قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
سلام به همه عزیزای تالار
دختری 29 ساله هستم سال 84 با پسری 4 سال کوچکتر از خودم دوست شدم (البته شهر اونا دو ساعت با ما فاصله داشت) بعد سه سال دوستی و شناخت نسبت به یکدیگر قول و قرار ازدواج گذاشتیم در واقع مثل دو تا نامزد ادامه دادیم. البته پسره موقع دوستی با من دانشجوی فوق دیپلم بود و من دانشجوی سال آخر کارشناسی بودم. البته بعد از قرار ازدواج هر دو خانواده در جریان امر قرار گرفتن فقط تا زمان خواستگاری نه پدر و مادر من و نه پدر و مادر ایشون ما دو تا رو ندیده بودن فقط عکسمون و دیده بودن اما تو هر مناسبتی هر دو طرف برای عروس و دامادشون کادو میفرستادن و ... مثل دو تا نامزد واقعی از رفت و آمد دوجانبه من و خواهراش و دخترخاله اش به خونه ما و خونه خاله اش اینا دیگه کلا همه میدونستن و عجله داشتن که ما کی عروسی میکنیم بالاخره بعد از شش سال رابطه و دوندگی من در کنار ایشون و گرفتن کارشناسی و پایان خدمت و تشکیل یه شرکت با دوستش بعد از عید به خواستگاری اومدن اما مامانش رفته و گفته بود از ادبش کمالاتش لیاقتش وضع خونوادگیش (البته وضع ما بالاتر از اونا بود) و ... همه چیزش خوشم اومد ولی دختره به دلم نچسبید.پسره گفت اون همسرمه من فقط با اون ازدواج میکنم بلاخره بعد از دو هفته دوباره اومدن فرداش هم پسره اومد تو یه مراسم رسمی انگشتری دستم کردن و رفتن تا جمعه آینده مراسم عقد و بله برون رسمی؛ تا اینکه آخر هفته پسره یه دفعه زنگ زد گفت که همه چی بین ما تموم شده پدرش زنگ زد گفت ما هیچ مشکلی غیر از اختلاف سنی دخترتون ندارم سه روز بعدش پسره زنگ زد و گفت همه چی رو میدونستن خونوادم یه کاری کردن که دیگه نمیتونم تو روی تو نگاه کنم از تو و خونوادت شرمندم میدونم تاوانش و خواهم داد و کلا رابطه اش و باهام قطع کرد پیش خاله اش رفتم پسردائیش رفتم با خونه شون تماس گرفتم گفتن ازش خبری نداریم بعد از یه ماه و نیم مامانش اومد تو محل آبروریزی کرد و انگشتری و گرفت و رفت الان دو ماهه ازش خبری ندارم دلم از همه پره الان نمی دونم برم دنبالش چیکار کنم آخه اون مثل همسرم بود فقط سقف و کم داشتیم لطفا راهنماییم کنین با تشکر از همه اعضا
RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
سلام عزیزم.من خیلی متاسفم واسه این اتفاقی که برات افتاده.و کاملا درکت می کنم.نمی خوام برگردم به داستان گذشتتون و مثلا بگم که باید زودتر اینها جریان رو رسمی می کردی و اشتباه کردی و نمی خوام دنبال مقصر بگردم.
می دونم چه دردی به قلب آدم وارد می شه.که این همه مدت واسه کسی وقت و زمان بذاری و بعد هم جریان این طوری بشه.
ولی به نظر من سعی کن فراموش کنی.چشم انتظار نشستن واسش راه به جایی نمی بره.البته من نمی خوام سریع نسخه جدایی واست بپیچم و لی اکه دیدی واقعا تا یک ماه آینده هیچ خبری ازش نشد دیگه به خودت کمک کن که برگردی به زندگی عادی خودت و وقتتو پر کن مثلا برو ایروبیک یا یوگا پیاده روی و با دوستات بیشتر وقت بگذرون.قطعا یکمی اذیت می شی من کاملا درکت می کنم ولی نذار بیشتر این وقتت هدر بره.
RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
ممنون از لطفتون سارا جان شاید اشتباه کردم ولی تو این زمون که شرایط زندگی این همه سخت شده من به چه امیدی با یه دانشجو ازدواج میکردم هم اون و هم من برای بهبود شرایط تلاش کردیم البته چون من شاغل هم هستم سهم من از خونوادش خیلی بیشتر بود چون اونا منو بعنوان همسر میگفتن وظیفه ات کنارش بودنه در تمامی مشکلات یعنی انسان تا این حد میتونه این همه بی وجدان باشه قبولش خیلی سختمه مخصوصا واسه من که یه دختر منطقی و پابند به ارزشها سختمه اینجوری راحت کنار گذاشته شم و اونا به روال زندگیشون ادامه بدن انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و 6 سال از زندگی یه دختر و جوونیش و ازش گرفته باشن.
RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
دقیقا درکت می کنم.چون منم تو شرایط تو بودم و می دونم چی می گی.منم 6 سال از عمرم و همین طوری پای کسی گذاشتم و آخرش هم به خاطر دخالت های خانوادش همه چی بهم خورد.احساسی که می گی کاملا برام ملموس و قابل درک هست.آدم احساس می کنه بهش ظلم شده و هیچ مرجعی نیست که بری اونجا ازشون شکایت کنی. برا منم خیلی سخت بود.خیلی اذیت شدم.ولی من تصمیم گرفتم شکایتمو به پیش خدا ببرم چون اون فقط از زجری که کشیدم خبر داشت.البته الان دیگه اصلا برام مهم نیست نزدیک 3 سال از این جریان می گذره الان دیگه اصلا نه خودش نه خانوادش تو زندگیم جایی ندارن که بخوام بهشون فکر کنم. راستشو بخوای واسه من این طوری شد که بعد از 2 سال دوباره اومد ولی من دیگه نتونستم بپذیرمش و نتونستم خانواده اش رو ببخشم و تصمیم گرفتم دیگه سمتش برنگردم.
چند جلسه مشاوره رفتم.و مشاور ازم خواست با افراد جدید آشنا بشم و سعی کنم فراموش کنم.من همین کارو کردم اولش خیلی سخت بود و با هرچیزی یادش می افتادم ولی بلاخره تونستم از پسش بر بیام.
تو هم سعی کن مثبت فکر کنی شاید مثلا این اختلاف سن می تونست بعدها براتون مشکل ساز بشه پس به این جدایی مثبت فکر کن:72:
RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
سلام به همه
منم مثل شما قربانی همین عقاید غلط اعراب جاهلی شدم
نمیدونم چرا ما یادمون رفته کی هستیم
آدم حزب اللهی نیستم اما با یکم تحقیق فهمیدم پیامبر توی 25 سالگی اولین ازدواجش با حضرت خدیجه بود که 40 سالش بود و دوبار ازدواج کرده بود و همسرانشون فوت کرده بودند و تازه رئیس پیامبر هم بودند.
ایشون با این کار خواستند به ما و آیندگان ثابت کنند که در ازدواج نباید سخت گرفت و علاقه مهمترین چیزه
خودم هم با دختری نامزد کردم که همه چیزش رو به راهه اما چون سنش ازم بیشتره خانوادم مخالفت میکنن...
اما به قول ویکتور هوگو: هیچ چیز به اندازه رویا در ساختن آینده ما موثر نیست
همه ما ها یه روزی به فرد مورد علاقمون میرسیم...
من که ایمان دارم...شما چطور؟
RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
سلام آقا مصطفی
به خواست خدا ایمان داشته باش خداییکه آسمونها و زمین و تو شش روز آفریده این مشکل ما براش چیزی نیست بخواد در عرض چند صدم ثانیه همه چی رو حل میکنه صاحب همه دلها خداست میتونه سنگشون کنه میتونه مثل موم نرمشون کنه. الان درست دو ماه و نیم از این اتفاق میگذره اما من حال درست و حسابی ندارم نه اینکه بگم احساسات اسیرم کرده نه دخالت دارن ولی منطقم اذیتم میکنه میگم خدا مصلحت و حکمت تو به کنار باشه راضیم به رضای تو اما خدایا از من نخواه قرآنت و بخونم و زندگینامه اهل بیتت و ورق بزنم و زیر بار حکم دنیوی این مردم برم در ثانی چرا همیشه باید نقطه منفی قضیه رو ببینیم چرا هیچوقت نخواستیم درست کنیم چرا از برخی مثالهای عینی شکست بایستی استنباط کلی بگیریم و آینده رو پیش بینی کنیم این فقط میتونه یه احتمال با درصد نامعلوم باشه در واقع ما خدارو قبول نداریم. آقا مصطفی من نامزد شما رو نمیشناسم ولی من خودم همیشه از خدا میخواستم این یه عشق واقعی و الهی باشه تو این 6 سال با عشق و توکل بخدا تا این نقطه رسیدم اما بقول شما باور غلط بعضیها باعث این جدایی شد هیچکس نگفت 6 سال پای یه نفر نشستن نه ساختن یه زندگی کم نیست من برای ساختن این زندگی مادی و معنوی کم نذاشته بودم همه میدونستن اما چشم رو همه چی بستن پسره نخواست مامانش نخواست باباش نخواست کاری ندارم 6 سال از بهترین دوران زندگیم و جوونیم و به چه بهایی ازم گرفتن فقط چون تو شناسنامه ام اسمش نبود باید سکوت کنم و صبر کنم و ...
RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
به همین علته که می گن تا وقتی از خانوادتون مطمعن نشدید وارد رابطه نشید.
RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ROBI
سلام آقا مصطفی
به خواست خدا ایمان داشته باش خداییکه آسمونها و زمین و تو شش روز آفریده این مشکل ما براش چیزی نیست بخواد در عرض چند صدم ثانیه همه چی رو حل میکنه صاحب همه دلها خداست میتونه سنگشون کنه میتونه مثل موم نرمشون کنه. الان درست دو ماه و نیم از این اتفاق میگذره اما من حال درست و حسابی ندارم نه اینکه بگم احساسات اسیرم کرده نه دخالت دارن ولی منطقم اذیتم میکنه میگم خدا مصلحت و حکمت تو به کنار باشه راضیم به رضای تو اما خدایا از من نخواه قرآنت و بخونم و زندگینامه اهل بیتت و ورق بزنم و زیر بار حکم دنیوی این مردم برم در ثانی چرا همیشه باید نقطه منفی قضیه رو ببینیم چرا هیچوقت نخواستیم درست کنیم چرا از برخی مثالهای عینی شکست بایستی استنباط کلی بگیریم و آینده رو پیش بینی کنیم این فقط میتونه یه احتمال با درصد نامعلوم باشه در واقع ما خدارو قبول نداریم. آقا مصطفی من نامزد شما رو نمیشناسم ولی من خودم همیشه از خدا میخواستم این یه عشق واقعی و الهی باشه تو این 6 سال با عشق و توکل بخدا تا این نقطه رسیدم اما بقول شما باور غلط بعضیها باعث این جدایی شد هیچکس نگفت 6 سال پای یه نفر نشستن نه ساختن یه زندگی کم نیست من برای ساختن این زندگی مادی و معنوی کم نذاشته بودم همه میدونستن اما چشم رو همه چی بستن پسره نخواست مامانش نخواست باباش نخواست کاری ندارم 6 سال از بهترین دوران زندگیم و جوونیم و به چه بهایی ازم گرفتن فقط چون تو شناسنامه ام اسمش نبود باید سکوت کنم و صبر کنم و ...
نمیدونم اینجور موقع ها آدم باید چی بگه...
یا نیان...یا با تعهد بیان...
سینما که نیست...
راستی اگه شما هم تونستید یه سر به صفحه منم بزنید
http://www.hamdardi.net/thread-17494.html
RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
فرهنگ جان عزیز خونوادش کل فامیلش در جریان امر بودن اطمینان از خونواده رو شما چی معنی میکنین خرافات اجتماعی که الان اسمش رو گذاشتیم معیارهای ازدواج حتی بعد ازدواج خیلی از زندگیهارو تهدید میکنه و خیلی هاشونو به طلاق و جدایی کشونده ( مامانم پسند نکرد، دختره قد کوتاهه دختره قد بلنده سفید نیست چاق نیست لاغر نیست پولدار نیست و ...) چه برسه به رابطه دوستی . عزیزم من شاید نه حتما اشتباه کردم که وارد رابطه شدم اما من یه دختر واقع بین و منطقی هستم حتی حضوری هم پیش مشاور رفتم خودم هم خیلی گذشته ام و مرور کردم انسان جایز الخطاست اما سخته و نمیتونم اشتباه بزرگترا رو نادیده بگیرم و اسمش و بذارم مصلحت الهی ارزش زندگی خیلی خیلی بیشتر از اینهاست من برای اینکه قدم صحیح بردارم زندگی حضرت علی و خانم فاطمه زهرا رو همیشه مرور میکردم که الگو بشن برای منی که میخوام واقعا زندگی کنم شوهرداری کنم بچه داری کنم مادر و پدر شوهرم و احترام کنم و ... آره عزیزم من زبانزد فامیلشون بودم دامادمون خودش از رفتاراشون شوکه شده بود وقتی خواستگار اومده بودن گفته بود جواهر خونمون و انتخاب کردین اما خب آب رفته به جوب باز نمیگردد خدا بهتر میداند.
RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم
با خبر بودن فک و فامیل که مشکلی رو حل نمی کنه.اصل کار پدر و مادر هستن که بعد از تحقیق توی یه جلسه رسمی
رضایتشونو ابراز می کنن بعدم یه فرصتی به دختر پسر می دن تا همدیگه رو بیشتر بشناسن.ولی الآن چه کار می کنن؟
تصمیم می گیرن بعد مطرح می کنن.برای خالی نبودن جای خانواده م به زن های فامیل رابطه رو می گن نهایتش به مادر م
بگن ولی اصل کاری که پدر باشه آخر از همه مطلع می شه.اگر رضایت پدر برای دختر مطرح نبود یا پسر به حمایت خانوادش
نیاز نداشت،عقد می کردن بعد می گفتن این زنمه این شوهرمه.