نمایش نسخه قابل چاپ
سلام .من یه دختر28ساله هستم 9 ماه پیش بانامزدم آشناشدم.3ماهه که نامزد کردیم تابستون قرارعقدوعروسی گذاشتیم.تالار عروسی رزرو کردیم ودنبال کارای عروسیمون بودیم .ولی تازگیها نامزدم بهانه گیرشده .سرهرموضوعی به من گیرمیده.قبلا اینطوری نبود.مثلا امروزبی مقدمه بحثمون شد سریه موضوع الکی ومنوازماشینش پیاده کردبه من فحاشی کردوگفت دیگه نمیخام ببینمت.خیلی خسته وداغونم .فکرمیکنم بااحساس وآبروم بازی شده احساس بدبختی میکنم.نمیدونم بایدبه خونوادم چی بگم؟
دوست عزیز سلام
باید بیشتر توضیح بدی و از مشکلی که بوجود اومده بگی تا کارشناس ها بتوند بهتر راهنمایی کنند
چجوری با هم آشنا شدید
رابطه تون چجوری بوده
از کی مشکل پیش اومده
شما چی کار کردین و ...
توضیحات کامل تری بدید تا راهنمایی بهتر شوید .
ازطریق یه معرف توی دانشگاه آشناشدیم.من دانشجوی کارشناسی ارشدعمرانم اون فوق لیسانس برقه.من برای کارپایان نامم بایه مشکلی روبروشده بودم حدودا شهریور89 بود یکی ازدوستانم اونو معرفی کردبه عنوان اینکه توی پایان نامه به من کمک کنه .بعدازدوجلسه ازمن خواستگاری کردواینطوری باهم آشنا شدیم .5ماه باهم بیرون میرفتیم ودرموردخودمون صحبت میکردیم.توی این مدت یه بارماخونوادگی خونه اونا رفتیم واون هم خونه مامی آمد.پسر فوق العاده موجه وخوش برخوردی بود.خونوادم همون برخورداول تاییدش کردن.مشاوره قبل ازازدواج رفتیم ومشاورهم ازدواجمون رو تاییدکردم.اون اینجا تنهازندگی میکنه .پدرمادرش مشهدهستند وتنها برادرش تهرانه.قبل ازبله برونمون هیچ مشکلی نداشتیم .درموردهمه چیز باهم صحبت کردیم. الان جدیدا همه چیزروبرای خودش بزرگ میکنه.ازمن خیلی ایرادمیگیره.مثلا اگرمن یه بارنتونم جواب اسمسشو بدم یا جایی باشم که نتونم بهش زنگ بزنم بامن قهرمیکنه وبه سردی جواب منو میده تاجایی که اشک من درمی آید.اونوقت آشتی میکنه.(البته مسائل اینچنینی بین مازیاد پیش اومده ونمیشه همشو توضیح بدم)مثلا امروزیه کم بیحوصله بودازش پرسیدم چرااینطوری هستی گفت دلم میخاداینطوری باشم اختیارتو دارم.منم بهش گفتم که اختیاراذیت کردن منونداری اونوقت شروع به بحث کردوآخرش هم منو ازماشینش پیاده کردبه من فحاشی کردوگفت دیگه نمیخام ببینمت.اصلا باورم نمیشه.خیلی نگرانم
فراموش کردم بگم که من حدود2سال پیش بایه نفرنامزدکردم .عقدکردیم .بعدازدو ماه متوجه شدم که موادمخدرمصرف میکنه 9ماه طول کشیدکه تونستم ازش جدابشم.4ماه بعدازجدایی بانامزدفعلیم آشنا شدم.خیلی سخت تونستم بهش اعتمادکنم.واون خیلی صبوربود.مساله عقدم ودلیل جدایی روبراش توضیح دادم.واون خیلی روشنفکرانه بااین قضیه برخوردکرد.وپذیرفت .تاحالاهم یه بارم نشده که به روی من بیاره .تاچندماه پیش خوشحال بودم که تونستم عشق زندگیمو بالاخره پیداکنم.ولی الان بیشترنگرانم که اگراین بارهم به هم بخوره چیکارکنم؟
سلام. مگر جدیدا چه اتفاق خاصی افتاده که رفتار همسرتان به یکباره عوض شده؟
یک توصیه دارم . هیچ وقت وقتی عصبانی هستید سعی نکنید حرفی بزنید... چون معمولا نتیجه بدی داره
هر حرف بی فکری از طرف هر دوتون در اول زندگی، اثارش تا اخر زندگی خواهد ماند...
پس سعی کنید همیشه به او احترام بزارید. شنیدید میگن احترام احترام میاره؟ البته من نمی دانم که فحاشی جز عادات همسرتان هست یا نه ولی اگر نباشد به همین جمله بالای من عمل کنید. احترام.
هیچ وقت ایراداتش را مستقیم به او نگویید . همیشه او را تحویل بگیرید . برایش ارزش قائل باشید ان هم در اولویت اول. برای یک مرد مورد اعتماد قرار گرفتن مهم ترین خوشبختی هست
سلب اختیار از او موجب بدبینی او به شما خواهد بود...
:72:
عادت فحاشی نداشته.آدم خیلی توداریه.اخیرا به خاطر مسائل مالی واینکه درگیرمسائل عروسی هستیم خودش میگه که تحت فشارمالیه.منم هیچوقت ازنظر مخارج اصلا بهش فشارنیاوردم تاحالا.همیشه فکرمیکنه حق بااونه منومقصر میدونه.منم این بارنمیخام برای آشتی کردن پیش قدم بشم.میخام خودش بیادسمتم.حالانمیدونم این تصمیم درستیه یانه
الآن که وقت قهر و آشتی نیست،باید ببینی می تونی با این رفتارش کنار بیای؟الآن فرصتیه که شما با چشم باز مزایا و
معایب طرفتو ببینی،آیا مزایاش به معایبش می چربه؟آیا با معایبش می تونی کنار بیای؟نه اینکه با یه اخم قهر کنی با
یه لبخند آشتی؟خیلی این فرصت شناختو ندارن،تو که داری ازش استفاده کن فردا حسرت نخوری چرا از این فرصت
استفاده نکردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط هرمینا
عزيزم مسائل و مشغوليت هاي فكري قبل از جشن عروسي رو دست كم نگير من و همسري هم در حال حاضر داريم له ميشيم بس كه هر روز يه كار جا مونده يادمون ميفته و دائم فكرمون مشغوله...ببين اين روزا رو رد كني همه چي درست ميشه...روزهاي خيلي سختيه دركش كن و دائم بهش نگو چرا حوصله نداري؟چرا ساكتي؟چرا عصباني هستي....خب
گير ميدي اونم اين طوري جواب ميده ديگه.......كليد نكن و بذار فكر كنه ...
اگه توي اين روزا كه تمام فكر و ذكرش بهتر برگذار كردن مراسم هست تنهاش بذاري ديگه هيچ وقت نميتوني قلبت رو بذاري كنار قلبش....باهاش مهربون تر باش فشار زيادي روش هست دركش كن و غر غر نكن
یکی از دعواهاتون رو همین دعوای اخیر رو از اول تا آخر شرح بده. تا بچه ها بهتون راهنمایی کنند که آیا شما تقصیری داشته اید یانه! چون اگر شما هم تقصیر داشته باشید قضیه کاملا متفاوته وگرنه باید فکر دیگه ای کنید. البته چون شما قبلا مشاور هم رفتید و مشکلی با هم نداشتید فکر نکنم خوب باشه یکطرفه به قاضی برید. کامل و با شرح احساساتتون( چون گاهی احساسات روی چهره و برخورد بدنی تاثیر میگذارد که ما خودمان متوجه نیستیم اما طرف مقابل متوجه است.)
با تعریفهایی که شما از نامزدتون میکنید به نظر آدم روشن و فهمیده ای میرسد . پس کامل از الف تا ی ماجرا را بنویسید.