-
ایا من واقعا خوشبختم
سلام من یه خانم 34 سالم و یه دختر 5 ساله دارم حدود ده ساله که ازدواج کردم و زندگیمون تو فامیل مثال زدنیه و همه مارو عاشق و معشوق میشناسند ولی ... شش سال پیش شوهرم بخاطر شغلش مجبور شد کارش رو به جنوب منتقل کنه البته هر هفته اخر هفته ها به تهران بر میگشت تحمل این موضوع برای هر دوتامون که خیلی به هم وابسته بودیم خیلی سخت بود حتی بعد از انکه دخترم به دنیا اومد من هم برای زندگی به انجا رفتیم ولی بعد از یک سال به خاطر حساسیت دخترم مجبور شدم برگردم و دو باره درد فراق
حدود سه سال پیش شوهرم با کلی مقدمه چینی از من خواست به عنوان یه دوست ومشاور ونه یک همسر کمکش کنم از منجلابی که توش گیر کرده نجاتش بدم ... به گفته خودش شش ماه بوده که اون با یک خانم رابطه پیدا کرده بود و تا اخرش هم رفته بودند حالا بگذریم چه روزهائی به من گذشت با درد بزرگی که بدلم بود باید کمکش میکردم ضمنا بگم که من از نظ اقتصادی کاملا مستقل بودم پس دستم برای تصمیم گیری باز بود می خواستم هر طور شده بخاطر بچه ام که شده زندگی را حفظ کنم روزهای خیلی سختی را گذروندم تا اینکه حالا شوهرم همیشه میگه من مدیونتم و باعث تولد دوباره من شدی اما حالا فهمیدم حدود چهار ماه بع از اونکه مشکلش را به من گفته بود باز هم رابطش ادامه داشته ومن خیلی از این بابت عذاب میکشم د رسته که الان مطمئنم که دیگه با اون زن رابطه نداره اما همیشه به این فکر میکنم که ایا اون واقعا من رو دوست داره یا بخاطر ابرو جلو فامیل و سرنوشت دخترمون برگشته همیشه فکر میکنم باز هم به فکر اون زن مییفته ولی وقتی ازش می پرسم میگه چیزی جز نفرت از اون تو دلم نیست مشکل من اینه که وقتی تو اون دوران که من مثل یک دوست کمکش میکردم به من دروغ گفته بود ممکنه حالا هم دروغ بگه چطور باید اطمینان کنم و با ارامش زندگی کنم ؟
-
RE: ایا من واقعا خوشبختم
به تالار همدردی خوش آمدی :72:
بزرگواریت و صبوریت قابل ستایشه!
عزیزم نمی تونین ترتیبی بدین که شوهرت برگرده پیش شما؟ یا حداقل درخواست انتقال به شهری بدین که دخترت به اونجا حساسیت نداشته باشه و بتونین هرسه کنار هم زندگی کنین؟
بنظرم این مطمئن ترین راهیه که می تونین داشته باشین. حتی اگه مجبور بشین با درآمد کمتری زندگی کنین ولی بازم ارزشش رو داره.
-
RE: ایا من واقعا خوشبختم
عزیز دلم
دوری شما از شوهرتان باعث بوجود آمدن چنین مشکلی شده هست؛ کاش به هر طریق ممکن سعی می کردید فاصله ها را کم کنید
اینکه شوهرتان با پای خودش آمده و به شما حرف دلش را زده به نظر من صداقت ایشان را می رساند، از این که این موضوع را منجلاب خوانده و خودش متوجه گناه خودش بوده خیلی چیزها میتوان برداشت کرد و همه مثبت، شوهر شما خطایی کرده بود، با کمک شما از این اشتباه برگشت، مقایسه کنید با افرادی که پنهان کاری می کنند و حتی زن هم می گیرند ولی همواره با دروغ سرهمسر خود را شیره می مالند...
به نظر من شما باید صد در صد سعی کنید این موضوع را در ذهن خود تمام کنید و با نگرانی های خود درست برخورد کنید
یعنی چه، یعنی این که به جای خودخوری و ...، اگر نگران حفظ زندگیتان هستید چرا از جنبه مثبت وارد نمی شوید و به صمیمانه تر کردن روابط خود با همسر نمی پردازید؟ در رابطه خود تنوع ایجاد کنید و عشق و حرکت را به زندگی خود برگردانید. مطمئنا در این صورت همسر شما شما را بیش از قبل دوست خواهد داشت.
-
RE: ایا من واقعا خوشبختم
خوشبختانه یک سال و نیمه که شوهرم برگشته ولی من فکر میکنم مشکل روحی پیدا کردم بعضی موقع ها عاشقانه دوستش دارم و بعضی موقع ها احساس نفرت دارم هر کار ی می کنم نمی تونم اون روزهای تلخ رو از ذهنم پاک کنم:
-
RE: ایا من واقعا خوشبختم
دوست عزیز
شما به قول خودتون سخت ترین روزها رو که ایام ارتباط همسرتون با اون خانم بوده رو به خوبی پشت سر گذاشتید و الان که وقت دیدن نتیجه و رسیدن شما به ارامش هست چرا باید افکار منفی این ارامش رو از شما سلب کنه؟
شما همه ی انرژیتون رو برای نجات همسرتون صرف کردید و الان نیاز دارید این منبع انرژی رو دوباره پر کنید
به همسرتون نزدیکتر بشید و اجازه بدید این صمیمیت و پیوند عاطفی قوی انرژی شما رو دوباره به شما برگردونه
مطمین باشید اگه شما و زندگی با شما رو دوست نداشت با شما در میان نمیزاشت:72:
-
RE: ایا من واقعا خوشبختم
بله شما بي شك خوشبخت هستيد!
-
RE: ایا من واقعا خوشبختم
شما به خوبی مشکلتونو حل کردید:104:
شوهر شما یه اشتباهی کرده متوجه اشتباهش شده.نباید بگید از ترس آبروش چون امکانش کم بود کسی به این رابطش پی ببره چون شهره دیگه بود.نباید بگید به خاطر دخترم چون با ادامه رابطش و پنهان کاری می تونست شما رو برای دخترش نگه داره.مهمترین دلیلش این بوده که دوستت داشته .
پس شما خوشبختید بدون اما و اگر و شاید
-
RE: ایا من واقعا خوشبختم
دوستای خوبم از همتون ممنونم یه موقع هائی ادم فقط دلش میخواد دردو دل کنه در حالی که دقیقا میدونه باید چکار کنه من هم دقیقا همینطورم اخه این اولین باره که این اتفاق رو برای کسی تعریف کردم احساس می کردم دیگه دارم می ترکم هیچ کس توی خانوادهامون از اتفاقی که برامون افتاده خبر ندارن البته این لطف خدا بود که تونستم تنهائی این درد بکشم ولی الان خیلی خوشحالم چون هم یه جائی رو پیدا کردم که حرف بزنم هم دیگه نگران نیستم یه وقت حرمت شوهرم جلو خانوادم از بین بره و اون ها مثل همیشه خیلی دوستش دارن ولی یه فکری مثله خوره به جونم افتاده اگه دوباره اون اتفاق بیفته چی به نظر تون خیلی بده با این دستگاه های شنود که اخیرا وارد بازار شده یه مدت غیر محسوس کنترلش کنم تا خیالم راحت شه:163:
-
RE: ایا من واقعا خوشبختم
اریاناز عزیز عقیده من اینه که هرگز نباید سراغ تجسس رفت. گاهی تو زندگی هر فردی یه خطاهایی رخ می ده که خود اون فرد زود به خطاش پی می بره و پیش خودش تصمیم می گیره دیگه تکرار نکنه، حالا چه بهتر که هیچکس متوجه این خطا نشه. و از طرفی خود ما هم وقتی واقعا قصد زندگی با همسرمون رو داریم، خیلی وقتا بهتره یه چیزهایی رو اصلا ندونیم. در واقع دونستش جز راحتی و فاصله روحی و عاطفی با همسرمون فایده دیگه ای نداره.
میکروفن و امثالهم فقط برای زمانیه که قصد جدایی داریم و دنبال یه دلیل درست و حسابی می گردیم، تو موارد دیگه ابدا کاربرد نداره.
بهتره به همسرامون اعتماد کنیم ولی غفلت نه. شما بجای غصه خوردن و نگرانی از این بابت با استفاده از مقاله های همین تالار و یا حتی یه مشاور زبده مهارتهای ارتباطی با همسرت رو بیشتر و بیشتر کن. ازش از لحاظ عاطفی فاصله نگیر. کاری کن که تمام وقت و پول و تلاشش صرف خانواده بشه و بعارتی وقت و پول اضافه نیاره که بخواد خارج خونه خرج کنه. ببین اگه وسعش می رسه طلب خونه بزرگتر، اتومبیل مدل بالاتر و ... بکن. ترتیبی بده که روزهای تعطیل برنامه های گردش و تفریح سه نفره داشته باشید. دخترت که مریض میشه از باباش بخواه که باهم نزد پزشکش ببرین. خلاصه که مسئولیتشم زیاد کن.
اینم یادت باشه که شوهرت تو اون دوران مثل یه معتاد بوده. کارش مثل اعتیاد بد بوده و خودش ازت کمک خواسته و خانوادش براش مهم بوده و خواسته برگرده به آغوش خانواده. اگه اون مدت هم کامل نذاشته کنار، بزار بحساب اثر مواد مخدر لعنتی که نتونسته به سرعت بزارتش کنار.
اینها نظرات من بود. امیدوارم تو زندگی شما هم به کار بیاد.
-
RE: ایا من واقعا خوشبختم
سلام دوستان من برام یه مشکلی پیش اومده که خیلی فکرم رو مشغول کرده
چند روز پیش شوهرم حواسش نبود و من رو به یه اسم دیگه(فریده)صدا کرد بعد هر چی ازش می پرسم میگه اشتباه شنیدی من هم مطمئنم که درست شنیدم ضمنا بگم که رفتارش خیلی خوبه و هیچ چیز منفی پیدا نکردم به نظرتون قضیه چیه همه وجودم داره می لرزه کمکم کنید:223::223: