RE: اگر به جای من بودید....
عزیزم سعی کن اعتماد به نفست رو بر اساس نگرش اطرافیانت پایه گذاری نکنی که اینجوری با یک سوء تفاهم به هم بریزی.
این که می بینی خواهرت این مساله رو عنوان کرده شاید چیش خودش گفته نکنه من از طرف خواهرم نظر بدم بدون اینکه نظرشو پرسیده باشم. نمی دونم منظورمو می فهمی یا نه ولی من وقتی مجرد بودم وقتی مادرم از طرف من بدون اینکه به من بگه خواستگاری رو رد می کرد یکم بهم بر می خورد که یعنی من خودم نمی تونم تشخیص بدم یا بر عکس وقتی یهخواسنگار که با من مناست نبود رو بهم معرفی می کردند بازم بهم بر کی خورد که اینا یعنی منو در این حد می بینن. پس اگر دقت کنی ما همیشه با سوءبرداشتهامون به یه نتیجه اشتباه می رسیم.
اما برای بالا بردن اعتماد به نفست سعی کن خصوصیات خوب و ارزنده ای که داری رو لیست کنی و در جهت تقویتشون تلاش کنی. و خصوصیاتی رو هم که باب میلت نیست برنامه ای بزاری تا در جهت رفعشون تلاش کنی. در مورد عواملی هم که خدادادی هستند . میراثی دیگه فکر نکن و خدا رو شکر کن.
RE: اگر به جای من بودید....
ببخشید غلط املایی ها زیاد شد. بچم داشت گریه می کرد سریع نوشتم.
RE: اگر به جای من بودید....
سلام ، دلجوجان دقیقا درست گفتی وقتی بدون اجازه ام برمی دارند تصمیم گیری میکنندخیلی بهم برمی خوره ، جالبه بدونی امسال توی محیط کار هم همینطور شد و یکی از همکارا بدون اجازه ی من که اومده بودند ازش درمورد من تحقیق کنند جواب منفی داده بود لجم گرفت تازه یک هفته بعدش به من گفت اونم نه کامل دیگه بهش بی اعتماد شدم . توی خونه هم نمیگذارند طرف را ببینند و بعد حداقل من را تا این حد پایین بیارند یا حداقل یک تحقیق درست و حسابی اینها حتی نمی دونند طرف توی شرکت چیکاره هست :303:
دلجوجان از اینکه همدردی کردی مرسی . اما نگفتید که واقعا به نظرتون من سخت گیرم یا اونها بی فکر ؟ یعنی اجازه بدهم بیاد باهم صحبت کنیم و تاچند روز اعصابم را خرد کنم یا یک کلام بگم نه ، خداییش این مسئله ی ازدواج هم عجب دردسریه ، کاشکی اصلا ازدواجی وجود نداشت کاشکی مثل بعضی کشورهای اروپایی وقتی روی پای خودمون می ایستادیم دیگه آزاد میشدیم و مجبور نبودیم به همه جواب پس بدیم که چرا ازدواج نکردیم ، دقیقا مثل پرنده ها که وقتی پرواز کردن را می آموزند آزاد میشند. :303: ای کاش ماهم آزاد بودیم .
RE: اگر به جای من بودید....
سلام آسمان عزیز
منم دقیقا درکت میکنم چون منم بچه اولم 30سالمه همه به خودشون اجازه میدن توزندگیمون نظربدن.
ولی میدونی من فکر میکنم این خودمونیم که این اجازه رو بهشون میدیم باید یک جاجلشون (بدون هیچ بی احترامی)بایستیم و برای هدفمون مبارزه کنیم .
تو اشتباه فکر نمیکنی سعی کن حرفهای دیگرون رو خیلی جدی نگیری یه موقعها خودخواه بودن بدنیست مسئله ازدواج مهمترین تصمیم زندگی هر انسانی به خاطر دیگرون تصمیم عجولانه نگیر.خودتو بالابگیر تا بالا برات پیش بیاد واینو بدون فردا که توی زندگیت خدای ناکرده مشکلی پیش اومد هیچکس نمیاد کمکت کنه میگن خودت خواستی:323::46:
RE: اگر به جای من بودید....
عزیزم شما باید جدی تر موضعتون رو مشخص کنید. خیلی از خانواده ها متاسفانه چنین برخوردهایی دارند.
مشکل شما نیست. خود من وقتی با شوهرم عقد بودم با اینکه خیلی ایرادهایی بود که میدیدم اما بعلت فشار
خانواده ازدواج کردم که الان هم هنوز اون مشکلات ادامه داره.
پس به خودتون فکر کنید و اینطوری فکر کنید که خانواده متوجه رفتارشون نیستند. اما شما باید به فکر خودتون
باشید.:43:
RE: اگر به جای من بودید....
" اما نگفتید که واقعا به نظرتون من سخت گیرم یا اونها بی فکر ؟"
من فکر می کنم هیچ کدوم . اونا اونجور که شما فکر می کنید فکر نمی کنند.
"یعنی اجازه بدهم بیاد باهم صحبت کنیم و تاچند روز اعصابم را خرد کنم یا یک کلام بگم نه ، خداییش این مسئله ی ازدواج هم عجب دردسریه "
خوب اگر ایشون معیارهای اولیه شما رو ندارند خوب چرا بخواهید باهاشون حرق بزنید و اعصابتون بیشتر خورد بشه؟ و اگر هم معیارهای اولیه شما رو دارند خوب شاید بهتره باهاشون بیشتر اشنا بشید. موضوع اینه که هر کس معیارهای خودش رو داره و نمی شه یک نسخه برای همه پیچید . یکی مدرک تحصیلی طرفش خیلی براش مهمه و می خواد که حد اقل هم سطح خودش باشه. یکیم این مساله براش مهم نیست. همه که مثل هم فکر نمی کنند.
به نظر من شما اول باید معیارهای خودتون رو بر اساس شرایطتون و افکار و اعتقاداتتون اولویت بندی کنید تا بتونید عکس العمل مناست در هر مورد داشته باشید و کمتر اعصاب خودتون رو خورد کنید.
بعد از این کار سعی کنید نقطه ضعفهاتون رو با استفاده از توانایی ها و نقاط مثبتتون رفع کنید.
راستی یک نکته باید بگم که هیج جای دنیا ادم نمی تونه ازاد باشه تا وقتی خودش نخواد ازاد زندگی کنه.
موفق و سر بلند باشید.
RE: اگر به جای من بودید....
سلام ، سارا جون چه جالب منم 30سالمه اما بچه ی اول نیستم . گفتی بدون بی احترامی جلوشون بایستم حقیقتا والاه چندمرتبه بهشون فهموندم که اصلا اگه قراره که من اینجوری ازدواج کنم و بعد از یک مدت دوباره برگردم پیشتون ، اصلا ازدواج نکنم بهتره ، اما انگاری فایده نداره ، دوباره همینه که یه خواستگار پیدا میشه ، روز از نو .
خداییش دوست دارم میرفتم یک جایی که هیچ کسی را نمیدیدم و بحث ازدواج هم نبود وفقط کتاب میخوندم ، به ارشدم فکر میکردم و به موفقیتها و ....حالا که توی ایران ما دخترها حق انتخاب نداریم ، پس چرا باید تا موقعیت خوبش پیش نیومده ، تمام وقت و اعصابمون را بگذاریم روی ازدواج .
100maahگفته خود من وقتی با شوهرم عقد بودم با اینکه خیلی ایرادهایی بود که میدیدم اما بعلت فشار
خانواده ازدواج کردم که الان هم هنوز اون مشکلات ادامه داره.
مرسی که اینرا گفتی ، قبلا به دیگران که توی انتخاب میموندند می گفتم که اگر مثلا شوهرتون این اخلاق را داشته باشه ، فکر نکن بعد میتونی عوضش کنی نه اون همین هست که الان میبینی ، و آدما در مورداخلاقشون خیلی کم میشه که عوض بشند اما الان یادم رفته بود خوب پسری که تا الان علاقه ای به خوندن نداشته بعد چه جوری علاقمندمیشه ،اصلا شاید برای اینکه من مثلا ازخودش سرنشم یا بالاتر نشم نگذاره که من ادامه بدم ، اگه برام خیلی مهم نبود کنار می اومدم اما به قول یکی از استادان هر انسانی یک بار به دنیا میاد پس باید به تمام آرزوهای خوبش برسه ، منم آرزومه که استاد بشم و توی محیط دانشگاه کار کنم و نمیتونم رهاش کنم .
دلجوجان گفتید که : و اگر هم معیارهای اولیه شما رو دارند خوب شاید بهتره باهاشون بیشتر اشنا بشید.
نه من که گفتم معیارهای اولیه ی من تحصیلاته و شغلش که این آقا هیج کدوم را نداره ، فقط نقطه مثبتش اینه که سنش از من بیشتره 5 سال که این موردخوبه ، خونه داره که اصلا برام مهم نیست چون من فکر میکنم آدم با سعی و کوشش میتونه به مادیات برسه . وتوی یک شرکت کار میکنه ، حالا چکار میکنه راهم نمیدونم.
بعضی وقتها دلم برای خودم و بقیه دخترهای مثل خودم میسوزه ،دلم میخواد بگم که اصلا اونهایی که علاقه به ازدواج ندارم اونوقت فکر که میکنم یادم میاد به کنایه های مردم و دوستام که با اینکه خیلیهاشون توی زندگیشون مشکلات دارند وجالبه که مشکلاتشون هم تابلو پیداست چه جوری کلاس شوهراشون را میگذارند ویا کنایه که وای چرا ازدواج نکردی می کنند خوب میگم پس باید ازدواج کنم حداقل یکمی افکارمنفیم هم کمتر میشه ، میام به موضوع فکر کنم میبینم یه چنین موردهایی پیش میاد .
اما خودمونیم ، چه جوری بعضی از آقایون به خودشون چنین حقی میدهند و اینجوری با روحیات یه دختر بازی میکنند حالا اگه یه دختر سیکلی بخواد با یک پسر لیسانس یا بالاتر ازدواج کنه وای انگاری گناه کبیره شده ، همه تعجب میکنند و میگند ارزش پسره بیشتر ه ، اما اگه برعکس بشه ، نه طوری نیست میگند مگه همه چیز تحصیلاته ، و دختره سختگیره .:303:
بچه هابرام دعا کنیدمن تاالان ازدواج نکردم که به اهدافم برسم یعنی یه آقایی با تحصیلات و عاشق درس ، خیلی برام سنگینه که مجبور بشم با یک نفری که هیچکدوم از این شرایط را نداره ازدواج کنم .
پروردگارا به من دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که میتوانم تغییر دهم .
ودر آخر همتون را دوست دارم وبرای موفقیتتون دعا میکنم .:46::43:
RE: اگر به جای من بودید....
صرف اینکه ایشون سیکل هستن نباید رد بشن. ببینیدشون و باهاشون صحبت کنید شاید به دلایلی مناسب باشند و بپسندید.
من زوجی را می شناسم که خانم لیسانس و آقا زیر دیپلم بودند.
آقا به دلایل مسایل دوران نوجوانی و عدم مهارت خانواده در کنترل و راهنمایی ترک تحصیل کرده بود. بعدها هم شاغل شده بود. تا اینکه بعد از ازدواج به کمک و تشویق همسرش درس خوند، دیپلم گرفت و الان هم دانشجوی فوق لیسانس است. هنوز هم توی همان اداره شاغل است و پست بهتری گرفته است.
یک طرف دیگه قضیه این هست که زندگی مشترک اینقد مسایل و پیچیدگی داره که شما نخواهید وقتتون را صرف دیپلم گرفتن یا ادامه تحصیل همسر کنید و مخصوصا با مسایل اقتصادی امروزی، با همه اینها ... شاید تشخیص بدید که ارزش داره که این راه را برید.