این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
سلام به همه
واقعا دیگه نمی دونستم چی کارکنم که اومدم اینجا
دیگه کم آوردم
من ۲۴سالمه و ۲ ساله ازدواج کردم.حتی ازدواجمم هم عادی نبود نه با عشق شروع شد نه با رضایت دو طرفه...الان اما من عاشقش شدم و اون هیچ..
هیچ حسی بهم نداره...حتی حس می کنم ازم بدش میاد...شاید در طول روز فقط دو سه کلمه حرف می زنیم با همه ی خودداری هام همه متوجه شدم...
نمی دونم باید چی کار کنم دیر یا زود مطمئنم که حرف طلاقو میکشه وسط.
من نمی خوام جدا بشم...می خوام عشقش ماله من باشه...
توروخدا کمکم کنید....دارم به فکر خودکشی می افتم
RE: این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
سلام
آروم باش و حداقل يك مدت رو براي اينكه مشكلت بررسي بشه در نظر بگير
از شوهرت و از خودت بيشتر بگو
شوهرت چه كاره است و اصول زندگي كردنش چي هست ؟
خودت چطور ؟ مشغول چه مدل زندگي هستي و چه سرگرمي هايي داري .
از خانواده هاتون هم به طوري كه دوست داري و آگاهي بيشتري بده برامون بنويس .
دوستان تو اينجا در كنار تو هستند
منتظريم .
RE: این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
شوهرم ۳۲ سالشه و دانشجوی تخصص داخلیه
من خودم دانشجوی پزشکی هستم
من یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که یک سال قبل از من با برادر شوهرم ازدواج کرد واین باعث آشنایی من و اون شد.یعنی اینکه مامانش ازم واسش خواستگاری کرد فکر می کرد چون هردومون پزشکیم ازدواج موفقی خواهیم داشت
از زبون برادر شوهرم شنیدم که همسرم با یه خانومی دوست بوده که ظاهرا هیچ کس با ازدواجشون موافق نبوده و مادر شوهرم واسه اینکه فکر اون دخترو از سرش بندازه بیرون ازمن خواستگاری می کنه.اینم بگم که اون خانومه با شوهرم به هم زده بوده و نامزد هم کرده بوده
منم به خاطر زندگی خواهرم قبول کردم یعنی یه جورایی خودمم ازش خوشم میومد اما بیشترش ازاین می ترسیدم که با نه گفتن من زندگی خواهرم هم خراب شه
راستش من چیزخاصی از رفتاراش نمی دونم شاید تعجب کنید که چه طور تو این دو سال اخلاقاش دستم نیومده اما تو این مدت ما یه بار هم باهم گفتگو نداشتیم منظورم غیر از سلام و خداحافظ و ایناس و نمی دونم رفتاری که با من داره تا چه حدرفتار خودشه آخه برخوردش با بقیه اصلا این طور نیست
فقط می دونم که خیلی خیلی خیلی مغروره وقتی دعوامون میشه امکان نداره اون واسه آشتی اقدام کنه بعضی مواقع یه ماه با هم قهریم و اون ککشم نمیگزه
من الان stagerهستم اما اون یه بیمارستان دیگه س و من یه بیمارستان دیگه وخداروشکر هم دیگه رو توی بیمارستان نمی بینیم.از وقتی ازدواج کردم تموم سرگرمی هامو گذاشتم کنار...اصلا حال هیچ کاریو ندارم...
RE: این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
و تا به حال با هم در ميون گذاشتيد ؟
يعني در اين دو سال اصلا هيچ گفتگويي مبني بر اينكه با همديگه قصد زندگي كردن داريد يا نه مطرح نشده ؟
مدل رفتن به مهماني ها و جشن ها و مراسمها چطور بوده ؟
در اين دو سال هدف چي بوده از اين مسائل ؟ ايا هيچ روزي نبوده كه بتونيد به وسيله اون با هم نزديك تر بشيد مثلا روز تولد يا سالگرد ازدواج يا ... ؟
RE: این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
اون اوایل آره چند بار باهاش بحث کردم اما الان دیگه نمی خوام چون همون چندبار اول با بی محلی اعصابمو ریخت به هم.من خودم می ترسم ازآینده باهاش حرف بزنم.خیلی رکه...نمی خوام حرف طلاق واینا رو بزنه...نمی خوام طوری حرف بزنه که انگار اصلا مهم نیستم..نمی خوام به زبون بیاره این چیزارو...
خیلی کم میریم مهمونی یعنی هربار با یه بهونه مهمونی رو میندازم پشت گوشم چون اصلا اینطور نیست که جلوی بقیه رفتارشو تغییر بده ومن دوس ندارم ترحم بقیه رو ببینم
اگه موقعیتی هم پیش بیاد که بایستی حتما بریم من سعی می کنم توی جمع اصلا دوروبرش نباشم و برخوردی باهم نداشته باشیم
اصلا روز تولدمو گمون نکنم یادش باشه و بدونه کی هست اما من هربار واسش کادو می خرم و میزارم توی اتاقش البته دی ماه پارسال نمی خواستم براش بخرم اما حس کردم اگه نخرم فک می کنه از اینکه واسه تولدم چیزی نخریده ناراحتم
خواهرم میگه بزار بفهمه ناراحتی اما من دلم نمی خواد ...دلم نمی خواد فک کنه خیلی واسم مهمه کاراش وقتی من براش اصلا مهم نیستم...خودمم نمی دونم دارم چی کار می کنم والا...
RE: این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
چرا کسی کمکم نمی کنه
باید چیکار کنم؟
RE: این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
سلام رضوان جان
اصلا بش پيشنهاد مشاورو دادي تا الان؟
دوست من مطمئني كه غير ااز شما كس ديگري در زندگيش هست يا نه؟
از اون خانم خبري نداري؟
در طول دوره نامزدي هم همين طور بود؟در مورد علايقش صحبت نميكرد؟
اگر مطمئني كه كس ديگري در زندگيش نيست به اين سوال جواب بده:
سعي كردي هيچ وقت خودتو بهش نزديك كني؟مثلا بدوني چيا دوست داره و اونها رو انجام بدي ...يا مثلا يه فيلمي كه اون دوست داره رو با هيجان توام دنبال كني
به نظرم بايد خودتو كم كم بهش نزديك كني
اون الان فكرش اينه كه اگه با دوستم ازدواج ميكردم چه ها ميشدو چقدر خوشبخت بودم
توام داري اجازه ميدي كه اين فكر ريشه پيدا كنه تو مغزش
دوست من با اين روش دير يا زود هر دو خسته ميشيد
هر دو انسانيد و به محبت نياز داريد
ولي اين زندگي شما يه جور طلاق عاطفي داره ميشه
گفتي كه چند بار باهاش بحث كردم..
سعي كن شكوه و گلايه نكني
بدون ابراز نارضايتي از بي محلياش خودتو بهش نزديك كن
RE: این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
عزیزم
من اگر جای شما بودم دو تا کار می کردم:
1- می دیدیم چه علاقه مندیهایی داره در مورد اونها باهاش صحبت می کردم و باش همراهی می کردم. مثلا فوتبال، مسائل سرمایه گزاری مالی ، خوردنی و ....
2- سعی می کردم کارهای مشترکی رو پیدا کنم که ایشون دوست داره انجام بده . چون انجام دادن کاری به صورت مشترک باعث نزدیکی عاطفی می شه. مثل غذا درست کردن، پارک رفتن، تعمیر یک وسیله منزل، کوهنوردی، بازیهای فکری گروهی، دیدن از نمایشگاهای گل و ماشین و .....
همونطور که خودتم داری عمل می کنی لازم نیست زیاد هم خودتو وابسته نشون بدی اما از محبت کردن دریغ نکن و کارهایی که گفتم
RE: این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
سلام رضوان جان
چون فقط کم حرفه فکر میکنی دوست نداره ؟
همسرت شخصیت درونگرا نداره ؟
من فکر میکنم حتی اگه بدون عشق هم شروع کرده باشید بعد از دوسال این علائق در وجودتون ریشه گرفته ؟
رابطه جنسی همسرت چه جوریه گرمه سرده ؟
چرا میذاری قهرهاتون طولانی بشه همین توی رابطه تون خیلی تاثیر منفی داره سعی کن دعوا رو همون اولش تمام کنی و کش و قوسش ندی وقتی میبینی همسرت کوتاه نمیاد تو کوتاه بیا
شما چی کاری نکردین که همسرتون بیشتر تو لاک خودش بره .مثلا حسادت به نامزد سابقش و سرکوفت زدن و غر زدن و از اینچور حرفا
RE: این زندگی داره نفسم رو بند میاره...هیچ وقت دوستم نداشته!
سلام:72:
از حرف هاتون معلومه که شما دختر قوی ای هستی و می تونی مشکلاتت رو حل کنی. تا اینجا که خوب پیش رفتی درسته که نتونستی مشکلاتت رو حل کنی ولی جلوی عمیق شدن مشکلاتت رو خیلی خوب گرفتی. بعضی ها توی همچین شرایطی مشکل رو به فاجعه تبدیل می کنن. الان توی نقطه خیلی خوبی هستی و به امید خدا اون طور که دلت می خواد می شه.:321:
یه چیزی رو هم در گوشی بهت بگم، توی تمام زندگی ها این مشکلات کم و بیش وجود داره و یکی دو سال اول زندگی به خاطر تفاوت های زن و مرد کمی نارضایتی ایجاد می شه، مثل کم حرفی مرد و پر حرفی خانم، عاطفی بودن خانم و جدی بودن آقا، سرگرمی های مردونه آقا و سرگرمی های خانم و....
منتظر توضیحات بیشتر در مورد مشکلاتت هستیم، هر چه می خواهد دل تنگت تایپ کن:322: