سلام
دختری هستم 28 ساله که تا حالا به دلایلی تصمیم به ازدواج نگرفته بودم ولی جدیدا به شیوه سنتی یک خواستگار برام پیدا شده باهاش حرف زدم به نظرم مورد بدی نمیاد یعنی فکر میکنم باهاش بدبخت نمیشم اما از طرفی فکر نمی کنم زیاد هم خوشبخت بشم ! یک آدم کاملا معمولی ...
من زیاد علاقه ای به ازدواج ندارم ولی دوست هم ندارم آخر عمر تنها بمونم و همینکه میخوام خیال اطرافیانم رو از جانب خودم راحت کنم چون همه ش نگران آینده ی منند. راستش بیکار هم هستم و این باعث میشه تنهایی بیشتر آزارم بده و همینکه حوصله ی متلکای دیگران رو ندارم. به نظرتون این دلیل خوبی برای ازدواج ه؟
این وسط یک مشکل دیگه هم وجود داره: پارسال یک آدمی که من از طریق دنیای واقعی میشناختمش و توی فیس بوک اددش کردم بهم پیشنهاد داد که باهم قرار بذاریم و هم رو ببینیم اما من به دلایلی قبول نکردم(دلیل: یکی از دوستانم عاشق این آقاست و اصلا از طریق اون ایشون رو غیرمستقیم شناختم خوشم اومد و اددش کردم) راستش فکر نمی کنم اهل ازدواج باشه و از طرفی هم به نظرم کار مسخره ای بود که بعد از یک پیشنهاد دوستی ساده بلافاصله ازش بپرسم قصد ازدواج داره یا دنیال دوستی ساده ست؟ از این آدم خیلی خوشم میاد خصوصیات مرد رویاهای منو داره اما به خاطر مشکلاتی که گفتم و اینکه اون هنوز عکسم رو هم ندیده و صرفا به خاطر شباهت اسمی من با مادرش از من خوشش اومده به آینده ی این ارتباط امیدوار نیستم دوست داشتم باهاش برم بیرون و بیشتر آشنا بشم ولی قبل از اینکه این اتفاق بیفته بحث این خواستگار پیش اومد حالا نمیدونم واقعا چه کار کنم ؟ سردو راهیم!