برقراری ارتباط وحشتناک

::سلام
امیدوارم بتونید کمکم کنید من یک مشکل اساسی در ارتباط با اقایون دارم بذارید از اول بگم تو دوران لیسانسم با کمتر پسری حرف زدم اونجا اصلا نیاز خاصی به کسی احساس نمی کردم رفتار پر از غرور داشتم و حتی نگاهشون نمی کردم و طوری رفتار می کردم که اصلا وجود ندارند و اگه از کسی خوشم می یومد بدترررررررررررر مثلا یک بار از یه پسر تو دانشگاهمون خوشم اومد دو سه بار سعی کردم به ش نزدیک بشم ویلی نتونستم تازه یک جوری نگاه کردم که تابلو شدم بعد فهمیدم اون از دوستم خوشش اومده من در کل از مردهایی خوشم می یاد که خیلی سر و زبان داشته باشن و خوب رفتار کنند در عین حال زن باز نباشن و به خودش برسه خانواده خیلی سنتی ندارم مذهبی هم تا حدودی .من دوس ندارم با یک ادم مذهبی ازدواج کنم و با وجود این که خودم رعایت می کنم از این متنفرم که یکی بگه فلان و نظر خودش را اعمال کند الان که دارم فوق می خونم شرایطم بهتر شده الان حرف می زنم ولی نمی دونم چه شکلی با یک پسر ارتباط برقرار کنم فقط خیلی سرد و جدی ام نمی دونم چی بگم که بحث به جاهای خوب بکشه می خوام یک جاهایی یک ذره راحت شم ولی بازم کوتا نمیام نمی شه اولش یکم خوب اما بعد یک جوری رفتار می کنم که طرف می پره در ضمن اگر همکلاسی هام ازم چیزی بخوان نه نمی گم شاید این طوری می خوام خودم را خوب جلوه بدم که فکر می کنم از کمبوداعتماد بنفسمه با این که همه می گن زود با همه ادم ها دوس می شم ولی فکر می کنم همه من را یک ادم ساده در نظر می گیرن که زود گول می خوره خودمم همین فکر را می کنم در ضمن این که نمی دونم چه شکلی یک ارتباط را شکل بدم از این که اشتبا کنم خیلی می ترسم من می خوام اول با کسی اشنا بشم بعد ازدواج . این هم بگم که من فرزند سوم خوانوادم برادرم طلاق گرفته خواهرم بعد از سه سال دوستی چون پسره مریض بود ازدواچش بهم خورد و الان هم ایران نیستند من خیلی احساس تنهایی می کنم و به یکی نیاز دارم که با هام باشه در ضمن من خیلی ادم احساساتی هستم و عاشق اینم که بازیگر و کارگردان بشم با وجود این که من فوف مهندسی می خونم و همیشه هم فکر می کنم خیلی از خواهر و برادرم عقبم و با وجود این که رشتم را دوس نداشتم ادامه دادم تا ازشون کم نیارم حالا اون ها دارن دکتری می خونند ولی من می خوام دیگه تقلید ازشون را بس کنم و زندگی خودمو داشته باشم راستی اینم بگم که از یک پسری خوشم می اومد اونقد هیچ کاری نکردم که ازدواج کرد چون شاید فکر می کرد ج.اب من منفیه . الان هم تو دانشگا از یکی دو نفر خوشم می یاد ولی نمی دونم چه جوری لینک برقرار کنم بعضی وقت ها فکر می کنم هیچ کیس از رفتارهای من خوشش نمی یاد امیدوارم بفهمین من چی گعتم

راحیل عزیز به همدردی خوشومدی.

از صحبتات دوستی با پسر رو برداشت کردم.این سایت هیچ گونه مشاوره ای در این باب نمی ده.ولی راجه به سایر

مسایل مثل چشم و هم چشمی اعتماد به نفس کمک در مراحل آشنایی قبل از ازدواج مشاوره می ده.

یه نکته اجازه نده کسی بفهمه به کسی نیاز داری کنارت باشه چون باعث می شه عده ای سعی کنن ازت سواستفاده

کنند.

سلام منظورم را بد بیان کردم منظورم اشنایی ابتدایی بود یعنی این که نمی خوام خیلی سنتی پیشبره نه دوست شدن و اخرش هیچی این که از همین هم می ترسم وگرنه از هر جایی می تونم پیدا کنممممممممم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

این و یادم رفت بگم که پدر و مادرم خیلی هوام را دارم و فکر نمی کنم کسی در برخورد با من این نیاز و احساس تنهایی را حس کنه بخصوص اگر پسر باشه درضمن به نظر خیلی ها من ادم موفقی ام و ارزو دارن جای من باشن اما اصلا به چشم خودم نمی یاد

تنها كاري كه بايد بكنيد اينه:عادي رفتار كنيد
مطمئن باشيد كسي كه خدا براتون مقدر كرده دير يا زود مياد لازم نيست شما كار خاصي بكنيد، پسر كه نيستيد
اصلا عجله نداشته باشيد سعي كنيد خودتون باشيد سرد برخورد نكنيد ولي راحتم رفتار نكنيد
خودتون باشيد
اگر كسي كاري از شما خواست اگر در حد توانتونه انجام بديد اگر نه راحت عذر خواهي كنيد
نميدونم اين طرز فكر كه ازدواج سنتي خوب نيست از كجا اومده؟
بماند كه خودمم تا چند وقت قبل همين نظرو داشتم
ولي واقعا اشتباهه

راهیل جان:72:
در مورد رفتارت منم مثل تو هستم

این از غروره عزیزم
پیشنهاد می دم خودت باشی
سعی کن راحت باشی وبین دختر و پسر زیاد تفاوت قائل نشی و از اون طرف هم حدت رو رعایت کنی اگه می گم راحت باشی منظورم تو مکالمات عادی ت با یه آقایونه
بله... آره گفتن به همه نشان کمبود اعتماد به نفس و ریشه در تشویق طلبی ما انسان هاست پس سعی کن اعتماد به نفس ت رو ببری بالا البته اگه آره گفتنت فقط برای جلب رضایت دیگرونه
اعتماد به نفس با غرور مسئله ی جدا گانه ای داره
در مورد اینکه با پسر بخوای ارتباط برقرار کنی من پیشنهاد می دم راه دوستی رو نری
من رفتم و سختی هاش رو چشیدم
تازه دوستی من جزو دوستی هایی هست که همه ازش خبر دارن
اما اذیت هایی که طی جریان دوستی شدم هم جای خودش داره
اما راه های دیگه ای هست که می شه همسر مناسبت رو پیدا کنی
مثل مشاوره های ازدواج که فرم ازدواج پر می کنند و همسر متناسب با خودشون رو پیدا می کنند
یا چیزهای دیگه مثلا اینکه بفهمونی قصد ازدواج داری
مثلا وقتی حرف افتاد بگی منم اگه فرد مناسبی باشه دوست دارم ازدواج کنم
اینا فقط درحد پیشنهاده و تصمیم مسلما با خودته

سلام مرسی از همه
اگه بگم اولین بار این حرق ها را جایی زدم دروغ نگفتم این جا هم اولش خیلی شک داشتم و 10 بار پاک کردم تا بلاخره فرستادم
tell me عزیز می دونم از کمبود اعتماد بنفس من خیلی تلاش می کنم به خودم به قبولونم اما نمی شه
در مورد فرم هایی که گفتی من از این کار خوشم نمی یاد شاید چون اطلاعی ازش.ن ندارم
درضمن فکر نمی کردم این همه ادم تاپیک منو بخونن

شاید این لینک کمکت کنه خانمی:46::72:

http://www.hamdardi.net/thread-9311.html

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

اینکه دوستی برقرار کنی شاید درست نباشه
راهی که من و امثال من رفتیم رو نرو
واسه خودت جنگ اعصاب درست نکن
ببین عزیزم مطمئنم یه فرد مناسب برات پیدا می شه:43:
تو راه خودت رو ادامه بده و فقط یکم رفتارت رو تغییر بده و از حالت خشک بودن در بیا البته نه اینکه جلف بازی در بیاری در عین متانت با همه ارتباط برقرار کن چه تو دانشگاه چه بین دوستان و فامیل, سعی کن روابط اجتماعی ت رو هم بالا ببری و تو اجتماع فعالیت داشته باشی:46:
سعی کن درباره چیزهایی که بلدی اظهار نظر کنی و تو جمع باشی:72:
کسی که زیادی توداره و جرات نمی ده کسی حتی بهش نزدیک بشه و پیشنهاد ازدواج بده نمی تونه بگه چرا

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

اینکه دوستی برقرار کنی شاید درست نباشه
راهی که من و امثال من رفتیم رو نرو
واسه خودت جنگ اعصاب درست نکن
ببین عزیزم مطمئنم یه فرد مناسب برات پیدا می شه:43:
تو راه خودت رو ادامه بده و فقط یکم رفتارت رو تغییر بده و از حالت خشک بودن در بیا البته نه اینکه جلف بازی در بیاری در عین متانت با همه ارتباط برقرار کن چه تو دانشگاه چه بین دوستان و فامیل, سعی کن روابط اجتماعی ت رو هم بالا ببری و تو اجتماع فعالیت داشته باشی:46:
سعی کن درباره چیزهایی که بلدی اظهار نظر کنی و تو جمع باشی:72:
کسی که زیادی توداره و جرات نمی ده کسی حتی بهش نزدیک بشه و پیشنهاد ازدواج بده نمی تونه بگه چرا

سلام

من فكر ميكنم شما بايد اول از خودتون و شرايطتون راضي برشيد تا بعد هم اعتماد به نفس بهتري داشته برشيد و هم اينكه از موفقيتهات راضي باشي و لذت ببري
اين هم ممكن نيست مكر اينكه مسير زندكيت را براساس خواسته هاي خودت جلو ببري نه ديكران ( دوست، برادر، خواهر و ....)

من فكر كنم اكه از شرائط موجود راضي باشي ناخوداكاه انسان شاداب و سرزنده اي ميشي كه همه دوست دارند با تو دوست باشند و بهت نزديك بشند و طبيعتا اين ضمينه ساز اشنايي با همسر اينده هم هست

خلاصه اينكه بجاي اينكه فكر كني ديكران راجع به تو جي فكر مي كنند و ... سعي كن واقع بينانه شرائط موجود را بسنجي و اكهجيزي أذيت ميكنه حلش كني تا به شادي دروني برسي