تردید و عشق ودوربودن از یار وفادار
سلام من 21 سالمه دختری را دوست دارم که اون بیشتراز من منا دوست داره یکم قدش کوتاه میاد به نظرم واسه ی همین خ ناراحتم و عذاب میکشم فقط این نیس نه من نه اون دوس نداریم مثل دوست پسر و دوست دختر باشیم باهم بیرون بریم اما چون من هنوز سنم کمه درس میخونم کاره حسابی هم ندارم نمیتونم به خانوادم بگم میخام ازدواج کنم میدونم که میگن بچه ای دهنت بوی شیر میده هردومون خیلی ناراحتیم دلمون واسه ی هم تنگ میشه اما نمیدونیم باید چکار کرد به نظرتون باید چکارکنیم چطور به خانوادم بگم که ناراحت نشن فکرنکنن هوسه فکرنکنن عشق خیابونیه واقعا دخترپاک و خوبیه از همه نظر اگه فقط خانوادم یک بار با خودش و خانوادش آشنا میشدن میفهمیدن چطوره
RE: تردید و عشق ودوربودن از یار وفادار
سلام alirezaa
سلام دوست عزیز
خانواده ها صرفا از روی حرفهای بچه اشان پی به سنشان و بلوغشان نمی برند.
این رفتار و منش فرزندان است که به خانواده ها اجبار می کند که استقلال و بالغ شدن فرزندشان را متوجه شوند.
فرزندان می توانند معیارهایی چون مسئولیت پذیری،َ پذیرفتن نقش ها و وظایفی که به عهده دارند. انعطاف پذیری لازم، شیوه های حل مسئله، سعه صدر و روشهای حل مسئله و ... که در خانواده به کار می گیرند به والدین بزرگ بودن خود را تحمیل کنند. یقیننا چنین فرزندی آنقدر نفوذ کلام و خویشتن باوری دارد که در مورد زندگی آینده اش بر اساس منطق نه صرفا احساس با والدینش صحبت کند و آنها هم بپذیرند.
لذا اگر شما این معیارها و بلوغ ها را دارید پس می توانید بالغانه این مسئله را با خانواده مطرح کنید ، نه تحمیل کنید. اما اگر فاقد این میزان استقلال و معیارهای لازم ازدواج هستید، بهتر است به جای دمیدن در تنور احساسات، سعی کنید زودتر این معیارها را کسب کنید و در منزل عملیاتی کنید.