RE: تقوا در آثار شهيد مطهري
تقوا و بهداشت
اميرالمؤمنين درباره تقوا فرمود : « شفاء مرض اجسادكم » . بهبود بيماری تن شما است. و شايد بخواهيد بپرسيد چه رابطه ای است بين تقوا كه امری روحی و معنوی است با سلامت بدن ؟ میگويم البته تقوا گرد يا آمپول نيست ، اما اگر تقوا نباشد بيمارستان خوب نيست ، طبيب خوب نيست ، پرستار خوب نيست ، دوای خوب نيست ، اگر تقوا نباشد آدمی حتی تن خود و سلامت تن خود را قادر نيست حفظ كند . آدم متقی كه به حد خود و حق خود قانع و راضی است روحی مطمئنتر و اعصابی آرامتر و قلبی سالمتر دارد ، دائما در فكر نيست كجا را ببرد و كجا را بخورد و كجا را ببلعد ، ناراحتيهای عصبی او را به زخم روده و زخم معده مبتلا نمیسازد ، افراط در شهوت او را ضعيف و ناتوان نمیكند ، عمرش طولانیتر میشود . سلامت تن و سلامت روح و سلامت اجتماع همگی بستگی دارد به تقوا
تقوا و روشنبينی
عارف مسلكان به این آیه تمسک جسته اند :اتقوا الله و يعلمكم الله تقوای الهی داشته باشيد و خداوند به شما میآموزد و تعليم میكند
میگويند ذكر اين دو جمله پشت سر يكديگر اشعاری دارد كه تقوا تأثير دارد در اينكه انسان مورد موهبت افاضه تعليم الهی قرار گيرد
در كلام رسول اكرم است:با هوا و هوسهای نفسانی مبارزه كنيد تا حكمت در دل شما وارد شود
در اصول كافی ، باب اخلاص ، از امام باقر ( ع ) نقل شده : " يعنی بندهای چهل روز ايمان خودش را خالص نكرده است ، يا گفت بندهای چهل روز خدا را خوب ياد نكرده است ( اين ترديد از راوی حديث است ) مگر آنكه خداوند به او زهد عنايت كرده و او را نسبت به دردها و دواهای اين دنيا بصيرت داده و حكمت را در دل او قرار داده و به زبان او جاری ساخته است
در حديث ديگر امام صادق ( ع ) میفرمايد : اگر نبود كه شياطين در اطراف دلهای فرزندان آدم حركت میكنند آنها ملكوت آسمانها را مشاهده میكردند ..از اينگونه بيانات در آثار دينی ما زياد است كه يا به طور مستقيم تقوا و پاكی از گناه را در بصيرت و روشنبينی روح مؤثر دانسته است ، و يا به طور غيرمستقيم اين مطلب را بيان میكند ، مثل اينكه تأثير هواپرستی و از كف دادن زمام تقوا را در تاريك شدن روح و تيرگی دل و خاموش شدن نور عقل بيان كرده است
تقوا و حكمت عملی
اين نكته را اول بايد بگويم كه آن حكمتی كه به اصطلاح مولود تقوا است و آن روشنی و فرقانی كه در اثر تقوا پيدا میشود حكمت عملی است نه حكمت نظری و اما عقل عملی آنست كه مبنای علوم زندگی است ، مبنای اصول اخلاقی است ، و به قول قدما مبنای علم اخلاق و تدبير منزل و سياست مدن است
در عقل عملی مورد قضاوت ، واقعيتی از واقعيتها نيست كه آيا اينچنين است يا آنچنان ؟ مورد قضاوت ، وظيفه و تكليف است : آيا " بايد " اين كار را بكنم يا آن كار را ؟ اينطور عمل كنم يا آنطور ؟ عقل عملی همان است كه مفهوم خوبی و بدی و حسن و قبح و بايد و نبايد و امر و نهی و امثال اينها را خلق میكند . راهی كه انسان در زندگی انتخاب میكند مربوط به طرز كار كردن و طرز قضاوت عقلی عملی او است و مستقيما ربطی به طرز كار و طرز قضاوت عقل نظری وی ندارد
اينكه در آثار دينی وارد شده كه تقوا عقل را روشن میكند و دريچه حكمت را به روی انسان میگشايد - همچنانكه لحن خود آنها دلالت دارد - همه مربوط به عقل عملی است ، يعنی در اثر تقوا انسان بهتر درد خود و دوای خود و راهی كه بايد در زندگی پيش بگيرد میشناسد ،
دشمن دشمنان عقل
از كلمات علی ( ع ) است : « اصدقاؤك ثلاثة ، و اعداوك ثلاثة » يعنی تو سه نوع دوست و سه نوع دشمن داری . « فاصدقاؤك : صديقك و صديق صديقك و عدو عدوك » يعنی دوستان تو يكی آنكس است كه مستقيما دوست خود تو است ، دومی دوست دوست تو است ، سومی دشمن دشمن تو است ، « و اعداؤك : عدوك و عدو صديقك و صديق عدوك » (1) دشمنان تو عبارت است از آنكه مستقيما با خود تو دشمن است ، و آنكس كه دشمن دوست تو است ، و آنكس كه دوست دشمن تو است مقصود از نقل اين كلام اين بود كه يكی از انواع دوستان ، دشمن دشمن است . علت اينكه دشمن دشمن به منزله دوست خوانده شده اين است كه دشمن را ضعيف میكند و دست وی را میبندد و از اين راه به انسان كمك میكند
اين خود يك حساب و قاعدهای است كه دشمن دشمن مانند دوست ، است آدمی را تقويت میكند
اين قاعده كه در افراد جاری است ، در حالات و قوای معنوی انسان هم جاری است . قوای معنوی انسان در يكديگر تأثير میكنند ، و احيانا تأثير مخالف مینمايند و اثر يكديگر را خنثی میكنند . اين مطلب جای انكار نيست . در قديم و جديد به تضادی كه كم و بيش بين قوای مختلفه وجود انسان هست توجه شده ، و اين خود داستان مفصلی دارد
برای مثال جوان محصلی را در نظر میگيريم . اين جوان از مدرسه برگشته فكر میكند لازم است درسهايش را حاضر كند ، برای اين كار چندين ساعت بنشيند و بخواند و بنويسد و فكر كند ، زيرا بديهی است نتيجه لاقيدی و تنبلی مردود شدن و جاهل ماندن و عقب ماندن و هزارها بدبختی است . اين ندای عقل او است . در مقابل اين ندا ممكن است فريادی از شهوت و ميل به گردش و چشم چرانی و عياشی در وجود او باشد كه او را آرام نگذارد .
بديهی است كه اگر اين فريادها زياد باشد ، جوان ندای عقل خود را نشنيده و چراغ فطرت را نديده میگيرد و با خود میگويد فعلا برويم خوش باشيم تا ببينيم بعدها چه میشود . پس اينگونه هواها و هوسها اگر در وجود انسان باشند ، تأثير عقل را ضعيف میكنند ، اثر عقل را خنثی میكنند ، و به تعبير ديگر اين هوا و هوسها با عقل آدمی دشمنی میورزند . در حديث است كه امام صادق ( ع ) فرمود : « الهوی عدو العقل » . هوا و هوس دشمن عقل است . علی ( ع ) درباره عجب و خودپسندی فرمود : خودپسندی انسان يكی از اموری است كه با عقل وی حسادت و دشمنی میورزد . درباره طمع فرمود : بيشتر زمين خوردنهای عقل آنجا است كه برق طمع ، جستن میكند رسول اكرم ( ص ) میفرمايد : بالاترين دشمنان تو همان نفس اماره و احساسات سركش تو است كه از همه به تو نزديكتر است و در ميان دو پهلويت قرار گرفته است
علت اينكه اين دشمن بالاترين دشمنان است واضح است ، زيرا دشمن عقل است كه بهترين دوست انسان است . هم رسول اكرم ( ص ) فرمود : « صديق كل امرء عقله » يعنی دوست واقعی هركس عقل او است
تقوا و تلطيف احساسات
تقوا و طهارت در يك ناحيه ديگر هم تأثير دارد و آن ناحيه عواطف و احساسات است . كه احساسات را رقيقتر و لطيفتر میكند . اينطور نيست كه آدم با تقوا كه خود را از پليديها و كارهای زشت و كثيف ، از ريا و تملق ، از بندگی و كاسه ليسی دور نگهداشته ، ساحت ضمير خود را پاك نگهداشته ، عزت ومناعت و آزادمنشی خود را حفظ كرده ، توجهش به معنا بوده ، نه به ماده ، يك همچو شخصی نوع احساساتش با احساسات يك آدم غرق در فحشاء و پليدی و غرق در ماديات يكی باشد . مسلما احساسات او عالیتر و رقيقتر و لطيفتر است ، تأثرات او در مقابل زيبائيهای معنوی بيشتر است ، دنيا را طور ديگری و با زيبائی ديگری میبيند ، آن جمال عقلی كه در عالم وجود است بهتر حس میكند
تقوا و نيروی پيروزی بر شدائد
اما اثر ديگر تقوا كه قرآن كريم میفرمايد : « و من يتق الله يجعل له مخرجا »هر كس كه تقوای خدا داشته باشد خداوند برای او راه بيرون شدن از سختيها و شدائد را قرار میدهد ، ايضا میفرمايد : « و من يتق الله يجعل له من امره يسرا »هركس كه تقوای الهی داشته باشد خداوند يك نوع سهولت و آسانی در كار او قرار میدهد ، اميرالمؤمنين سلام الله عليه میفرمايد : هركس كه چنگ به دامن تقوا بزند سختيها و شدائد بعد از آنكه به او نزديك شدهاند از او دور میشوند و كارها كه بر ذائقه او تلخ آمدهاند برايش شيرين میشوند ، موجها كه روی هم جمع شدهاند
تقوا و صبر و پاكی و نزاهت در اين جهان گم نمیشود ، آدمی را از حضيض ذلت به اوج عزت میرساند . « انه من يتق و يصبر فان الله لا يضيع اجر المحسنين ». مثل اينست كه قرآن كريم نتيجه داستان يوسف را در اين يك جمله خلاصه كرده است كه عاقبت از آن تقوا است . تقوا آدمی را از مهالك و شدائد بسياری نجات میدهد و به اوج عزت میرساند « و من يتق الله يجعل له مخرجا »برای مردمان متقی كه در همه حال خود را حفظ میكنند بنبست و شكست وجود ندارد
وقتی كه انسان كلمات و خطابات اباعبدالله ( ع ) را به خاندان محترمش میبيند كه با چه ايمان و اطمينانی به آنها اطمينان میدهد غرق در حيرت میشود : يارب ! اين چه روحيه و چه ايمان و چه اطمينان است و اين تضمين را از كجا گرفته بود ؟ ! در كتب نوشتهاند برای بار دوم با اهل بيت خود وداع كرد ، به آنها گفت : مهيا و آماده تحمل سختيها باشيد و بدانيد خداوند شما را حفظ و حمايت میكند « شما را نجات خواهد داد و سرانجام كار شما را نيك خواهد كرد دشمنان شما را به اقسام عذابها گرفتار خواهد كرد و به شما به عوض اين شدائد و بلايا انواعی از نعمتها و كرامتها خواهد داد مبادا شكايت كنيد و مبادا جملهای برزبان بياوريد كه از قدر و قيمت شما بكاهد
اطمينانی كه حسين ( ع ) به پيروزی نهائی داشت و به خاندانش تلقين میكرد ، از همان آيه قرآن سرچشمه میگيرد كه میفرمايد : « و من يتق الله يجعل له مخرجا ». اين تضمين را از قرآن گرفته بود
كلمات شمرده حسين مثل تير بر قلب خاندانش نشست . سختيها و اسارتها را تحمل كردند ولی در پناه صبر و تقوا ، عاقبت كارشان همانطور شد كه حسين ( ع ) به آنها وعده داده بود و خداوند در قرآن تضمين كرده بود . بعد از چندی میبينيم كه زينب سلام الله عليها همان جملههای حسين را به الفاظ ديگر با يك دنيا اطمينان بازگو میكند . خطاب به يزيد بن معاويه كرده میگويد : هر حيلهای كه میخواهی بكار ببر و هر چه دلت میخواهد كوشش كن ، اما به خدا قسم كه نخواهی توانست نام ما و محبوبيت و احترام ما را از بين ببری ، نمیتوانی وحی زنده خدا را كه در خاندان ما پيدا شده بميرانی . برای تو جز عار و ننگ و رسوائی در اين جهان چيزی باقی نمیماند