تجربه های مشاوره ای 2 >> با رویکرد شناخت درمانی و معناگرایی
بعد از مدتی بررسی وضعیت و درک موقعیت مراجع و تلاش در جهت کمک برای درک مسئله خود ، این پاسخ از مراجع دریافت شد که :
نقل قول:
خیلی فکر کردم,
به این نتیجه رسیدم که من نه تنها فوق العاده کمال گرا هستم ، بلکه عادت به مقایسه خودم با بالا سری ها دارم
، شاید بشه اسمش رو متاسفانه حتی گذاشت حسادت. . .
حرفهای شما کاملا درسته ، من وسواس فکری هم دارم, و احساس می کنم شدید هم هست،
با اینکه شاید از نظر شرایط زندگی، خیلی ها هستن که حسرت داشته های من رو می خورند ، اما راضی نیستم نه از خودم نه از زندگی .
شما درست میگی خودم رو دوست ندارم . علتشو نمیدونم .
اینو میدونم که با ازدواج و . . . هم این مشکل حل نمیشه بلکه با این مشکل طرف مقابلم رو هم اذیت خواهم کرد،
در واقع من از زندگیم هیچ لذتی نمیبرم
پاسخ مراجع در پست بعدی
.
RE: تجربه های مشاوره ای 2 >> با رویکرد شناخت درمانی و معناگرایی
بزار اول از هرچیزی بهت بگم بسیار خوشحالم که به این نتیجه رسیدی ، و از این بابت میتونم بهت نوید بدم که می توانی و میشه از این وضعیت بیرون بیایی و از زندگی و خودت لذت ببری و به اوج احساس رضایت برسی . فقط لازمه اش اینه که بی عجله و آهسته و پیوسته با هم پیش بریم و تصمیم بگیری که تغییرات را در پیش بگیری و راه کارها را عمل کنی .
شما مهمترین گام را برداشته ای و اونم پی بردن و پذیرفتن مسئله است و این مهمترین قدم در مسیر خودشناسی هست . از این به بعد خوب و دقیق خواهی دید که تا حالا خودت رو خوب نشناختی و درکش نکردی و تنهاش گذاشتی ( علت عمده احساس تنهایی همینه که بعد بیشتر راجع بهش خواهم گفت ) و این خود را نه تنها نشناختی و تنهاش گذاشتی بلکه دوستش نداشتی و اذیتش هم کردی ( کمالگرایی و وسواسهای فکری در واقع خود آزاری روانی است ) . بهت تبریک میگم و خیلی خیلی خوشحالم که به این مرحله رسیدی ،
" اولین قدم در راه رفع ضعف پی بردن به آن است ".
خوبه بدونی بعضیها همینکه بفهمند موردی در وجودشون ضعفه و چه ضررهایی داره دیگه کمترین نیاز رو به کار کردن و زمان دادن برای رفعش دارند چون همون پی بردن باورمند ، اونو رفع می کنه ، این ویژگی اهمیت " باور " رو می رسونه و اینکه " باور " رفتار سازه .
حالا ازت میخوام به این فکر کنی که چه گام مهمیه پی بردن به چیزهایی در درون که مال تو نیست و باید بیرونش کنی و به خاطر این پی بردن خدا را شکر کن و از اینکه روحیه پذیرش را بهت داده که به جای فرار از واقعیت اونرا بپذیری ، خیلی او را شکر کن . و ازش از این بابت اعلام رضایت کن .( ریشه اصلی رضایتمندی درست و اصیل از زندگی و خود ، در رضایت از خداست ) .
این اعلام رضایت از خدا و ابراز شکر حالت انعکاسی داره . دیدی که انعکاس صدا در کوه چطوره !! اون کوهی که این ابراز رضایت و شکر از خدا را به ما برمیگردونه بی نیازی خداست ، ما به سوی او این امواج را می فرستیم و او بی نیازه و اینها را چند برابر می کنه و به سمت ما بر میگردونه . اون رضایت مندی که از اینجا ریشه نگیره خودخواهیه لذا اونم به نوعی دیگه مشکل سازه چون ریشه اش خود بینی هست نه خدا بینی و لذا آفت داره .
وقتی تو از خدا به خاطر کوچکترین چیزی ( که حتی اگر کسی ازت بشنوه خندش بگیره که این چیه که شکرش را می کنی ) تشکر می کنی و اعلام رضایت ، چون او بی نیاز از اینهاست آنرا به سوی خودت باز می گردونه و می بینی یک شعف و نشاط و وجد عمیقی در درونت ایجاد میشه که وصف ناپذیره و فقط با اون گویی احساس خلسه می کنی و .... و حقیقت معنایی شکر خدا نعمتت افزون کند یعنی همین . یعنی به خودت برمیگرده .
اینکه ناشکری نعمت از کف بیرون می کنه یعنی آدم از انرژی مثبت ( الهی ) خودش رو خالی می کنه یعنی اون مقدار نشاط و انرژی مثبتی که داره را با اعلام عدم رضایت و ناشکری از درون بیرون میکنه و خالی و خالی تر میشه و این نعمتیه که از کف بیرون میره . دیدی وقتی از چیزی ناراضی هستی همینکه افکار نارضایتی به سراغت میاد ، توی دلت خالی میشه ( خوب به این اصطلاح دقت کن ، توی دلت خالی میشه ) این اصطلاحیه که از قدیم الایام مردم به کار بردن ولی به عمقش دقت نکردن . آره توی دل خالی میشه به عبارتی وجودت تخلیه از انرژی مثبت میشه . گاهی می گن دلم هری ریخت ، این یعنی همون تخلیه انرژی که کم کم آدم رو از درون خالی میکنه ، از طرف دیگه چون این ناشکری و اعلام نارضایتی اصالتاً از جنس نیستی است ، یعنی بهره ای از وجود نداره و ما از وجود خود او را خلق می کنیم باز هم چیزی از وجود ما کم میشه ( تخلیه انرژی و نشاط و..) ، باز از سوی دیگر این ابرازنارضایتی و ناشکری ، از وجود بیرون نرفته به درون ما باز می گردد ( به خود ما بر می گردد ) چرا ؟ چون از جنس نیستی است و این هستی وام گرفته را از ما دارد ولذا وابسته به ماست . و این بازگشت محکم به درون ما اصابت می کند و شکننده میشه ( مثل شی ء ای که کشی را به آن بسته و سر کش را در دست نگه داشته ای بعد این شیء را پرت می کنی ، چه اتفاقی می افته ؟ آیا بر نمیگرده و محکم به پیکرت کوبیده نمیشه ؟) اینه که این احساس نارضایتی و ناشکری در درون لانه می کند و عدم رضایت از خود و زندگی می شود ( چون مال ماست ما به آن حیات داده ایم و وابسته به ماست ، اینه که ظاهراً نارضایتی و ناشکری از خداست اما می بینیم که می شود احساس نارضایتی از خود و زندگی ) و از همین جا و با این درک معناست که می فهمی چرا این همه بر شکر نعمت تأکید شده و بر نعمت افزونی آن اشاره می شود .
با این اوصاف اولین گامی که با هم برمی داریم دو تا تکلیف هست که انجام می دهی :
1 - از این که یک قدم به جلو برداشته ای و با خودشناسی پی به اشکالات برده ای ( باور کرده ای ) و مهمتر از آن پذیرفتیش ، خدا را عمیقاً شکر کن و ابراز رضایت عمیق و قلبی کن . دقت داشته باش گفتم قلبی و واقعی ، نه ساختگی و تعارفی . یعنی بشین روی حرفهام فکر کن ، و اینکه واقعاً گام مهمی برداشته ای را درک کن و دریاب که این از لطف خداست . قطعاً در پی آن می رسی به شکر و اعلام رضایت و بعد اثرش را در درون خواهی دید .
2 - خوب فکر کن و تصمصیم بگیر ، چه تصمیمی ؟ دقت کن که از من خواسته ای کمکت کنم . حالا من می گم که با خودت سنگهات رو وا بکن و به اون خودی که غریب مونده تو وجودت ( تو هرچی تا الآن درک کردی پوسته ای از خود واقعیت هست) توجه کن و ندای کمکم کن او را تو بشنو و تصمیم بگیر که تغییر کنی یا به این روند ادامه بدهی . علت اینکه روی این موضوع تاکید دارم و با هر مراجعی صحبت کنم این اولین چیزیه که بعد از کمی تحلیل و بررسی در مود خودش و بعد از اینکه او به این مرحله رسید که دید و پذیرفت مسائلش را ، می خواهم ( تصمیم جدی برای تغیییر ) اینه که این تصمیم گیری و بله روراست و عمیق و درونی ، " انگیزه " ایجاد می کند ، باعث " حرکت اراده " می شود و " تعهد " آور است ( فرد در مقابل خودش متعهد می شود ) لذا می خواهم که الآن نگویی تصمیم گرفتم تغییر کنم ، تصمیم گیری یک اقدامه پس فوری و فوتی نمیشه ، باید فکر کنی و بررسی کنی و میزان خواهش درون را بسنجی ، اونوقت خود به خود به طور کاملاً روراست با خودت تصمیم می گیری و این تصمیم بهره زیادی از قاطعیت به همراه داره که موجب عمل گرایی میشه.
پس تا جلسه بعد این دو تکلیف را عملیاتی کن .
.