زندگی آرزوهای من این نبود
سلام اهالی خوب همدردی.
خیلی دلم گرفته.خوبه همینجا رو دارم حرف بزنم دق نکنم.
خیلی وقتا از ازدواجم پشیمونم .شوهرم اصلا ملاکهایی رو که آرزوی من بود نداره و خودمو به خاطر انتخابم سرزنش میکنم .
اما با زندگی کنار میام و خوبیهاشو به خودم یاداوری میکنم و دوسش دارم.با اینکه خستم براش از هیچی کم نمیذارم.
اما اون همیشه به من میگه پرتوقع به خاطر هر موضوعی حتی یه درخواست عادی.
همیشه به من میگه فقط به خاطر اینکه نمیتونم و نمیخوام بهت مهریه بدم دارم باهات زندگی میکنم.!!!!!!!!!!!!!!!!:302:ازت متنفرم.
میگه تو داری نقشه میکشی که تمام پولای من یه جا سرمایه گذاری بشه تا بتونی جای مهریت ازم بگیری!!!!!!!!!!!:302:
میگه مهریه حروم ترین مال دنیاس اما چون تو حروم خواری واست مهم نیست.!!!!!!!!!
شاید بپرسین چرا این حرفها رو بهت زد؟ چی شد که گفت؟ به خاطر اینکه من یک ساعت دیرتر از همیشه اومدم خونه وقتی رسیدم بهش گفتم انتظار داشتم دیدی یک ساعت و خورده ای من دیرتر از همیشه اومدم بهم زنگ می زدی میپرسیدی چی شده.دوست داشتم واست مهم میبودم. که حرف از مهریه و طلاق میاره وسط میگه چرا نمیری دادخواست طلاق بدی میگم خودت برو که داستان شروع میشه.نه این حرف هر درخواستی که داشته باشم به همین صحبتها منجر میشه .
از حقوقی که دارم میگیرم ده هزار تومنش واسم باقی نمیمونه بس که قسط داریم اما بس که مغروره عمدا بهم میگه نرو سر کار بمون خونه واسه من غذای تازه درست کن!!!
قدر هیچ کدوم از محبتامو نمیدونه.چند روزه باهاش قهر کردم و هیچ کاری تو خونه انجام نمیدم.
با خودم مدام میگم این زندگی آرزوها من نبود.
با وجودیکه اول ازدواجمون همه اعتقاد داشتن من میتونستم انتخاب خیلی بهتری داشته باشم اما حالا همون شخص میگه داره منو به خاطر مهریه تحملم میکنه:302::302::302:
صبح میریم بیرون .من عصر برمیگردم اما اون شب دیروقت میاد و در اتاقشو میبنده و تا دیر وقت بیداره. از خداشه که من باهاش قهر باشم چون این طوری آزادی مطلق داره.
هیچ وقت جلو نمیاد و عذرخواهی نمیکنه حتی سر حرف رو هم باز نمیکنه. سکوت مطلق.
ته دلم میترسم آتو دستش بدم بره با یک نفر دوست شه یا ازم کینه بگیره و بعدا سرم تلافی کنه.
اه خسته شدم دیگه.
RE: زندگی آرزوهای من این نبود
دوست خوبم يثنا
تاپيك اقليما رو بخون . من فكر مي كنم خيلي كمك مي كنه . دوستان توش راهنماييهاي خيلي خوبي كردن .
من خودم تو زندگيم همين مشكلات تو رو داشتم ولي خداييش فكر مي كنم اگه برمي گشتم به اون دوران و راهنمايي هاي اين دوستان رو مي خوندم خيلي چيزا عوض مي شد .
چند روزه باهاش قهر کردم و هیچ کاری تو خونه انجام نمیدم.
با قهر كردن مشكلت حل نميشه و قهر فقط باعث دورتر شدنتون و لجبازي دوطرفه ميشه كه آخر و عاقبت خوبي هم نداره .
از خداشه که من باهاش قهر باشم چون این طوری آزادی مطلق داره.
از خداش نيست ولي وقتي لجبازي شروع بشه همين انتظارم بايد داشت .
با وجودیکه اول ازدواجمون همه اعتقاد داشتن من میتونستم انتخاب خیلی بهتری داشته باشم اما حالا همون شخص میگه داره منو به خاطر مهریه تحملم میکنه
حتما شوهرت يه خوبي هايي داره كه اون موقع به ديگران ترجيحش دادي ديگه .مگه نه ؟ به خوبي هاش فكر كن و سعي كن بهترش كني . همه ما تو زندگيمون فكر مي كنيم مي تونستيم انتخاب بهتري داشته باشيم ولي آدمها هيچوقت كامل نيستن شوهر تو يه ايرادي داره كه شايد فكر كني مرداي ديگه ندارن ولي مطمئن باش اونها هم يه ايرادايي دارن كه شوهر تو نداره .
RE: زندگی آرزوهای من این نبود
عزیزم هیچ زندگی بدون مشکل نیست
این ما هستیم که مشکلاتو پررنگ یا کمرنگ میکنیم
همیشه واقعیت با آرزوها فرق داره
منم یه روزی مثه تو فکر میکردم اینکه این اون زندگی ای نیست که من میخواستم
من توقع زیادی هم نداشتمو و ندارم اما هنوز همون توقعات کم هم برآورده نشده
اما توی تالار از بس مشکلات جور واجور دیدم که با خودم گفتم این منم که باید دیدمو عوض کنم
همسر من هم مثل همسر تو حتی بدتر
همه جور حرفی که باعث دل شکستن من شده زده از دادن مهریه تا اینکه من اونی نبودم که میخواسته .همیشه خدا زبونش تلخ بوده حتی توی شرایط سخت زندگیم که هر زنی نیاز به همسرش داره
در جایی خوندم که محبت سنگ رو آب میکنه چه برسه به دل
اما من فقط محبت کردم و احترام گذاشتم در سکوت خودمم شکستم و گریه کردم
ولی حالا اونه که میترسه منو از دست بده
RE: زندگی آرزوهای من این نبود
فکر میکنم شوهرم یه مشکل یااختلال روانی داره :163:چون چند روز خوبه و یهو بدون دلیل رفتارش برعکس میشه و البته بعضی اوقات به چند روز نمیکشه و بعدازچندساعت میبینی یهو تغییرفاز داد.
یا مثلا سر یک مساله خیلی خیلی کوچیک ناراحت میشه چند بار ازش معذرت میخوام و واسش توضیح میدم که شوخی کردم باهاش و قصد جسارت نداشتم و هزار تا آیه و دلیل و برهان میارم اما میگه الا و بلا تو به من توهین کردی من کوچیک کردی (در اکثر مواقع بدترین برداشت ممکن میکنه و خیلی خیلی بدبین) یه دنیا اصرار و خواهش وتمنا و معذرت خواهی که دیگه تموم کن این قضیه رو و کشش نده.به هزار روش مختلف می خوام موضوع عوض کنم .اما میگه نمیتونم کش ندم باید یه دعوای حسابی باهات راه بندازم:163::163:
و اینکاروهم میکنه. من هم که بعد از اون همه اصرارمیبینم ول کن نیست اعصابم شدید به هم میریزه.
یک ساعت بعد
بس که اون من کتک زده و من هم به تلافی اونو دیگه نای حرکت نداریم و رو زمین میفتیم.تمام بدنم کبود و زخم و زیلیه به خاطر یه کار خیلی خیلی ساده که ده بار هم اقرار کردم که اشتباه کردم غلط کردم بی خیالش شو خواهش میکنم کشش نده دیگه تکرارنمیشه اما ایشون دعوای خونش کم شده و دیگه خواهش کردن ازش فایده ای نداره.
خیلی خستم و دیگه نمیکشم ازتون خواهش میکنم بهم یه راه چاره نشون بدین.:33::161:
RE: زندگی آرزوهای من این نبود
RE: زندگی آرزوهای من این نبود
چی بگم یثنا جان
من فقط می تونم بگم برات متأسفم.
چیزدیگه ای به ذهنم نمی رسه.
RE: زندگی آرزوهای من این نبود
روال فعلی زندگی شما صحیح نیست. هیچ مردی تحت هیچ شرایطی حق کتک زدن همسرش رو نداره. شما نباید اجازه بدین شرافت انسانی تون زیر سوال بره یا تحقیر بشین. من پیشنهاد میکنم که برای تغییر روال زندگیتون به مشاور مراجعه کنین. مشاور و روانشناس با شناخت بهتر از شما و همسرتون بهترین راه حل رو بهتون پیشنهاد میده. روال فعلی زندگی شما چیزی بیش از افسردگی ، آزردگی ، بچه های آسیب دیده و خیانت احتمالی چیزی به همراه نخواهد داشت.
RE: زندگی آرزوهای من این نبود
روال فعلی زندگی شما صحیح نیست. هیچ مردی تحت هیچ شرایطی حق کتک زدن همسرش رو نداره. شما نباید اجازه بدین شرافت انسانی تون زیر سوال بره یا تحقیر بشین. من پیشنهاد میکنم که برای تغییر روال زندگیتون به مشاور مراجعه کنین. مشاور و روانشناس با شناخت بهتر از شما و همسرتون بهترین راه حل رو بهتون پیشنهاد میده. روال فعلی زندگی شما چیزی بیش از افسردگی ، آزردگی ، بچه های آسیب دیده و خیانت احتمالی چیزی به همراه نخواهد داشت.
RE: زندگی آرزوهای من این نبود
یثنا جان میشه بهمون بگی شما همیشه توی آرزوهات زندگیت رو چه جوری تصور می کردی؟
و اینکه زندگی الانت چه جوریه؟
اصولا اون موارد خیلی خیلی کوچیک که منجر به دعواهای بزرگ میشه رو میشه؛ یه مورد مثال با جزئیات دقیق برامون بنویسی؟!
و در آخر اینکه درک می کنم خسته شدی! اما مطمئن باش که همیشه یه راهی هست...
RE: زندگی آرزوهای من این نبود
یثنا من مشکل شما رو هم آسون دیدم و هم سخت
به ترتیب اولویت می خوام شروع کنم البته از نظر شخصی من
قبل از همه چی می خوام بپرسم شوهر شما تا نصف شب در اتاقش چیکار میکنه؟ و مشکل مهم بعدی دست بزن داشتن هست، یعنی چی زندگی من شده کتک خوردن؟ من واقعیتش با سهل گیری در این زمینه مخالف هستم
درمورد اینکه چیکار کنید ایشون کتک نزنن من شخصا راه حلی ندارم ولی تاپیک های مشابه هست به وفور و می تونید مطالعه کنید و دوستان هم کمک کنند
در موردسایر موارد که هر کاری می کنید دیده نمیشه، اولا به قول دوستان بحث مشاجره و دعوا رو کامل قطع کنید، ثانیا هر جا که احساس می کنید کارتون دیده نمیشه یه مدت اون کار رو قطع کنید ( طوری که همسرتون شوکه نشه با بهونه های مختلف ) مثلا اگر می تونید به یه بهونه ای یه مدت مرخصی بدون حقوق بگیرید بشینید خونه واسش غذا درست کنید و بهش بگید واسه رضایت تو چشم می شینم خونه، وقتی فشار زندگی رو انداختید رو دوشش بعد یه مدت خودش ازتون می خواد که برید سر کار و اینبار قدر کار کردنتونو می دونه، باید محبت رو طوری بکنید که دیده بشه نه اینکه وظیفه شما محسوب بشه ( تجربه های شخصی در این مورد دارم )