من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
سلام دوستان خوبم. این روزا یه مقداری به مشکل خوردم و امیدوارم بتونم با کمک شما راه برون رفت رو پیدا کنم.
مدتیه که از نظر فکری به هم ریختم. تمام چارچوب هایی که یه روز توی ذهنم خیلی محکم بود در هم شکسته. ذهنم نسبت به هر چیزی ( به خصوص دین) پر از شک و به شدت انتقادی شده. یک روز مسلمانم و خدا پرست و روز دیگر ...
وقتی همسرم به خواستگاریم اومد اوضاع اینقدر بحرانی نبود. اما باز هم تلاش کردم سر نخ هایی از این ذهنیت رو بدم دستش. ایشون کنجکاوی نکرد که بیشتر بدونه و من هم به همون مقدار بسنده کردم.
حالا هر از گاهی نمی تونم زبانم رو کنترل کنم و بحث رو شروع می کنم. همسرم مهربانانه باهام راه میاد و حتی گاهی بعد از بحثامون که من با دلخوری تمومش می کنم، می ره برام گل می گیره ... ایشون بسیار بسیار بزرگوارانه بر خورد می کنه و هر کس دیگه ای بود تا حالا سه طلاقه ام کرده بود!
اما نمی دونم چقدر می تونه صبور باشه... نمی دونم دو تا آدم چقدر می تونن خوددار باشن...
راهکار هایی که به نظر خودم می رسه:
1- کلن بنده گُل دهن بگیرم! ( یه مدت این کار رو کردم ولی دیدم با اینجور غریبه انگاری همسرم ، داریم از هم دور می شیم)
2- ؟ ...
لطفا کمکم کنید قبل از اینکه همسرم بگه دیگه بسه! ...
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
آویژه ی عزیز میشه برامون بیشتر توضیح بدی که منظورت از اینکه چارچوب های ذهنیت به هم ریخته چیه؟
به نظرت این اتفاق از کی شروع شده؟ و آیا فکر می کنی موضوع جدیدی پیش اومده که باعث شده شما حساس تر بشی؟
چرا با همسرت در این مورد بحث میکنی؟مگه همسرت در جبهه ی مقابل شماست که دوست داری باهاش بحث کنی یا عقایدت رو بهشون ثابت کنی؟
فکر میکنی اینکه آدم ها از هر لحاظ شبیه به هم باشن؛ حتی در زیرلایه های اعتقادی و شخصی شون؛ این به معنی خوشبختی و نبودنش یعنی دوری و نداشتن صمیمیت با همسر محسوب میشه؟
فکر نمی کنی که دچار نوعی وسواس شدی؟
و در آخر اینکه عزیزم میشه یه مقدار از فعالیت هایی که در طول روز انجام میدی رو برامون بنویسی؟!:46:
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
آویژه جان
این عضو کوچک همدردی هم در درد شما شریکه :)
نگران به هم ریختن چهارچوب فکریتون نباشید. این یک نعمته. ازش درست استفاده کنید.
به نظر بنده این لازمه یک زندگی سالمه.
از اونجایی که همیشه در حال تغییر و رشد هستیم مخصوصا رشد فکری پس بعضی عقاید هم هر از چندگاهی نیاز به بازبینی دارند. یا در مورد اونها به یقین و پایبندی بیشتر می رسیم و یا با فکر و دید بازتری اونها رو نگاه می کنیم و اصلاحات مثبت می کنیم.
قرار نیست که یک چارچوب فکری همیشه قالبی بدون تغییر داشته باشه گاهی بازتر و گاهی بسته تر میشه. تا در نهایت با پختگی کامل شما اون چارچوب هم قالب اصلی خودش رو پیدا می کنه. فیت فیت میشه :)
مطالعه کنید.
سعی کنید قبل از اینکه وارد بحثی با همسرتون بشید به دنبال مطالعه بیشتر باشید. شاید جوابهاتون رو توی کتابهای خوب پیدا کنید و دیگه نیازی به بحث کردن نباشه.
به نظر من دلیل اینکه بحثی به نتیجه خوبی نمیرسه و یا تبدیل به کشمکش میشه موضوع مورد بحث نیست. بلکه نحوه بحث کردنه. اگر هدف به رخ کشیدن اطلاعات و به کرسی نشوندن حرف خودت باشه نتیجه ای حاصل نمیشه جز ناراحتی.
هر دو طرف باید سعه صدر داشته باشید. انتقاد پذیر باشید.
چرا و چطور بحث رو با دلخوری تموم میکنید؟(توضیح بیشتر)
بحث رو برای خودتون لذت بخش کنید.
از نظرهای متفاوت همدیگه نکته های خوب و مشترک در بیارید. اینجوری نظراتتون هم در یک راستا قرار میگیرن.
با گذشت زمان و مطالعه درست دوباره به ثبات فکری می رسید و به کمال فکریتون هم نزدیکتر میشید :72::72::72:
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
سلام آویژه جان
چرا فکر می کنی همسرت حتما می تونه پاسخگوی سوالاتت باشه؟
همسر شما هراعتقادی داره واسه خودش محترمه وهمچنین اعتقادات شما.
حالااگر شما دچار شک وشبهه ای درمسائل دینی یا هرمسئله دیگری شدی نباید به روابط تون صدمه ای بزنه.
فکرکنم هنوز دارید دوران نامزدی(عقد) روپشت سر میگذرونید، درسته؟
پس نباید شیرینی این دوران رو با یک چنین عقایدی تلخ کرد!
من به شخصه به این معتقدم که دو مهم نباید در روابط زن وشوهری و همچنین روابط دوستی با همجنس یا برعکس
وارد بشه. یکی اعتقادات ودیگری سیاست.
که اگر چنین باشه بی شک کینه وکدورت شخصی را دربرخواهد داشت.
شما اگر سوالی برایتان پیش اومده می تونید با مراجعه به کتابها ویا ازطریق نت ویا کارشناسان مربوط حلشون کنید.
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
دوستان عزیزم. ممنون که واسم وقت می ذارید. :72:
من تلاش می کنم خلاصه جواب بدم که پست ها قابل خوندن باشه.
نقل قول:
آویژه ی عزیز میشه برامون بیشتر توضیح بدی که منظورت از اینکه چارچوب های ذهنیت به هم ریخته چیه؟
به نظرت این اتفاق از کی شروع شده؟ و آیا فکر می کنی موضوع جدیدی پیش اومده که باعث شده شما حساس تر بشی؟
چرا با همسرت در این مورد بحث میکنی؟مگه همسرت در جبهه ی مقابل شماست که دوست داری باهاش بحث کنی یا عقایدت رو بهشون ثابت کنی؟
فکر میکنی اینکه آدم ها از هر لحاظ شبیه به هم باشن؛ حتی در زیرلایه های اعتقادی و شخصی شون؛ این به معنی خوشبختی و نبودنش یعنی دوری و نداشتن صمیمیت با همسر محسوب میشه؟
فکر نمی کنی که دچار نوعی وسواس شدی؟
و در آخر اینکه عزیزم میشه یه مقدار از فعالیت هایی که در طول روز انجام میدی رو برامون بنویسی؟!
چهار چوب ها یعنی: من از کجا اومدم، واسه چی اومدم، قراره چیکار کنم، خوب بودن یعنی چی و ...
قبلنا: یه خدا بود و باقی قضایا که همه می دونیم و خوب بودن یعنی شبیه این خدا شدن.
حالا: اینجا بودن دلیل نمی خواد. فیزیک ما رو به اینجا رسونده!، و خوب بودن یعنی انسان بودن
نمی دونم دقیقا از کی شروع شد. شاید از وقتی که من حرف های دگر اندیشان رو هم خوندم و شنیدم و پیش خودم حلاجی کردم ... همسرم بهم میگه " تو کلا هر تفکر اعتراضی رو راحت تر می پذیری" ... نمی دونم!
گاهی جرقه بحث زده میشه و من پی اش رو می گیرم. مثلا چند روز پیش:
همسرم: آره خیلی فیلم تلخی بود. اون صحنه سنگ-سارش ...
من: البته کار خلاف شرعتون نبودا D:
- عزیزم، کلی مقدمات و شرایط می خواد واسه اینکه همچین حکمی صادر بشه ...
از همین جاهاست دیگه ... جبهه مقابل که نه. ولی تفاوت دیدگاه داریم. شاید ناخود اگاه واسه اینکه سوالات ذهنم حل بشه بحث رو استارت می زنم.
خیلی شبیه بودن کسالت باره. اینو می دونم. دلم هم نمی خواد همسرم شبیه به من فکر کنه. اون هم همین طور، اما حرف مشترک نداشتن، دوری می آره ... آدما رو با هم غریبه می کنه ...
در مورد فعالیت های روزانه ام ...
فعلا همه راه ها بسته است، فعالیت خاصی ندارم! مرداب شدم. خیلی وقته ...
نقل قول:
آویژه جان
این عضو کوچک همدردی هم در درد شما شریکه Smile
نگران به هم ریختن چهارچوب فکریتون نباشید. این یک نعمته. ازش درست استفاده کنید.
به نظر بنده این لازمه یک زندگی سالمه.
از اونجایی که همیشه در حال تغییر و رشد هستیم مخصوصا رشد فکری پس بعضی عقاید هم هر از چندگاهی نیاز به بازبینی دارند. یا در مورد اونها به یقین و پایبندی بیشتر می رسیم و یا با فکر و دید بازتری اونها رو نگاه می کنیم و اصلاحات مثبت می کنیم.
قرار نیست که یک چارچوب فکری همیشه قالبی بدون تغییر داشته باشه گاهی بازتر و گاهی بسته تر میشه. تا در نهایت با پختگی کامل شما اون چارچوب هم قالب اصلی خودش رو پیدا می کنه. فیت فیت میشه Smile
مطالعه کنید.
سعی کنید قبل از اینکه وارد بحثی با همسرتون بشید به دنبال مطالعه بیشتر باشید. شاید جوابهاتون رو توی کتابهای خوب پیدا کنید و دیگه نیازی به بحث کردن نباشه.
به نظر من دلیل اینکه بحثی به نتیجه خوبی نمیرسه و یا تبدیل به کشمکش میشه موضوع مورد بحث نیست. بلکه نحوه بحث کردنه. اگر هدف به رخ کشیدن اطلاعات و به کرسی نشوندن حرف خودت باشه نتیجه ای حاصل نمیشه جز ناراحتی.
هر دو طرف باید سعه صدر داشته باشید. انتقاد پذیر باشید.
چرا و چطور بحث رو با دلخوری تموم میکنید؟(توضیح بیشتر)
بحث رو برای خودتون لذت بخش کنید.
از نظرهای متفاوت همدیگه نکته های خوب و مشترک در بیارید. اینجوری نظراتتون هم در یک راستا قرار میگیرن.
با گذشت زمان و مطالعه درست دوباره به ثبات فکری می رسید و به کمال فکریتون هم نزدیکتر میشید
ممنونم نازنین:72:
توصیه هات برام مفیده. دارم فکر می کنم نتیجه اینجور بحثا قراره چی باشه؟
همسرم قانع بشه و نظرش عوض شه؟( اینو نمی خوام)
من قانع بشم و نظرم عوض بشه؟( که گمونم با این حالت تدافعی و بسته ای که من گرفتم هیچ حرفی توی کتم نمی ره متاسفانه و آخرش دوباره یه اما و اگر دیگه می چرخه تو ذهنم!)
شک عین خوره افتاده به جونم ... من یه جرعه آب یقین می خوام ... کسی سراغ داره؟ ...
در مورد دلخوری ته بحث ها گاهی به این خاطره که همسرم از من انتقاد می کنه،
گاهی هم نه، از اینکه این همه سردر گمم بیشتر اعصابم خورد می شه و می گم ای کاش حرف نمی زدیم ...
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
آویژه عزیز
من کارشناس نیستم، جزو مراجعین هستم
ولی کلم بو قورمه سبزی میده، یعنی عشق بحثم، عشق کل کل
مخصوصا بحثهای دینی و اجتماعی
اینکه ذهنت درگیر این سوالهاست اصلا بد نیست و اتفاقا نشون میده مرداب نشدی
منم همینطورم
اما سعی کن زیاد با همسرت بحث نکنی، نه اینکه کاملا جلوی خودتو بگیری ولی سعی کن کمی خنده و شوخی قاطی صحبتهات کنی و از درون به خودت نهیب بزنی که بحث زیاد هم جدی نیست
این خیلی کمکت میکنه
من امتحان کردم
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
در مورد فعالیت های روزانه ام ...
فعلا همه راه ها بسته است، فعالیت خاصی ندارم! مرداب شدم. خیلی وقته ...
آویژه ی عزیزم؛ من فقط روی این جمله ات می خوام فکر کنم؛ چرا؟ چرا شدی مرداب؟ چرا فکر می کنی شدی مرداب؟ ببین نمی دونم قبلا یعنی توی دوران مجردی چی کار می کردی! اما می خوام بگم تو چیزی رو از دست ندادی و یه چیزهای دیگه هم به دست آوردی؛ اما چون علاقه مندیهات رو کنار گذاشتی، دچار یه فرسایش شدی که باعث شده وقتت رو به چراهایی بگذرونی که بودنشون خوبه؛ به شرطی که اون قدر پیگیر بشی که جواب درستش رو پیدا کنی؛ نه اینکه این شک و تردیدها به صورت مبهم توی ذهنت بمونه!
ببین عزیزم؛ شما باید یه وقتی از روز رو در کنار عشق و صمیمیتی که حالا با بودن با همسرت پیدا کردی به خودت اختصاص بدی! اینکه هدف داشته باشی و براش تلاش کنی، راه های رسیدن به اونها، اتفاقاتی که در این بین میافته و همه اینها باعث به وجود آمدن ارتباط و صحبت میشه، و شما فکر نمی کنی که با همسرت موضوع مشترکی واسه حرف زدن پیدا نمی کنید!
-----------------------------------------------------------------------------
به نظرت انسان بودن؛ جز با خدا یکی شدنه؟
به نظرت همه ی اون دانشمندانی که علم فیزیک و امثال اون رو قبول دارن؛ به اتفاق به این مساله توافق نظر ندارن که انسان موجودی نیست که به صورت اتفاقی پا به این کره ی خاکی گذاشته باشه؟ و به نظرت شبیه خدا بودن؛ به زندگی ما معنا میده؛ یا پذیرش حضور بی دلیل ما در این دنیا؟
نمی خوام باهم بحث کنیم؛ اما می خوام بگم؛ همه ی ما توی یه مقطعی از زندگی مون به این موضوع فکر می کنیم که آیا من و همسرم حرفی برای گفتن داریم یا خیر؟ و من فکر می کنم این در مورد شما؛ با بحث اعتقادیتون خودش رو داره نشون میده؟!
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
از وقتی پایان نامه ات رو دادی و دفاع کردی با همسرت مسافرت رفتید؟ :72:
خانومی فکر کنم شما از اون دسته آدم هایی هستی که دائما می خواهد فعال باشند و انرژی زیادی داری واسه اینکه برای بالا بردن معلوماتت تلاش کنی ؟
از اون هایی که تا یه چیزی رو کامل و عمیق درک نکنند باورش نمی کنند؟
-----
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
نقل قول:
سلام آویژه جان
چرا فکر می کنی همسرت حتما می تونه پاسخگوی سوالاتت باشه؟
همسر شما هراعتقادی داره واسه خودش محترمه وهمچنین اعتقادات شما.
حالااگر شما دچار شک وشبهه ای درمسائل دینی یا هرمسئله دیگری شدی نباید به روابط تون صدمه ای بزنه.
فکرکنم هنوز دارید دوران نامزدی(عقد) روپشت سر میگذرونید، درسته؟
پس نباید شیرینی این دوران رو با یک چنین عقایدی تلخ کرد!
من به شخصه به این معتقدم که دو مهم نباید در روابط زن وشوهری و همچنین روابط دوستی با همجنس یا برعکس
وارد بشه. یکی اعتقادات ودیگری سیاست.
که اگر چنین باشه بی شک کینه وکدورت شخصی را دربرخواهد داشت.
شما اگر سوالی برایتان پیش اومده می تونید با مراجعه به کتابها ویا ازطریق نت ویا کارشناسان مربوط حلشون کنید.
سلام آریانا جون.
آره هنوز عقدیم، ان شالله توی مرداد ماه می ریم زیر یه سقف.
همسرم اینو بار ها گفته که من جواب سوال هات رو ندارم و نمی تونم قانعت کنم....
گفتم قبلا که یه مدت تصمیم گرفته بودم با همسرم در این مورد حرف نزنم و کاملا بی تفاوت برخورد کنم. نتیجه اش: احساس می کردم دارم خودمو سرکوب می کنم ... این خود سانسوری آزارم می داد و شخصیتم جوریه که چیزی رو نمی تونم پنهان کنم. مخصوصا از همسرم ... همسرم می فهمید یه چیزی داره اذیتم می کنه و می پرسید و اصرار که بگو ...
اما من دوست دارم و دلم می خواد در مورد ذهنتیم با همسرم حرف بزنم. دلم می خواد توی این قسمت خیلی شخصی از هستی خودم هم باهاش شریک بشم. با همه تفاوت هامون. اون هم اینو دوست داره.
اما این خواسته گاهی به جاهای باریک می کشه ...
دوستای گلم معذرت می خوام، یه فایل هست باید امروز تموم کنم و بفرستمش، فعلا دیگه نمی تونم بنویسم...
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
نقل قول:
گاهی جرقه بحث زده میشه و من پی اش رو می گیرم. مثلا چند روز پیش:
همسرم: آره خیلی فیلم تلخی بود. اون صحنه سنگ-سارش ...
من: البته کار خلاف شرعتون نبودا D:
- عزیزم، کلی مقدمات و شرایط می خواد واسه اینکه همچین حکمی صادر بشه ...
خلاف شرعتون؟ این جمله هر چقدر هم با لبخند و محبت همراه باشه باعث جبهه گیری سریع همسرتون شده.زیر سوال بردن تمام اعتقاداتش. یعنی یک شیوه اشتباه در ایجاد بحث. بهتر بود یه جمله ملایم تر به کار می بردی. مثلا:
عزیزم به نظر تو واقعا اسلام ما دین صلح و عشق و محبت ما همچین قانون سختی رو صادر کرده؟ اگه آره حکمتش چی بوده؟
(این همه احساسات با گروه خونی من جور در نمیاد. خودم در حال تمرینم :311: )
پاورقی:
راستی آویژه
اینا دغدغه های نسل ماست. نسل ما یعنی نسلی که به راحتی هر چیزی رو نمی پذیره. البته باید برای رفع اینها مطالعه کرد.
کتابی هست به اسم فقه استدلالی از علامه غروی که مسائل شبهه داری مثل رجم رو توضیح داده (در گوشی بهت بگم که ردش کرده)
نمی تونم آپلود کنم. ولی لینک زیر یک فصلی از اونه:
سنگسار زانی بدعتی در اسلام
اگر نتونستی برداری، اول عضو شو بعد برش دار.
احکام اسلامی ای که الان در حال اجرا هم هستند نتیجه اجماع نظر عده ای از علمای اسلام هستند و علمایی هم هستند که نظرات متفاوت دارند. مقاله های زیادی در مورد رجم هست. بعضی اون رو به قوم یهود نسبت دادند و وارداتی می دونن.
آیت الله صانعی هم نظرات خاص خودش رو در مورد احکام داره. مثلا در مورد قطع دست دزد گفته : منظور از این آیه قران که دست دزد را قطع کنید، قطع کردن فیزیکی نبوده بلکه کوتاه کردن دست اون از این اعمال هست. همون حرف پروین که میگه:
جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست.
حرفام خیلی طولانی و خطرناک شد. الان فرشته های مهربون میان و .....
فقط اینو بگم که اسلام به خاطر کوتاهی ما در حقیقت جویی داره دستخوش خیلی آسیب ها می شه و شده.
ما باید مطالعه کنیم. دینمون رو بهتر بشناسیم و بهش افتخار کنیم.