-
عشق يا جنون
سلام
واقعا مستاصل ماندم موضوع اينقدر پيچيده شده كه نميدانم چطور بايد حلش كنم
بيست سال با همسرم زندگي كردم همه جور مشكلي داشتم از خيانت ، قمار ، كلاهبرداري ، كتك كاري و ..... بعد از بيست سال بالاخره توانستم از او جداشوم با وجود سه فرزند بعد از جدايي تنهايي و بيپولي خيلي مرا اذيت كرد تا اينكه با مردي آشنا شدم حس كردم همان كسي است كه سالها در انتظار او بودم با تمام وجود احساس كردم كه مرا دوست دارد و من هم كه در زندگي هيچوقت طعم عشق را نچشيده يودم شيفته او شدم او به من گفت همسرش كاملا منطقي است و در زندگي آنها مسائل حل شده است و آنقدر محبت به او داده است كه او با اين مسئله خيلي خوب برخورد ميكند بعد از مطرح شدن مسئله با همسر اين آقا در وهله اول برخورد اين خانم تقريبا مثل همه بود و برخورد اين آقا هم در همان زمان مثل همه مرداني بود كه لو ميروند و شروع به بي محلي به من كرد البته مدت كوتاهي، همين زمان كوتاه تلنگري براي من بود كه متوجه اشتباهم شوم از همان زمان تا حالا كه نزديك به ده سال ميگذرد اين كش و قوس ادامه دارد واقعا نميدانم چه كار بايد بكنم با همسرش چندين بار صحبت كردم ميگويد من كاري نميتوانم بكنم او عاشق شده است پسرش به او ميگويد تو عاشق نيستي اگر عاشق بودي هر طور بود به عشق خود ميرسيدي دور و اطرافيانش او را تائيد ميكنند و همه فكر ميكنند من هنوز از او جدانشده ام و او را يك عاشق واقعي ميدانند اما من نميتوانم با اين موضوع كنار بيايم
-
RE: عشق يا جنون
سلام
متاسفانه من نتوانستم متوجه منظورتان شوم.
اين برداشت من بود:
شما بعد 20 سال از همسر سابق خود طلاق گرفته ايد.سپس عاشق مردي شده ايد كه يك همسر ديگر دارد و علاقه منديد كه به عنوان همسر دوم آقا در بياييد.منتها بعد 10 سال هنوز موفق نشده ايد
آيا درست متوجه شدم؟
:82:
-
RE: عشق يا جنون
سلام arix عزيز
شايد من خيلي بد نوشتم من به هيچ وجه دوست ندارم همسر دوم كسي شوم و از اين موضوع متنفرم و با شرايط پيش آمده اصلا دوست ندارم به هيچ وجه بااين آقا ازدواج كنم اما دوست دارم اين موضوع براي ايشان تمام شود در مدت اين ده سال من هميشه به ايشان گفتهام كه مقطع كوتاهي كه همسرايشان بودم اشتباه محض در زندگيام بوده و عذابي كه در اين مدت كشيدهام نمِيتوانم فراموش كنم ولي ايشون هنوز شبها يك شب درميان به خانه ميرود و در محل كار خود ميماند تمام مسائل مثل تفريح و مسافرت و ... تعطيل كرده است و مثل ديوانهها فقط همه جا ابراز عشق و علاقه ميكنه به همسرش ميگويد كه او را دوست دارد و كوتاهي در حق او نميكند اما من عشق او هستم .
البته من هيچ اعتقادي به عشق او ندارم و نميتوانم به او توهين كنم فقط ميخواهم با يك روش منطقي و درست به او ثابت كنم كه من نميتوانم در كنار او باشم هيچ وقت و تحت هيچ شرايطي