-
خواهشا کمک کنید!
سلام
اگه یه دختر از یه پسر عکسشو بگیره و ببره به خونوادش نشون بده؛و طی مراحلی مراسم خواستگاریم انجام بشه(جلسه اول) و بعدا قبل از اینکه از طرف خانواده دختر برای گذاشنن جلسه دوم جواب بدن به خانواده پسر (یعنی گفتن 1 ماه وقت بدید)، وبه خاطر یه سری مسائل(شک- دو دلی) پسره از دختره عکسشو پس بگیره،دختره هم خیلی خیلی زیبا ومغرور باشه؛ آیا دختره ناراحت میشه؟؟
-
RE: خواهشا کمک کنید!
سلام:72:
به تالار خوش اومدید.:72:
خیلی مبهم توضیح دادید. کمی بیشتر و واضح تر بگین تا بتونیم راهنماییتون کنیم.
به زیبایی و مغرور بودن دختر ربطی نداره شاید هر کس دیگری هم باشه و وابستگی بینشون به وجوداومده باشه ناراحت بشه.
موفق باشی
-
RE: خواهشا کمک کنید!
مرسی از شما
والا قضیه خیلی پیچیدست!
طرفم خیلی مغرور و اعتماد به نفس بالا و واقعا زیبابود(مثه لیلا اوتادی شایدم بهتر )
من 25ساله مهندسی برق خوندم واز سربازی اومدم ویه سری شرایط خوبم دارم که علمی هستند- وخدا رو شکر از لحاظ مالی مشکلی نیست(مثل مسکن-مغازه)و تک پسرم وظاهرمم اگه خدا بخواد میگن بد نیس خوبه . واون 22ساله مهندسی زیست ترم آخر. من در کل 5 بار بیرون باهاش حرف زدم (البته خانواده ها در جریانی بودند)و بار دوم عکسمو تو ماشین دید و ازم گرفت. وبعد از بار 4 رفتیم خواسنگاری. بار دوم که زنگ زدم برا شناخت بیشتر باهاش حرف بزنم گقت که بابام میگه وابستگی ایجاد میشه ولی خوب این یه دقه اشکال نداره میام.من گفنم اصراری نیستا ولی گفت نه میام. برا جلسه سوم اصلا نه نگفت واومد.بار چهارم که جلسه خواستگاری یود.بار اول شناخت اولیه بود که گفت من خواستگار زیاد دارم باید فکر کنم بعد بهتون خبر می دم.که من زنگ زدم گفنم چی شد گفت درامد شما چقدره و مامانم میگه فعلا جاهازت جور نیست چون خواهرات تازه شوهر کردن(برادر نداشت) که منم نوضیج دادم در مورد کارم. وگفتم راسنش من اولین بارمه و دوس ندارم از دستت بدم. نو جلسه هایی که قبل خواستگاری با هم داشتیم من از سوابقم علمی-اختراعم- 8سال کارموسیقی-تدریس کامپیوتر گفتم واون از خواسنگاراش که مثلن یکی مگان داشته یکی فلان بوده و حتی از چشماش گفت که کشیدس وگفت من یکیو میخوام که از من سرتر باشه وکوهنودی میرمو و.... من گفنم از من چفدر راضی هستی گفت 70% بقیش با خانوادم.و گفت که فرصت واسه شما زیاده و...خلاصه قبل از جلسه دوم خواسنگاری که گفته بودند بمونه برا بعد عید با هم هماهنگ میکنیم من زنگ زدم بهش که بازم بیشتر آشنا شیم که یه دفه گفت بابام میکه وابستگی ایجاد میشه و قراره بریم تهران! که گفتم چرا زودتر نگفتی؟گفت تصمیم خانوادس معلوم نیست شاید به احتمال زیاد نشه(ازدواج) که من گفتم از من خوشت نمیاد گفت نه این طور نیست انقدر شرایطت خوبه که به هر دخنری بگی نه نمیگه.گفنم پس چی؟ گفت میترسم! گفتم واسه چی؟گفت اخه یه مورد بوده که رفتن حلقه بیارن که به هم خورد دیگه نپرس چرا.ولی مامانم ازشما خوشش اومده و میگه 1 ماه صبر کنید که ببینیم میریم تهران یا نه و اگرم جوابمون منفی شد میخوام شما ناراحت نشین.من قسمش دادم که یکی دیگه داری؟ قسم خوردگفت نه شما بهترین خواستگاری و از این جور حرفا.منم فکر کردم دیدم تو حرفاش دو گانگی هست شاید یه خواستگار پولداره پولدار میخواد. منم گفنم اگه امکانش هست عکسمو بیار بده خواهرم.اونم اورد.(یعنی قبل مهلت 1 ماهه)
به خواهرم گفت که بابام میگه تاپسر عموت هست چرا غریبه و احتمال رفتنمون به تهران زیاده و به ازدواج فکر نمیکنم.
حالا هم به خودم میگم ای کاش عکس رو نمیگرفتی شاید جواب دیگه ای میداد.الانم همش فکرش تو سرمه -- آیا اصلن به من فکر میکنه؟؟؟؟؟؟ ؟نمیدونم راه برگشنی هست؟؟؟؟؟؟
[quote=sisili]
سلام:72:
به تالار خوش اومدید.:72:
خیلی مبهم توضیح دادید. کمی بیشتر و واضح تر بگین تا بتونیم راهنماییتون کنیم.
به زیبایی و مغرور بودن دختر ربطی نداره شاید هر کس دیگری هم باشه و وابستگی بینشون به وجوداومده باشه ناراحت بشه.
موفق باشی
[/quot
مرسی از شما
والا قضیه خیلی پیچیدست!
طرفم خیلی مغرور و اعتماد به نفس بالا و واقعا زیبابود(مثه لیلا اوتادی شایدم بهتر )
من 25ساله مهندسی برق خوندم واز سربازی اومدم ویه سری شرایط خوبم دارم که علمی هستند- وخدا رو شکر از لحاظ مالی مشکلی نیست(مثل مسکن-مغازه)و تک پسرم وظاهرمم اگه خدا بخواد میگن بد نیس خوبه . واون 22ساله مهندسی زیست ترم آخر. من در کل 5 بار بیرون باهاش حرف زدم (البته خانواده ها در جریانی بودند)و بار دوم عکسمو تو ماشین دید و ازم گرفت. وبعد از بار 4 رفتیم خواسنگاری. بار دوم که زنگ زدم برا شناخت بیشتر باهاش حرف بزنم گقت که بابام میگه وابستگی ایجاد میشه ولی خوب این یه دقه اشکال نداره میام.من گفنم اصراری نیستا ولی گفت نه میام. برا جلسه سوم اصلا نه نگفت واومد.بار چهارم که جلسه خواستگاری یود.بار اول شناخت اولیه بود که گفت من خواستگار زیاد دارم باید فکر کنم بعد بهتون خبر می دم.که من زنگ زدم گفنم چی شد گفت درامد شما چقدره و مامانم میگه فعلا جاهازت جور نیست چون خواهرات تازه شوهر کردن(برادر نداشت) که منم نوضیج دادم در مورد کارم. وگفتم راسنش من اولین بارمه و دوس ندارم از دستت بدم. نو جلسه هایی که قبل خواستگاری با هم داشتیم من از سوابقم علمی-اختراعم- 8سال کارموسیقی-تدریس کامپیوتر گفتم واون از خواسنگاراش که مثلن یکی مگان داشته یکی فلان بوده و حتی از چشماش گفت که کشیدس وگفت من یکیو میخوام که از من سرتر باشه وکوهنودی میرمو و.... من گفنم از من چفدر راضی هستی گفت 70% بقیش با خانوادم.و گفت که فرصت واسه شما زیاده و...خلاصه قبل از جلسه دوم خواسنگاری که گفته بودند بمونه برا بعد عید با هم هماهنگ میکنیم من زنگ زدم بهش که بازم بیشتر آشنا شیم که یه دفه گفت بابام میکه وابستگی ایجاد میشه و قراره بریم تهران! که گفتم چرا زودتر نگفتی؟گفت تصمیم خانوادس معلوم نیست شاید به احتمال زیاد نشه(ازدواج) که من گفتم از من خوشت نمیاد گفت نه این طور نیست انقدر شرایطت خوبه که به هر دخنری بگی نه نمیگه.گفنم پس چی؟ گفت میترسم! گفتم واسه چی؟گفت اخه یه مورد بوده که رفتن حلقه بیارن که به هم خورد دیگه نپرس چرا.ولی مامانم ازشما خوشش اومده و میگه 1 ماه صبر کنید که ببینیم میریم تهران یا نه و اگرم جوابمون منفی شد میخوام شما ناراحت نشین.من قسمش دادم که یکی دیگه داری؟ قسم خوردگفت نه شما بهترین خواستگاری و از این جور حرفا.منم فکر کردم دیدم تو حرفاش دو گانگی هست شاید یه خواستگار پولداره پولدار میخواد. منم گفنم اگه امکانش هست عکسمو بیار بده خواهرم.اونم اورد.(یعنی قبل مهلت 1 ماهه)
به خواهرم گفت که بابام میگه تاپسر عموت هست چرا غریبه و احتمال رفتنمون به تهران زیاده.
حالا هم به خودم میگم ای کاش عکس رو نمیگرفتی شاید جواب دیگه ای میداد.الانم همش فکرش تو سرمه و نمیدونم راه برگشنی هست؟؟؟؟؟؟
-
RE: خواهشا کمک کنید!
دوست عزیز سلام
من سوال شما رو متوجه نمیشم دوست خوبم
ولی از نوشته های تون متوجه شدم این وسط به ازدواج داره دقیقا مثل معامله کردن توجه میشه... معامله ای که واحدش هست پول ، امتیازات مادی و لا غیر...
این وسط صداقت ، عشق ، فداکاری ، انسانیت تکلیفش چی هست...
-
RE: خواهشا کمک کنید!
:72:سلام
به نظرم بهتره موضوع رو به زمان واگذار کنی. البته پیگیری کن ببین بالاخره جوابشون چیه اما این کار و به مادرتون واگذار کنید نه اینکه خودت مستقیم با دختر خانم صحبت کنی.
از حرفایی که زدی می شه حس کرد که دختر خانم خیلی به چهرش می باله و به خاطر زیبایی خدادادی که داره خودش و مستحق بهترینا می دونه. و البته بچه گانه هم فکر می کنه که از خواستگاراش پیش یک خواستگار دیگه حرف می زنه. و حس رقابت و در شما به وجود می اره.
شما ابدا نباید ابراز کنی که تو همه چیز تمامی لااقل فعلا چیزی نگو. یک مراحل خواستگاری عادی رو پیش ببر. و از مادرت در این راه کمک بخواه.
البته این وسط تحقیق هم بکن. از گذشته خودش و خانوادش تحقیق کن. علت اینکه می خوان بیان تهران چیه؟ فرار از گذشته یا برنامه قبلی داشتن برای این سفر.
متاسفانه یک وابستگی بوجود اومده بین شما و او که الان این گونه دنبال راهی هستی برای بدست اوردنش. یه کم صبور باش و از خدا کمک بخواه.حرف یک عمر زندگیه.
اگه واقعا تو حرفاش تناقض دیدی یک تحقیق جدی بکن تا خیالت راحت باشه.
موفق باشی:72:
-
RE: خواهشا کمک کنید!
دوست عزيزم
سلام . اول از همه بگم شما پسر فوق العاده اي هستين. تحصيلكرده باعرضه، فرد مفيد براي جامعه و ...
پس اصلا نگران نباشيد چيزي كه براي شما زياده دختره و دختراي زيبا هم كم نيستند هرچند كه زيبايي همه چيز نيست :300:
اما در مورد دخترخانم اول از همه ببينم دوست عزيز شما اصلا معيارتون براي ازدواج چيه؟ چه ويژگيهايي براي همسر آيندتون در نظر گرفتين؟ آيا اين خانم اين شرايطو داره؟
به نظر ميرسه شما ملاكهاتو دقيق براي خودت تعريف نكردي! چون راستشو بخواي من از اين خانمي كه شما تعريف كردي زياد چيز خاصي نديدم. يعني حس خوبي بهش ندارم. به جاي اينكه بگه من ميخوام مثل شما مخترع باشم يا بگه من ميخوام ادامه تحصيل بدم يا من آدم صبوريم يا ... ميگه چشماي من كشيدست!!! خواستگار قبليم مگان داشته!!! قبليش يه ويلا تو كلاردشت !!! :163: دنيا رو نگاه كن تو رو خدا!!
دوست عزيزم بيشتر فكر كن و ببين آيا اين خانم ملاكهاي شما رو داره يا نه؟! يادت باشه قيافه ي خوب و عالي اولين چيزيه كه فراموش ميشه و گذشت و بزرگواري و اخلاق خوب هرگز فراموش نميشه و ضامن يك عشق پايداره!
-
RE: خواهشا کمک کنید!
سلام
به نظر من این خانوم هنوز به بلوغ فکری نرسیدن و اصلا کیس مناسبی برای ازدواج نیستن. ازین فرصت یه ماهه استفاده کنید و به ازدواج به طور جدی فکر کنید و ببینید آیا این خانوم غیر از ظاهر چیز دیگه ای دارن که شما رو برای ازدواج متقاعد کنه.
شما الان تمام فکر و ذکرت شده این که آیا این خانوم جواب مثبت میده یا نه در صورتی که خیلی چیزای دیگه وجود داره که شما باید در موردش مطمئن بشی
به نظر من باید بیشتر فکر کنید و دارید کمی عجله می کنید به طور کلی در مورد ازدواج میگم.
-
RE: خواهشا کمک کنید!
سلام به همگی دوستان این سایت خیلی عالی:72::104:
ممنون از اظهار نظرتون در مورد این پست :-)
باید عرض کنم خدمتتون که این موضوع دیگه پروندش بسته شده و آخرش خودمم نفهمیدم چی شد!!!!طرف اومد تو دانشگاه و به خواهرم گفت که یه سری شرایط هست، که یکی میخوایم بریم تهران؛ یکیم اینکه بابام گفته تا قامیل هست چرا غریبه(یعنی پسر عموش) خودش که از خواستگاراش میگفت گفت که پسر عمومم هست ولی من علاقه به ازدواج فامیلی ندارم. حتی نداشت مادرم با مادرش صحبت کنه(یعنی مادرم که زنگ زده بود خونشون که با مادرش صحبت کنه؛ گوشی اول خودش برداشته بود و گفت بود که مادرم نیست.ویه مادرم گفت که شرایطشون خوبه ولی من الان دیگه قصد ازدواج ندارم!؟ که مادرم گفت بذار سرظهری با مادرت صحبت کنم که گفته بود باشه. ولی نذاشت به ظهر برسه ویه خواهرم همون شرایطی که در بالا گفتمو گفت.
نو صحبت های بعد خواستگاری جلسه اول که با هاش داشنم به من می گفت به خاطرت با بابام جرو بحثم شده و خواستگارم که زنگ میزنه رد می کتم!؟
این برام جای سوال داره که چرا حاضر نشدن ما جلسه دوم بریم خواستگاری که باباشم باشه؟؟؟؟؟؟و اگه خوششون نیومد اگه خواستن جواب منفی بدن؟؟؟!!!! چرا؟؟؟؟؟؟ ممکته قبل اینکه اینا جواب بدن( که ما برای جلسه دوم بریم) چون عکسمو گرفتم باعث شه فکر کنن ما بیخیال شدبم؟؟؟
چرا می گقت اگر جوابمون منفی شد میخوام شما ناراحت نشین؟؟؟ چرا واسه صحبت کردن و شناخت بیشتر میگفت بابام میگه وابستگی ایجاد میشه واز طرفیم میومد و حرف میزدیم؟؟
آیا باباشو می کرده بهونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام به همگی دوستان این سایت خیلی عالی:72::104:
ممنون از اظهار نظرتون در مورد این پست :-)
باید عرض کنم خدمتتون که این موضوع دیگه پروندش بسته شده و آخرش خودمم نفهمیدم چی شد!!!!طرف اومد تو دانشگاه و به خواهرم گفت که یه سری شرایط هست، که یکی میخوایم بریم تهران؛ یکیم اینکه بابام گفته تا قامیل هست چرا غریبه(یعنی پسر عموش) خودش که از خواستگاراش میگفت گفت که پسر عمومم هست ولی من علاقه به ازدواج فامیلی ندارم. حتی نداشت مادرم با مادرش صحبت کنه(یعنی مادرم که زنگ زده بود خونشون که با مادرش صحبت کنه؛ گوشی اول خودش برداشته بود و گفت بود که مادرم نیست.ویه مادرم گفت که شرایطشون خوبه ولی من الان دیگه قصد ازدواج ندارم!؟ که مادرم گفت بذار سرظهری با مادرت صحبت کنم که گفته بود باشه. ولی نذاشت به ظهر برسه ویه خواهرم همون شرایطی که در بالا گفتمو گفت.
نو صحبت های بعد خواستگاری جلسه اول که با هاش داشنم به من می گفت به خاطرت با بابام جرو بحثم شده و خواستگارم که زنگ میزنه رد می کتم!؟
این برام جای سوال داره که چرا حاضر نشدن ما جلسه دوم بریم خواستگاری که باباشم باشه؟؟؟؟؟؟و اگه خوششون نیومد اگه خواستن جواب منفی بدن؟؟؟!!!! چرا؟؟؟؟؟؟ ممکته قبل اینکه اینا جواب بدن( که ما برای جلسه دوم بریم) چون عکسمو گرفتم باعث شه فکر کنن ما بیخیال شدبم؟؟؟
چرا می گقت اگر جوابمون منفی شد میخوام شما ناراحت نشین؟؟؟ چرا واسه صحبت کردن و شناخت بیشتر میگفت بابام میگه وابستگی ایجاد میشه واز طرفیم میومد و حرف میزدیم؟؟
آیا باباشو می کرده بهونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام به همگی دوستان این سایت خیلی عالی:72::104:
ممنون از اظهار نظرتون در مورد این پست :-)
باید عرض کنم خدمتتون که این موضوع دیگه پروندش بسته شده و آخرش خودمم نفهمیدم چی شد!!!!طرف اومد تو دانشگاه و به خواهرم گفت که یه سری شرایط هست، که یکی میخوایم بریم تهران؛ یکیم اینکه بابام گفته تا قامیل هست چرا غریبه(یعنی پسر عموش) خودش که از خواستگاراش میگفت گفت که پسر عمومم هست ولی من علاقه به ازدواج فامیلی ندارم. حتی نداشت مادرم با مادرش صحبت کنه(یعنی مادرم که زنگ زده بود خونشون که با مادرش صحبت کنه؛ گوشی اول خودش برداشته بود و گفت بود که مادرم نیست.ویه مادرم گفت که شرایطشون خوبه ولی من الان دیگه قصد ازدواج ندارم!؟ که مادرم گفت بذار سرظهری با مادرت صحبت کنم که گفته بود باشه. ولی نذاشت به ظهر برسه ویه خواهرم همون شرایطی که در بالا گفتمو گفت.
نو صحبت های بعد خواستگاری جلسه اول که با هاش داشنم به من می گفت به خاطرت با بابام جرو بحثم شده و خواستگارم که زنگ میزنه رد می کتم!؟
این برام جای سوال داره که چرا حاضر نشدن ما جلسه دوم بریم خواستگاری که باباشم باشه؟؟؟؟؟؟و اگه خوششون نیومد اگه خواستن جواب منفی بدن؟؟؟!!!! چرا؟؟؟؟؟؟ ممکته قبل اینکه اینا جواب بدن( که ما برای جلسه دوم بریم) چون عکسمو گرفتم باعث شه فکر کنن ما بیخیال شدبم؟؟؟
چرا می گقت اگر جوابمون منفی شد میخوام شما ناراحت نشین؟؟؟ چرا واسه صحبت کردن و شناخت بیشتر میگفت بابام میگه وابستگی ایجاد میشه واز طرفیم میومد و حرف میزدیم؟؟
آیا باباشو می کرده بهونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: خواهشا کمک کنید!
دنبال چراهاش نباش و الکی خودتو و ذهنتو آزار نده ... حتما از اینکه جوابش(منفی) بوده و از اینکه رک بهتون بگه خجالت کشیده و همش بهونه آورده . خودتو به خدا بسپار و ناراحت نباش .حتما لیاقت شما بیشتر از اون خانمه ایشاله خدا به موقعش یه دختر که هم زیبائی برون و هم درون، باگذشت و باصداقت و اخلاق خوب سرراهتون میذاره:323:
-
RE: خواهشا کمک کنید!
سلام دوست عزیز:72:
ایجاد این سوالها توی ذهنت فقط اعتماد به نفست و کم می کنه. خودت و همه ما که تا حدی شرایطت و خوندیم می دونیم که شما تقریبا اکثر ملاکهای یک زندگی خوب داری. اما این دلیل نمی شه که ملاکهای اون شخص و هم داشته باشی.
شاید او براش همون ماشین مگان و همون ویلای شمال مهم باشه که شما نداشته باشی و فردی دیگه براش ایمان و اخلاق و خانواده و تحصلات فرد مهم باشه که شما داری.
پس با این سوالها اعتماد به نفس خودت پایین نیار. اونا به هر دلیل حالا یا مادی گرایی و یا پدر سالاری و یا وجود پسر عموش جوابشون منفی بود.
پس خودت و اذیت نکن و زندگیت و ادامه بده و ایمان داشته باش که این خانم قسمتت نبوده.
برای خودت ملاکهای مشخصی داشته باش و دنبال فردی باش با همون ملاکها. نمی دونم این حرف چقدر درسته اما من مادر بزرگی داشتم (خدا رحمتش کنه) همیشه می گفت زن خوشگل و مرد خوشگل مال خود ادم نیست. همه بهش با چشم بد نگاه می کنن.
موفق باشی:72: