از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
من یک مشکل بزرگ دارم اونم اینه که سر هر مسئله ای زود بغضم می گیره و گریه ام در میاد هر جایی و پیش هر کسی که باشم.من 25 سالمه و واقعا خجالت می کشم که نمی تونم گریه ام رو کنترل کنم.هر کی باهام تند حرف می زنه و باهام بد رفتاری می کنه یا حقم رو می خوره به جای گرفتن حقم فقط گریه می کنم و دیگه هیچی نمی تونم بگم.حتی وقتی راجع به مسائل احساسی حرف می زنم سریع صدام بغض آلود می شه.این مسئله دیگه خیلی اذیتم می کنه واقعا چیکار باید بکنم؟:325:
RE: از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
منم این مشکل رو داشتم ! ولی رو خودم کار کردم سعی کردم به مغزم دستور بدم شما هم با این روش سعی کنید شاید جواب بده ...تو مغزت احساست رو بازخواست کن
RE: از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
خوش اومدی کاملیاجان:328:
راستش منم دقیقا عین حالت تورودارم.سرهرمسئله ای گریه ام میگیره ونمیتونم حرفمو بزنم ازهمه بدتر که وقتی توجامعه ای بهت میگن: چقدر ضعیفی چرا نمیتونی خودتو کنترل کنی؟
منم خیلی ازاین موضوع زجر میکشم.
راه حلی ندارم خواستم بگم تنها تونیستی.
ولی اگه به راه حلی رسیدی حتما به منم بگو.
RE: از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
سلام دوستان هیچکس به من کمک نمکنه؟:(من چطوری خودم رو کنترل کنم تا زود بغضم نگیره و اشکم در نیاد؟به خدا دیگه خیلی مشکل ساز شده واسم.اصلا 1ثانیه هم نمی تونم فکرم رو به چیز دیگه منحرف کنم سریع بغضم می گیره و اشکم مثل رگبار میزنه بیرون.همه رو خسته کردم طوری که بهم می گن باز داری گریه می کنی؟!!!!!!!!از این جمله متنفرم و خجالت می کشم.تورو خدا کمکم کنید دوستای خوبم:72:
RE: از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
دوستان خوبم گریه کردن ریشه در عصبانیت داره. مردان بنا به ماهیتشان وقتی عصبانی میشن ممکنه فریاد بکشن . ولی زنان عکس العملشان ممکنه گریه کردن باشه. البته انتظار نمیره زنان مثل مردان بشن ولی انتظار میره بیشتر خودشان رو کنترل کنن و در مواقع ضروری از گریه کردن برای خالی شدن روان از خشم استفاده کنند.
پس گریه کردن یک مسئله غیر عادی نیست ولی باید از این نعمت در مواقع لازم استفاده کرد:72:
چند راه حل مهم وجود داره .
سلامتي ذهن برابر است با سلامتي بدن
بطور ميانگين هر فرد روزانه 60هزار فکر دارد که 80درصد آنها منفي ميباشد. حال تصور کنيد چگونه اين افکار روي بدن اثر ميگذارند و بطور نيمه خودآگاه و منفي روي الگوهاي فکري و رفتاري شما تاثير ميگذارد. راه گفتن کلمات به خودتان را بازسازي کنيد. واقعا با تصديقهاي مکرر ميتوانيد پاسخ به عصبانيت را تغيير دهيد. اين تاييدها يک الگوي رفتاري مثبت در افکار شما برجا ميگذارد. بجاي عصبي بودن، پيامهاي مثبت به خودتان القاء کنيد، مثلا: من قوي هستم، من شکرگزار ميباشم و ميتوانم هر کاري را انجام دهم. اين افکار مثبت را در طول روز با خود تکرار کنيد تا اينکه استرس را از بين ببريد و نگرش شما عوض شود.
محرکها را کاهش دهيد
استرس، عصبانيت و بيخوابي پيامد ورود کافئين زياد به بدن ميباشند. کافئين يک محرک سيستم عصبي مرکزي ميباشد که برخلاف تلاش شما براي آرامش عمل ميکند. براي شروع يک هفته امتحان کنيد،خواهيد ديد محرکهاي کمتر چگونه بر استرس کلي بدن اثر ميگذارد. قهوه بدون کافئين بنوشيد يا چاي سبز مصرف کنيد. همچنين سودا و ديگر نوشيدنيهاي الکي را دور بريزيد.
آرامش با تنفس عميق
اگر در يک موقعيت تنشزا بوده باشيد، ديدهايد که چطور بطور سطحي نفس ميکشيد. متاسفانه، خيلي از افراد بزرگسال اينگونه نفس ميکشند. زمانيکه کودک بوديم بطور شکمي نفس ميکشيديم. اين نفس کشيدنهاي سطحي ناشي از استرس ميباشند. که در آخر منجر به عصبانيت شما ميشوند. وقتي که ياد ميگيريد، تنفس عميق انجام دهيد (با ديافراگم نفس کشيدن) اضطراب عمومي را از خود دور ميکنيد و از فوايد آن بهره ميجوييد. اين فوايد شامل؛ فشارخون پايين و ضربان قلب منظم ميباشد. همچنين تخمين زده شده که 70درصد سموم و مواد زايد بدن از طريق تنفس دفع ميشوند. بنابراين بطور عميق نفس بکشيد. اين کار را در برنامه روزانه خود بگنجانيد و 20تا30 دقيقه عميقا نفس بکشيد و به اينصورت بدن با آرام گرفتن، به اين کار شما پاسخ مثبت خواهد داد. همچنين براي روشهاي بهتر در کلاسهاي يوگا و آرامسازي شرکت کنيد.
درمان اضطراب با داروي گياهي
سنبل الطيب، که بعضي وقتها مسکن طبيعي ناميده ميشود، هميشه براي منظم کردن سيستم عصبي، تسکين تنش، خشمگيني، خستگي و استرس عصبي و دلشوره استفاده شده است. سنبل الطيب بعنوان يک آرامشبخش، اعتيادآور نيست و به همراه داروهاي خوابآور براي درمان بيخوابي بسيار مفيد ميباشد. سنبل الطيب، تحمل فيزيکي و تمرکز روحي را افزايش ميدهد و در اين زمان اعصاب را آرام ميکند و اضطراب را از فرد دور ميکند. اين داروهاي گياهي را در طول روز يا قبل از خواب بصورت دم کرده به ميزان يک ليوان کوچک يا کپسول استفاده کنيد.
از لاک خود بيرون بياييد و به ديگران کمک کنيد
خيلي از ما انسانها، در طول روز خودمان را زجر ميدهيم و به اخبار بد گوش ميدهيم يا به مشکلات فکر ميکنيم. براي خلاصي از اين مخمصه ميتوان به ديگران کمک کرد کاري براي آنها انجام داد. به دوستان خود کمک کنيد يا يک واقعه را برنامهريزي کنيد. در برنامههاي نيکوکاري کمک کنيد. با فکر نکردن به مشکلات خود ميتوانيد استرس و اضطراب را از خود دور کنيد.
RE: از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
سلام دوست خوبم. واكنش هايي كه ما در برابر نا ملايمت ها داريم، بيشتر ريشه در كودكي ما دارن كه وقتي از كاري نتيجه ميگرفتيم، ناخودآگاه اون رو به عنوان يك روش مناسب در درونمون ثبت ميكرديم. مثلا ممكنه شما در كودكي اشتباهي مرتكب ميشدين كه بايد مورد بازخواست پدر و مادر قرار ميگرفتين، اما وقتي گريه ميكردين، پدر و مادر از اشتباهتون صرف نظر ميكردن، يا چيزيو كه ميخواستين، با گريه ي شما دلشون به رحم ميومده و در اختيار شما قرار ميدادن، يا شايد هم هميشه صحنه هايي از گريه دل شما رو به رحم مياورده كه شما هم همين گمان رو نسبت به اطرافيانتون ببريد.
اينها ممكنه رفتار كودكانه ي شما باشه كه دورانش گذشته اما عادتش باقي مونده. شما بايد منطقي به دليل گريه هاتون فكر كنيد. نه اين كه چه كسي يا چه كاري باعث شده شما گريه كنيد، بلكه چه دليلي داره كه شما گريه كنيد و از گريه كردن چه چيز عايد شما ميشه. مثلا گريه ميكنم چون ديگران دست از سر من بر ميدارند يا منو تبرئه ميكنند يا بيشتر به من محبت ميكنند و..... مطمئنا گريه هاي شما از يك ضعف سرچشمه ميگيره . مثل ترس، خلاء عاطفي، گريز و فرار از موقعيت و..... . اگر اين ضعف رو حل كنيد، مطمئنا كمك زيادي به شما خواهد كرد.
:305: افرادي كه زود گريه ميكنند، روحيه اي زود رنج و حساس دارند واسه همين اگر مشكلي براشون پيش بياد، قبل از اينكه از فكر و منطقشون كمك بگيرند، به احساسشون پناه ميبرند و خودشون رو پشت اون قائم ميكنند. زودرنجي خودش يه ضعفه كه به مرور زمان به منفي بافي و قضاوت هاي نادرست منجر ميشه . بنابراين بهتره سعي كنيد احساستون رو در تعادل نگه داريد و براي حل اين مشكل چاره اي بيانديشيد.
RE: از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
:Dمرسی که جوابمو دادین :):72:
دوست خوبم(eng.aydin)درست حدس زدی من شدیدا هم آشفتگی ذهن و استرس شدید و حتی گاهی بی دلیل دارم که با تپش قلب همراست و خیلی اوقات باعث بیخوابی من میشه و خیلی اذیتم می کنه.پیشنهادات شما رو همه رو انجام می دم و ماه جدید هم کلاس یوگا ثبت نام می کنم.واقعا ممنونم:72:
شب بارونی عزیز شما هم تمام احساسات منو عالی تجزیه تحلیل کردین.همه قبول دارن که این رفتار من بچه گونه است و خودمم همینطور:(درسته من خیلی زود رنجم اما هر کاری می کنم اون لحظه خودم رو کنترل کنم طوری اشک از چشام میاد که به خدا خودمم شوکه میشم اصلا دوست ندارم به این کار ادامه بدم واقعا و دوس دارم بتونم به این احساساتم غلبه کنم.تازه نکته دیگه اینکه من حتی اگه مسئله خنده داری هم پیش بیاد نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم:Dاما بیشتر مسئله گریه است که آزارم میده اصلا فکر کنم چیزی در من به عنوان کنترل کننده احساس وجود نداره یا داره و خراب شده:311:
به خدا من اصلا تحول مثبتی توی کارام با گریه کردن ندیدم که باز تکرار میشه و آبروی منو میبره.یکبار جلوی یکی از اساتید گریه ام در اومد و همین الانشم وقتی می بینمش می گه دیگه نمی خوای گریه کنی(با تمسخر)به خدا منو به هیچ سودی نمی رسونه اما توی اون لحظه باور کنید تمام تلاشم رو واسه پایین نیومدن اشکم می کنم اما ولی اون جلوتر از تصمیمم جاری می شه.بیشتر باید چکار کنم تا اینقدر زود نرنجم که در نتیجه گریه ام در نیاد؟
بازم راهنماییم کنید،ممنون:72:
RE: از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
[size=large]منم مثل شما هستم. همیشه اینجوری آبروی خودمو می برم. از اون بدتر که وقتی اشکام جاری می شه دیگه تا یه دل سیر گریه نکنم اشکام وای نمی سته. کافیه از همسرم دلخور شم، توی سینما یه فیلم ناراحت کننده ببینم، تصادف کنم، برم مراسم ختم یا.... همچین اشکام راه می افته:302:
یه بار می خواستم جایی برم که اگه گریه می کردم خیلی بد می شد. یه سوزن با خودم بردم و تا می اومدم بغض کنم سوزنو می کردم تو دستم. شاید خیلی ها فکر کنن دیوونگیه ولی شما که حال منو دارید درک می کنید. راستش واسه همون روز جواب داد ولی خیلی درد داشت...
یه کار دیگه ای هم که برای من جواب می ده اینه که وقتی توی یه موقعیت بدی قرار می گیرم و می خوام گریه کنم، به این فکر می کنم که چه اتفاق دیگه ای می تونه بیافته که شرایط از این بدتر بشه. وقتی اینجوری فکر می کنم شرایط موجود رو بهتر می تونم بپذیرم.
مثلا وقتی نیم ساعت منتظر تاکسی شدم و تاکسی گیرم نیومده و می خوام گریه کنم به این فکر می کنم که اگه هوا بارونی بود چی؟ اون وقت از اینکه شرایط ام خوبه لبخند می زنم
یا مثلا وقتی تصادف کنم فکر می کنم اگه کامیون از روی ماشین ام رد می شد چی. اون وقت تصادف کوچیک خودم زیاد به چشمم نمیاد... [/size]
RE: از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
سلام دوستان عزيز
منم همين مشكل رو دارم و واقعا از اين مشكل رنج مي برم مخصوصا وقتي از دست كسي ناراحت ميشم يا با كسي بحثم بشه حتي اگه حق هم با من باشه اصلا نميتونم حرف بزنم بغض گلو مو ميگيره و فقط بايد گريه كنمو هيچ دفاعي نميتونم از خودم بكنم هركاري هم كه ميكنم نميتونم اين مشكل را حل كنم.برام دردسر ساز شده تو خونه تو اداره هر جا باشم سريع تا ناراحت ميشم ميزنم زيره گريه. گاهي وقتا بارا حل اين مشكل تا ميخواد گريم بگيره نفس عميق ميكشم يا به چيزهاي خوب فكر ميكنم يك كم بهتر ميشم مثلا تا بغض كرن فقط پيش ميره.
راهنمائيهاي دوستان براي من هم مفيد بود
با تشكر
RE: از اینکه گریه می کنم خجالت می کشم
اشکش لب مشکه
در همه موارد دلایلی پشت این مسئله هست که با برطرف کردن اونها مسئله گریه هم حل می شه:305:
مثلا یه موردی که من دیدم اینه که شخص خودش رو مظلوم همه عالم می دونه.
و همیشه این فکر تو ذهنش هست که همه و در همه جا می خوان بهش ظلم کنن.
این مورد بیشتر برای فرزندان اول خانواده پیش می آد.
چون اونها سختی های بیشتری رو تحمل کردند.
محدودیت های بیشتری داشتن.
و امکانات کمتری در اختیارشون بوده.
مثلا اگر به خواهر کوچکترشون جهاز بیشتری داده بشه بدون در نظر گرفتن زمان ازدواج خود و یا خواهرشون به این قضیه به این صورت نگاه می کنن که اونها به من جهاز کمی دادن. به من توجه نمی کنن.
این افراد اکثرا اعتماد به نفس پایینی دارن.
مدام درگیر مشغولیات ذهنی شون هستن. مدام خودشون رو شخص بی پناهی تصور می کنن که همه می خوان بهشون ظلم بکنن.
و به همین دلیل در صدد دفاع از خودشون و حقشون هستند. که یا عصبانیت رو در پیش می گیرن و یا گریه.
و از دید دیگران این یعنی یک گریه بی مورد
حالا اگه این ذهنیت خود مظلوم بینی از بین بره.
و اعتماد به نفس شخص افزایش پیدا کنه.
مشکل گریه هم حل می شه