عشق يكطرفه...نميدونم بازم منتظرش بمونم؟خيلي حياتيه

سلام ازتون كمك ميخوام
ترو خدا خوب به سوالم جواب بديد موضوع خيلي حياتيه...

دختري هستم 27 ساله 4 سال پيش با پسري آشنا شدم كه البته اين آشنايي به واسطه ي دوستي با برادرهام بود.
ايشون 1سال ازمن بزرگتره وخانواده ي تقريبا مدهبي داره.ولي من تو ي خانواده معمولي بزرگ شدم وبا اينكه خيلي ازلحاظ ظاهري به مسايل پايبند نبودم ولي به خاطرش هموني كه ميخواست شدم وبه لحاظ ظاهري چادري شدم
تا6ماه خوب بود ولي بعدش ديگه جواب تلفنامو يكي
در ميون ميداد هرچي بهش زنگ ميزدم ميخواستم ببينمش مانع ميشد.
البته زياد همديگه رو نميذاشت ببينيم چون خيلي ميترسيد ولي الان 3.5ساله كه ديگه ميگه منو نميخواد-ميگه شروع رابطه اشتباه بوده.
ميگه تو موقعيت زياد داري برو دنبال زندگيت بااينكه خواستگار زياد دارم ولي به خاطرش تمام موقعيتهامو از دست دادم به كس ديگه اي نميتونم فكر كنم
يه بار كه برگشتم بهش گفتم خواستگار دارم ولي من فقط به تو فكر ميكنم ميگه من تصميمي براي ازدواج ندارم به آيندت فكركن/..
خيلي دوستش دارم اصلا نميتونم به كس ديگه اي فكركنم
سنم داره ميره بالا روزبه روز علاقم بهش بيشتر ميشه وهمه ي اميدم اينه كه يه روز بگه منو ميخواد

حتي به پيشنهاد چند نفر به دعانويسي وايجاد محبت بينمون هم متوسل شدم شايد فرجي شه...

خيلي نگران آينده ام ميدونم بي هدف منتظر كسي نشستم كه منو نميخواد

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

هيشكي نيست جواب منو بده؟؟:72:

خواهرم... مريم!
يك سوال كردي...
يك جواب داري خوب گوش كن... اگر دوستش داري گوش كن و انجام بده:
اگر دوستش داري و بهش علاقه مندي... رهاش كن! ديگه هم منتظرش نمون و براي هميشه ازش خداحافظي كن!

سلام مریم خانم،

یاد یک شعر از باباطاهر افتادم:

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی
که یک سر مهربونی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بی


به هر حال، هر چقدر هم که تلخ هست، واقعیت این است که او شما رو نمی خواهد.
این وسط 4 سال شما انتظار کشیدید، 4 سال از جوانی شما که بسیار ارزشمند بوده.
ولی هنوز دیر نشده.

او به شما واضح گفته که قصد ازدواج ندارد.
پس دیگر چرا عمر خودتون رو تلف کنید؟

اول باید سعی کنید تا او را فراموش کنید.
ممکن است چند ماه طول بکشد.
این تاپیک هم شاید کمکتون کند.

وقتی حالتون بهتر شد، کم کم اجازه بدهید خواستگارهای جدید بیایند و این دفعه با چشمانی باز به استقبال ازدواج و شروع زندگی جدید بروید.

موفق باشید.

سلام

منم به نوعی تجربه این علاقه یکطرفه رو دارم اتفاقا طرف منم دوست برادرم بود

اگه از یکطرفه بودن این علاقه مطمئنی(که فکر می کنم هستی) خودتو آزار نده

اون پسر احساس واقعیشو گفته و اون چیزی نبوده که تو می خواستی بشنوی تلخه ولی واقعیته!

تو می خوای بهترین سالهای عمرتو منتظر یه معجزه بشینی؟

دعا نویس؟!! این کارا چیه؟!

یه چیزی از روی تجربه خودم بگم تا وقتی روی این احساس و روی این فرد زوم کنی این حس تموم نمی شه که هیچ روز به روز هم تشدید می شه

تا وقتی همه دنیات باشه قد یه آدم (آدمی که به هر دلیل ماله تو نیست) , روز به روز دلتنگ تر می شی.

وقتی به کسی علاقه داری فکرش هم واست خوشاینده ولی مدام فکر کردن بهش احیانا آهنگ عاشقانه هم گوش دادن و رویاپردازی و خیالبافی در موردش اونو هر روز توی ذهنت پررنگ تر می کنه و دل کندن ازشو سخت تر

به این افکار اجازه پیشروی نده(با استفاده از تکنیک توقف فکر که توی تالار در موردش گفتن)

به نظر من کاری که الان باید بکنی اینه: ( این توصیه مدیر همدردی در یکی از تاپیکها بود به درد من که خورد )

"مغز یك حالتی داره كه وقتی به صورت امری و دستوری به او بكن و نكن می كنیم به عكس رفتار می كنه. شما سعی نكن بزور خود را مجبور به فراموشی كنی.

بلكه سعی كن بی نهایت علاقمندی های خود و متغیرهای اطرافت را دوباره فعال كنی.راه نفس خود را متعدد كن تا بتوانی نفس بكشی. شما سرت زیر آب است ،‌نمی توانی نفس بكشی جز با یك نی كه این نی هم این آقاست.حالا كاری به نی نداشته باش،‌ حتی او را دور نینداز. اما سرت را از زیر آب بالا بیاور.
حالا هم نی را در موقعیتی كه هست می بینی و همه بی نهایت جلوه دیگر در اطرافت.

در واقع دنیای بی نهایت تو به صورت افراطی فقط در یك شخص خلاصه شده است. مانند اینكه یك انسان از همه وجودش مثلا بینی او 2 متر شده باشد. و این عذاب آور است. هر انسانی باید همه وجودش را گسترش دهد.

خلاصه:
سعی نكن فراموشش كنی،‌ البته سعی نكن هم كه مرتب فقط به او و خودت فكر كنی و اینگونه منجر به رشد بیش از حد و تومور وار این رابطه شوی.

شما كافیست مدتی در باغ زندگی بگردی و به سایر گلها ،‌نهال ها و درختهای وجودت آب دهی. تو در باغ بی نهایت وجودت ،‌پای یك درخت نشستی و خودت را به آن گره زدی و لذت بهره برداری از زندگی را از خود گرفته ای.
بحث سر این نیست كه این درخت خوب است یا بد.موضوع این است كه زندگی وسیع تر از یك درخت ، یك نی و یك رابطه است..."

خیلی راحت بهت گفته برو...خیلی راحت برو... :72:به روی خودت نیار وگرنه گند می خوره به همه چیز, با یکی از خواستگارهات که مناسبتن ازدواج کن و بیشتر وقتت رو تلف نکن... تو دوستی هیچ قید و بندی وجود نداره, آدمها راحت می تونن همدیگه رو جا بذارن, بهش التماس نکن,خودت رو کوچیک نکن, نذار احساساتت برات تصمیم بگیره... آدم احساسش رو باید پای کسی بریزه که ارزشش رو داشته باشه... عشق یک طرفه یعنی عذاب عاشق, دلت می خو.اد عذاب بکشی؟ دلت می خواد با التماس بیاد باهات ازدواج کنه بعد یکی دو ماه طلاق؟ مطمئنا با هزار منت هم می یاد که من تو رو گرفتم!!! اینقدر به دیگری وابسته نباش, هر قدر دنبالش بدوی بیشتر ازت فرار می کنه... رهاش کن...:305:

منتظر بمونی؟؟؟ منتظر چی؟ منتظر دست به سر کردناش؟ منتظر تحقیرهاش؟ شاید هم منتظر دیدن اشک های خودت تو آینه یا بدبخت شدنت؟ به چه قیمتی؟ چند سال دیگه می خوای وقتت رو تلف کنی؟ اگه واسه خودت ارزش قائلی رهاش کن:72:.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

راستی یادت نره من هم احساس دارم مثل شما اما احساس چیزی نیست که بشه باهاش تصمیم برای یک عمر زندگی گرفت:72:

من هم یه زمانی مثله شما بودم با اینکه الان 20 سالمه و شاید بگید معلومه از رو احساس بوده ولی نه علاقه من کم کم ایجاد شد و منم خواستگارهای زیادی رو رد کردم.اما الان که ازدواج کردم بعد خطبه عقد محبت شوهرم افتاد تو دلم.پس بهترین کیسو انتخاب کن نه اینکه برای رهایی از فکرش یکیو انتخاب کنی با فکر و منطق
من هیچ وقت نفهمیدم طرف مقابلم هم احساسی به من داره ؟؟:311:چون هیچ وقت بهش نگفتم

مریم جان حواست رو جمع کن و با منطق تصمیم بگیر
اون هیچ احساسی نسبت به شما نداره و تازه ممکنه از این دست به سر کردن ها لذت هم ببره پس خودت رو بازیچه دست دیگران نکن.
ایشون صاف و پوست کنده اومده یه شما گفته که شروع رابطمون اشتباه بود و برو دنبال زندگیت.
پس چرا الکی نشستی؟ برای یک حس؟ بله این حس خیلی پاکه خیلی بزرگه خیلی مقدسه ولی وقتی مخاطب لیاقت نداره و قدر احساس شمارو نمی دونه چی؟
حالا شاید هم از اون پسر ها باشه که از دختر هایی که ابراز علاقه می کنند خوششون نمیاد!
از خانوادت هم غافل نشو اونا موضوع رو می دونند؟ خانواده خیلی مهمه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط رایحه عشق

الان که ازدواج کردم بعد خطبه عقد محبت شوهرم افتاد تو دلم.

---

:46:


ایشالا قدرشم می دونی دیگه آرام جونم؟ دلم برات تنگ شده بود اما چون نمی تونستم تو تاپیکت چیزی بنویسم یعنی چیزی بلد نبودم سکوت کردم.... عرض ادب!:72:

حالت خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


<strike>
سه سال و نیم پیش بهت گفته نمی خوامت و تو این همه را منتظر چی موندی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاشو جمع کن این لوس بازیها را. زندگیت را داری پای چی می دی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توهم !!

</strike>
(ویرایش از مدیر همدردی: اینگونه جوابها اگرچه از نظر محتوایی دلسوزانه و صحیح هست اما از نظر گویش مسئولانه و تخصصی نیست. مراجع حق انتخابش باید پاس داشته شود. و باید قانع شود که روشش اشتباه هست و خودش باید تصمیم بگیرد. لطفا اعضایی که قصد کمک به مراجعان را دارند حتما تاپیک آفتهای مشاوره را با دقت مطالعه کرده و در جوابهای خود لحاظ کنند.)

باتشكر از همه دوستان

شايد نتونيد درك كنيد چفدر دوسش دارم

اون اولش منو خواست... منو عاشق كرد...بعد زد زير همه چيز

شايد من خودمم اگه گرفتار اين موضوع نبودم

واسه ديگران نسخه اين مدلي ميپيچيدم ..كه بيخيالش شو برو دنبال سرنوشتت

ولي اگه توشرايطش قرار بگيرين ميفهمين

من سالها بايادوخاطرش زنذگي كردم-گشتم خوردم حتي موقع خواب وبيداري با فكر اون سر كردن

همه لحظه هام بافكر اون سپري ميشه آهنگ گوش ميدم وگريه گريه...

اگه خواستين كسي رو نفرين كنين ازته قلب از خدا بخواين گرفتار عشق يكطرفه بشه

بدترين درد عااالمه
يكي رو باتموم وجود بخواهي وبراش مايه بذاري ولي اون تورو مثل يه دستمال بندازه دورو اهميتي بهت نده.
:302: