منفي گرا

سلام به همه دوستان عزيز
من يه خصوصيتي كه دارم و شوهرم را سخت ازار ميده شايد ميشه اسمش را گذاشت منفي گرا و شايد چيز ديگه
من هميشه منفي گرا هستم مثلا وقتي شوهرم دير ميكنه و جواب تلفنش را نميده ميگم حتما تصادف كرده و بعد فكراي بد به دنبالش اگه اينطوري باشه چه خاكي به سرم بريزم با يه بچه چيكار كنم و... و بعدش گريه ميكنم و سست يه گوشه خونه ميافتم

شوهرم ميگه به جاي اين فكر بگو احتمالا موبايلش را تو ماشين جا گذاشته و جواب نميده يا شايد رفته يه جاي ديگه و عجله داشته همراهش را برداره و.. ميگه مثبت انديش باش اما هميشه منفي فك ميكنم شايدم علتش علاقه زيادم به همسرمه نميدونم چرا همش فك ميكنم يه روز اون را از دس ميدم واسه خاطر اون هرگز دوس ندارم ازش فاصله بگيرم وقتي صبا خدافظي ميكنيم و ميره سر كار ميگم نكنه ديگه بر نگرده و..
كمكم كنيد از اين فكر و خيالها رهايي يابم
لطفا نگيد برو پيش روانپزشك و روانشناس و.. كه شهر ما كوچكتر از اين حرفاست

دوست خوبم شما برای اینکه بتونید بر این احساستون غلبه کنید باید به مرور زمان با خود تمرین کنید و این مشکل شما احتیاج به تمرین و مداومت دارد اینکه هربار افکار منفی به سراغتون آمد آن را با افکار مثبت جایگزین کنید حتی می تونید در ازای هر فکر منفی خودتون را جریمه کنید تا وزدتر به جواب برسید جایگزینی افکار مثبت در ابتدا سخت هست ولی به مرور عادت می کنید و آسایش بیشتری دارید

پاییزعزیز:46::72:
من جائی خوندم کسائی که افکار منفی دارن به چند دلیله
1.میخوان همه چی رو کنترل کنن
2.میخوان همه چی رو پیش بینی کنن
3.میخوان قبل از هراتفاقی(حتی مثبت)آمادگی مقابل با اون رو داشته باشن
چون خیلی شوهرت رو دوست داری(البته به این میگن استرس ووسواس فکری) همش میخوای کنترلش کنی(حالت 1) ومواظبش باشی واین موضوع تاحدی برای شما مهمه شده که به جای افکار مثبت افکار منفی تو ذهنت جای میگیره وبالتبع با کوچکترین اتفاق(تلفن جواب ندادن)شروع میکنی به پیش بینی (حالت 2)که حتما تصادف کرده چرا چون بدترین حالت ممکن رو همیشه اطرافت حس میکنی چون همیشه فکر میکنی اگه نباشه اگه نیاد... قبلش هر اتفاق بدی رو اینقدر برای خودت میگی تا وقتی خدای ناکرده پیش بیاد امادگیشو داشته باشی(حالت3) واگر خدای ناکرده موضوع پیش بیاد وشما پیش بینی نکرده باشی فکر میکنی ایراد ازخودته وکاملا مراقب نبودی واین تازه شروع ماجراست
پس وابستگی زیاد واسترس زیاد باعث میشه راهش کم کردن وابستگی واسترس وافکارمثبت رو پرورش دادنه

حال به نظرت شما شامل این قضیه میشین؟:305:

سارا جان با تشكر از راهنمايي خوب كه مو به مو توضيح دادين اره راس ميگي من هميشه استرس دارم كه نكنه از دستش بدم و هميشه به نحوي مراقبشم البته نه تا اون حد كه شوهرم متوجه بشه اما مراقبشم
در ضمن من براي دوس داشتن تعادل ندارم يا بايد يكي را واقعا از ته دل دوس داشته باشم و يا نه بي تفاوتش باشم كه وقتي بي تفاوتش ميشم شوهرم گله ميكنه كه البته حق با اونه و يا وابستگي بيش از حد كه خودمو ازار ميده و افكار منفي
نميدونم چطوري اين مشكلم را حل كنم

http://barzigar.blogdoon.com/Post-1322.aspx
این سایت رو نگاه کن حتما به دردت میخوره موفق باشی خواهر گلم

دوست خوبم میشه توضیح بدهید وقتی یه نفری را دوست دارید چه کار می کنید ؟شما قراره همسرتون را دوست داشته باشید و به نیازهاش پاسخ بدهید بهش توجه کنید و... نه اینکه کنترلش کنید یا روی کارهای آن حساس بشید ، اگر بیشتر راجع به احساستون و کارهایی که می کنید توضیح بدهید دوستان بهتر راهنمایی می کنند

ممنون از پاسختون
مثال همه كار براش ميكنم تمام درخواستاشو پاسخ ميدم هر كاري كه يه زن بايد واسه همسرش بايد انجام بده را ميدم غذا هميشه اماده به محض اينكه خونه مياد تا بره دستاشو بشوره ميزه چيده شده و اماده است لباسشو تا در بياره يكي دو ساعت ديگه شسته و تميز و اتو شده تو كمدش جورابا را هر روز ميشورم تا ميتونم تو مشكلات ماليش ياري ميكنم هرگز اجازه نميدم كسي بهش توهين كنه به هر حال هميشهع هواش را دارم اما هميشه نگرانشم دوس دارم تو جاده هميشه كنارش باشم تا اگه بميريم هر دو باهم بميريم و..
نميدونم مثالام به دردت ميخوره يا نه
فقط افكار منفي منفي منفي

منم با نظر خانم بختیاری موافق ، اول اینکه سعی کنید خودتونو قوی کنید تا نه تنها تو زندگی مشترک بلکه در برابر هر چیز دیگه ای که دوست دارید اینقدر حساس نباشید که با هر اتفاق کوچیک و بزرگی اینهمه لتمه بخورید . قوی باشین

البته نه تنها در مورد شوهرم در مورد پدر مادرم هم همينطورم پدرو بيماري قلبي داره و يه كمي اعصابش ضعيفه هميشه ميگم نكنه سكته كنه و بميره هر هفته ديدنش ميرم و موقع خداحافظي بوسش ميكنم تو چشاش زل ميزنم كه نكنه ديگه نبينمش

يا حتي در مورد خودم هميشه مرگ را جلو چشم ميبينم سعي ميكنم به همه خوبي كنم وقتي با يكي بد رفتاري ميكنم زود از دلش در ميارم ميگم شايد بميرم و نبيسنم كه حلاليت بطلبم و..
از روانشناسان خوب تالار الالخصوص اقاي مدير هم ياري ميخواهم
باز سارا جان ها (2 تا سارا ) متشكرم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

سا را جان لينكي كه برام گذاشتي باز نشد

سلام دوست عزيز:43:

آيا شما شاغليد؟ :303:

ببينيد بايد سعي كنيد اينقدر سرتون را گرم كنين و كار بريزين رو سر خودتون كه وقت اين افكار منفي را نداشته باشين :305:

البته اگه اين حالت شما خيلي پيشرفته باشه به نظرم حتما بايد به روانشناس مراجعه كنين حتي اگه تو شهر خودتون نيست تلفني يا به يك شهر ديگه.:305:

اگه مشكل شما پيشرفته است با شلوغ كردن سر خودتون فقط مي تونيد تسكين اش بدين ولي براي حل اش بايد به روانشناس يا حتي روانپزشك مراجعه كنين. وگرنه در اثر مرور زمان آسيب جدي مي بينين.:305: