز جلوه مي دهند. به نظرم اونطوري كه خودت فكر مي كردي خيلي منطقي تر بوده (كه مامانش دختر دائيه را مي خواسته)
-
RE: میخوام برم اون دنیا
سلام lilio
اگر قرار بود تا يكي، يه چيزي مي گه آدم خودش رو بكشه الان جمعيت دنيا شده بود يك هزارم ( خوش بينانه)
به هيچ وجه موضوع رو ادامه نديد و اصلا فراموشش كنيد... دوستش داره!؟ راه طلاق هست! بره... كسي نامه فدايت شوم براي ايشون نداده! اومده خواستگاري و شما رو انتخاب كرده! بچه ام كه نيست... ميوه نشسته هم نخورده كه بگيم لج بازي كرده با يكي ديگه! هر كاري كرده الان ديگه شوهر شماست! به خودت برس و مراقب زندگيت باش... اصلا به اين حرفها و حرفهاي ديگه هم اهميتي نده چون بي اندازه، بي اهميت هستند. مطمئن باش اگر كسي هم مثل خانواده ايشون و يا ديگري مثل همون خانوم از شما خوشش نياد به اين حرفها دامن مي زنه و اگر حساس باشي كه ديگه هيچي ! خودكشي كردي عملا!!! پس حربه اونها رو ازشون بگير و بذار پيش خودت باشه و در مقابل اين رفتارهاي كودكانه به هيچ وجه عكس العمل منفعلانه نشون نده لطفا.. و يك بار براي هميشه بگو به من هيچ ارتباطي نداره قبل از اين كه زندگيمون رو شروع كنيم چه اتفاقي افتاده، در حال حاضر وقتي در رابطه با گذشته صحبت مي كنيد، احساس خوبي ندارم... و ديگه اصلا برات مهم نباشه! ارزش شما بسيار بيشتر از اين حرفاست كه بخواهيد خودتون رو بازي بديد...
فكرشم نكن... ديگه هم تو گذشته زندگي نكن... مهم الانه!
بچسب به زندگيت... عشقت.. شوهرت!
در آغوش هم به اوج سعادت برسيد
سوالي بود بپرس
-
RE: میخوام برم اون دنیا
عزیزم حسادت خیلی بده شما باید افکار منفی رو از ذهنتون دور بریزید
اونوقت کارهای زیادی دارید مهمترینش اینه که دیگه حرفی از دخترداییش نزنید
اصلا اجازه ندید کسی از موضوعات خونتون باخبر بشه
با محبت خارها گل میشود:72: اگه شما نیازهای همسرتونو برآورده کنید و یک زندگی آرومی براش ایجاد کنید همیشه به هم احترام بگذارید خانوادش ببینند که شما عروس خوبی هستید رفتار اونها هم بعد از چندسال خیلی خوب میشه
این شمایید که با رفتارهای منطقیتون باید زندگیتونو جمع کنید:305:
اگه به خدا اعتقاد داری میدونی که هیچ کارش بی حکمت نیست قسمت این بود که شما بهم برسید
کاری نکنید بعد از چند سال دیگه حسرت بخورید که خودم کردم که لعنت بر خودم باد:323:
کدوم مردیه که قبل ازدواجش از کس دیگه ای خوشش نمیومده البته استثنا هم هست:300:
زندگیتو با حرفهای خاله زنکی خراب نکن نذار کسی تو زندگیت دخالت کنه
واسه شوهرت جو آرومیو ایجاد کن
اینقدر بهش گیر نده:43:
حسادت رو بکش:43:
-
RE: میخوام برم اون دنیا
با سلام همدم جان ممنون از راهنماییت sciعزیز همش دعا میکردم بیای و بهم کمک کنی چون نطراتتو تو تاپیک بچه ها خوندم حس میکنم تجربه ی بالایی داری ممنون از اومدنت.
واقعیتش الان این موضوع مشکل اصلی من نیست گفتم که چند ماهی هست سعی کردم همه چیزو درست کنم به خاطر زندگیم دارم تلاش میکنم تازه با خواهر همون دختر داییش (که اینجا با ما همسایه است، آخه خانواده مون شهرستانن و ما تهران) رابطه خوبی برقرار کردم حساسیتام کم شده برامم مهم نیست واقعا
الان مشکل اصلی من وقتایی که برمیگردیم شهرستان (مثل2هفته قبل) اونجا شوهرم زیرو رو میشه اصلا با من حرف نمیزنه همش دورو بر مادرشه همش باهام لج میکنه اینم بگم وقتی برگردیم تهران از تک تک رفتاراش عذر میخواد و فقط میگه دوس دارم تو بیشتر بیای با خانوادم باشی و باهاشون صمیمی بشی خلاصه این برام شده معضل همش فکر میکنم این رفتاراش یعنی اینکه مادرشو بیشتر قبول داره و از اینکه به حرفش (برای ازدواج) گوش نداده پشیمونه و اینجاس که منم به هم میریزم و صد بار بدتر از تون باهاش رفتار میکنم. دیگه جوری شده که دلم نمیخواد وقتی برمیگردیم شهرستان ببینمش اگه واقعا به خاطر دختره نیست چرا این کارارو باهام میکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
چه دلیلی داره که شوهرم بخواد اینقد آزارم بده؟ این دفعه که رفته بودیم یه اتفاقی برای خانوادم افتاده بود که من 1 هفته خونه مادرش نرفتم اما تو این 1 هفته هر روز خونه ما بود دنبال کارا ی بابام اما حتی دریغ از یه کلمه حرف بامن هرچیم میگفتم چی شده میگفت حوصله حرف ندارم وقتی هم رفتم خونه باباش گفت باید برم پیش خواهراش بخوابم>؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته که قبول نکردم اونم تا صبح رفت یه گوشه خوابید این دلیل منطقی داره بچه ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟/ بخدا دیگه نمیدونم چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه لیلا جان برای تبرئه نبوده چون واقعیت موضوع را از خودش و خواهرش شنیدم
-
RE: میخوام برم اون دنیا
خواهرم
خیلی خوبه که اهمیت نمی دید به اون موضوع قدیمی
فکر نمی کنم رفتار شوهرتون مربوط به اون خانوم و اینکه شما رو می خواسته و یا نه بشه
احتمالا شوهرتون رفتار منفعلی داره و نمی تونه در مقابل خانواده خودش نه بگه و مخالفتی کنه...
بیشتر بنویسید..بی شک مشکلی نیست