بحران روحي با تفكرات غلط و...
من 34 ساله و همسرم 26 ساله دراي يه پسر خوشگل 6 ساله ايم متاسفانه بدليل آنكه ما نسبت پسر خاله و دختر خالگي داريم مشكلاتمون دوچندانه بدليل اينكه اگه حرفمون بشه عالم و آدم خبردار ميشن . ازدواج ما كاملا" سنتي بوده حدود 8 سال پيش.
همسرم از اون موقع همش فكر ميكنه كه من بدون هيچ علاقه اي با اون ندارم و...
البته هركاري ميكنم كه اون اين تفكرات غلط رو كنا بزاره موفق نشدم البته يه مدت اين فكر ها رو كنا رميزاره ولي دوباره روز از نو و روزگاز از نو
شما كمك كنيد چه كنم
RE: بحران روحي با تفكرات غلط و...
سلام بانو.
خوش اومدی به تالار:72:
بیشتر در مورد خودتون میگی؟
مثلا بگو همسرت از کی به این نتیجه رسیده که دوستش نداری؟ چه اتفاقی افتاده مگه؟
و اینکه چه جوری سعی کردی اعتمادش رو جلب کنی؟
RE: بحران روحي با تفكرات غلط و...
اويژه جان اگه اشتباه نكنم ايشون اقا هستن...
دوست عزيز ميشه بيشتر توضيح بديد كه در حال حاضر مشكل اصلي شما چيه؟
RE: بحران روحي با تفكرات غلط و...
حق با شماست غزاله جان و ممنون که گفتی.:72:
شاید اسم کابری "شیفته" منو به مغلطه انداخت. نمی دونم ...
عذر خواهی می کنم.
RE: بحران روحي با تفكرات غلط و...
سلام برادر عزیز
گاهی اینگونه احساسات که در خانمها بوجود می یاد بخاطر عدم درک شدن بوسیله همسر است. اگه به زبون ساده تر بخوام بگم، ممکنه نگاه شما دو نفر به دنیا و زندگی مشترک متفاوت از هم باشه. همیشه این تفاوتها مربوط به مسائل بنیادی نیست. گاهی هم می تونه مربوط به مسائل ساده ای باشه که اگه فهمیده بشه براحتی قابل اصلاحه.
بنظرم شما یه مدت بجای اینکه تلاش کنی از روش خودت به همسرت بفهمونی که دوستش داری، سعی بیشتر و بیشتر بهش نزدیک بشی و با طرز فکرش آشنا بشی. منظورم اینه که ببینی واقعا از چه چیزهایی خوشحال و از چه چیزهایی ناراحت می شه، چه چیزی رو احترام و چه چیزی رو بی احترامی می دونه و ... . البته ممکنه تو این مسیر بعضی خواسته هاش و طرز فکراش به نظرت نادرست بیاد ولی قضاوت نکن و تا اونجایی به زندگیت لطمه وارد نمی شه، مطابق خواسته ش عمل کن.
برای اینکه بتونی بیشتر درکش کنی و بیشتر خواسته هاش و طرز فکرش رو بشتاسی وقت بیشتری رو باهم صرف کنید. به تفریح، پارک، کوه و هرجایی که می تونید هر سه تا باهم باشین برین، زیر نظرش بگیر و حتی نظرش رو در مورد اتفاقهای مختلف (البته نه جوری که احساس زندانی بودن بکنه) بپرس. بالاخره سعی کن هرچه بیشتر بشناسیش.
بعد اونجوری که دوست داره رفتار کن تا اونم رفتارت رو به دوست داشتن تعبیر کنه.
یه مثال می زنم تا منظورم روشن بشه؛ فرض تلفن کردن در طول روز به همسر، برداشتهای مختلفی روی آدمهای مختلف داره. یکی اون رو علاقه همسر به خودش و دلتنگی اون می دونه. یکی دیگه بی اعتمادی همسرش و چک کردنش از طرف اون می دونه. حالا همین عمل ساده، ممکنه برای یکی دوست داشتن و برای دیگری عدم دوست داشتن تعبیر بشه.
منظورم از شناخت همسرت پی بردن به این نکاته.
این نظر من بود، تا نظر دوستان دیگه چی باشه.
RE: بحران روحي با تفكرات غلط و...
ضمن تشكر از دوستان خوبم كه راهنمايي ميكنند بايد ذكر كنم متاسفانه بزرگترين مشكل من با همسرم اينه كه بعضي الفاظ و كلماتي بكار ميبره كه من خيلي ناراحت ميشم مثلا" يه خوبي در حقش ميكنم عوض تشكر ميگه تو بخاطر خودت اينكارو كردي يا وقتي باهم دعوا ميكنين متاسفانه و بسيار متاسفانه شب هنگام ميره توي اتاق ديگه ميخوابه . فكر ميكنه كه هر چي كه فكر ميكنه درسته . اصلا" نميخواد اشتباهاتش رو بپذيره . من ميگم همسرم جلوي بچه با من دعوا نكن : ميگه: بزار بچه بدونه تو چه آدمي هستي
بجاي داد زدن آرام و منطقي صحبت كن ميگه: چهار ديواري اختياري
روزهاي تعطيل از صبح تا شب پيشش هستم وقتي يه ساعت ميرم خونه مادرم ميگه: امروز تو اصلا" با من نبودي!!!
بايد بگم كه متاسفانه پدر و مادرش تو شهرستان زندگي ميكنند و فكر ميكنه كه چون اون امكان اينكه زود به زود به اونا سر بزنه رو نداره انتظار داره كه منم دير به دير به پدر و مادرم سر بزنم(پدر و مادر من طبقه پايين خونه ما زندگي ميكنند)
توي دعواها هميشه من بايد كوتاه بيام معذرت خواهي كنم و... دريغ از پيش قدم شدن اون
قبلا" رفتارهاش خيلي خوب بود محبت مبكردو... ولي الان وقتي حرفاي اون موقع ميافتد ميگه اون موقع من خر بودم
و....
RE: بحران روحي با تفكرات غلط و...
چند روزيه كه جو خونه آروم شده
البته همسرم يه روز خيلي سرحال و با محبته ولي روز ديگه ميبيني كه همون كارهاي هميشگيش رو داره تكرار ميكنه كمتر حرف ميزنه تو خودش ميره و ميگه كه بي حالم نميدونم چرا؟
ميگم خانمم از چيزي دلگيري؟ ميگه نه؟
ولي من احساس ميكنم كه ناراحته از چي نميدونم ؟
RE: بحران روحي با تفكرات غلط و...
شك نكنيد كه از چيزي دلخوره ولي به علت غرور و بعضي اخلاق هاي خاص زنونه(مثل انتظار اينكه طرف خودش بايد بفهمه من مشكلم چيه يا از چي ناراحت شدم) بهتون نميگه....
وقت بيشتري رو باهاش بگذرونين و سعي كنين بهش نزديك تر بشين...
امكام نداره يكي از زوجين بي دليل 180 درجه تفاوت پيدا كنه و از اين رو به اون رو بشه....در رفتار خودتون هم دقت كنيد تا ببينيد نسبت به قبل چه تغييري كرده؟مثلا تايم با هم بودنتون كم شده؟كم حوصله شدين و...و....!!
به هر حال يه شبه احساسات يه زن فروكش نميكنه و به جايي نميرسه كه بگه اون موقع كه محبت ميكردم خر بودم!!
شايد يه طرفداري نا به جا از مادرتون يا يه حرف يا رفتاري جلوي كسي كه باهاش رودرواسي داشته باعث شده دلخور بشه و چون به شما نگفته و اين مسائل تلنبار شده به اين حال و روز افتاده...
توي يه ساختمون بودن با خانواده خودتون تا به حال بحثي ايجاد نكرده؟رابطه اش با مادر يا احيانا خواهرتون چه طوره؟
RE: بحران روحي با تفكرات غلط و...
سلام دوست خوبم. گمان ميكنم همسرتون در شرايط روحي خوبي نيستن. آدما درحالت عادي در ثبات فكري و روحي به سر ميبرند اما اين عدم ثبات نشان از پريشاني همسرتونه. در حقيقت به راحتي تحت تاثير افكار و احساسات ويرانگر خودشون و حرفهاي ديگران قرار ميگيرند. گاهي اين پريشاني ها دليل خاصي نداره و حتي يه روزمرگي ساده ميتونه به اين حالات دامن بزنه. پيشنهادهاي من به شما اينه كه:
1. ماجراهاي جالب، از دوران مجردي و علاقتون بهشون براشون تعريف كنيد.
2. سعي كنيد موقعيتي جور كنيد تا باهاتون درد دل كنند. خانوما اين مواقع خيلي دوست دارند حرف بزنند.
3. اگر امكانش هست همسرتون رو به مسافرت ببريد. مثلا ديدار پدر و مارشون.
4. زياد بهشون ابراز علاقه كنيد. ابراز علاقه تنها راه اطمينان دادن به همسر در مورد پايداري در عشقه. يه كادو يا يه شاخه گل واسه كلي وقت همسرتون رو شارژ ميكنه.
5. اگر اين پيشنهادها و پيشنهاد دوستان مؤثر واقع نشد، حتما به يه مشاور خانواده مراجعه كنيد، قبل از اينكه از هم نا اميد بشين.
RE: بحران روحي با تفكرات غلط و...
با تشكر از دوستاني كه راهنمايي كردند بايد عرض كنم كه :
متاسفانه من سال گذشته تنها خواهرم به همراه داماد و دو نوگل شكفته اش رو طي سانحه رانندگي از دست دادم
و پدر و مادرم بيش از هميشه غصه دار شدند-داغ از دست دادن 4 عزيز واقعا" سخته- بنابراين علي رغم ميل همسرم تصميم گرفتم كه با پدر و مادرم كه شرايط روحي خوبي ندارند توي يك آپارتمان زندگي كنيم- اوايل مشكلي نداشتيم ولي مدتيه كه همسرم خيلي حساس شده هر چي بهش ميگي بدش مياد حرفاي مردم رو سريع به خودش ميگيره متاسفانه حالت صفر و يك پيدا كرده -يا خيلي خوبه يا خيلي بد- معمولا" حالت مياني وجود نداره
متاسفانه بارها بهم گفته كه تو توي دوران نامزدي خيلي سعي ميكردي كه از من جدا بشي- حقيقتا" چنين چيزي وجود نداشته و نداره- البته الان هم همون طرز فكر سراغش مياد-چيزي كه كذب محض-