نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشابه
با سلام به همه ي شما دوستاي خوبم
نميدونم در جريان ازدواج قبليه من هستين يا نه ، من قبلا حدود 8 ماه عقد بودم كه بدليل اينكه ميگفت زود بوده ازدواج كرده و پشيمون شدم و از ين حرفا ازم جدا شد ، وقتي صحبت از ازدواجم با پسرعمه ي خودم به ميون اومد خانواده ي من گفتن كه بخاطر شرايطي كه قبلا داشتم از نظر ازدواج بايد پسرشما خوب فكراشوكنه بعد اگه خواستين تشريف بيارين و گفتن كه 3 ماه بعد بياين و بگين خوب فكر كنه كه مشكلي پيش نياد بعد از 3 ماه تماس گرفتن و از شهر خودشون اومدن شهر ما البته فقط عمه و پسرعمه اومدن كه قبل از مراسم خواستگاري و نامزدي با هم حرف بزنيم ما 2 ساعت با هم حرف زديم و پسرعمه ي من بابت گذشته من هيچ مشكلي نداشت و هيچ حرفي نزد و موشكافي نكرد فقط گفتش كه ميخوام يك چيز رو بدونم فقط يك كلمه جواب بده با هم ازدواج كردين يا نه منظورم همون رابطه ي كامله كه گفتم نه و ديگه نذاشت ادامه بدم و گفتش كه ديگه هيچي برام مهم نيست منم ازش خواستم كه بازم در مورد حرفايي كه زده بوديم خوب فكر كنه و حتي گفتم كه شما موقعيتهاي خيلي بهتر از من ميتوني داشته باشي ولي گفتش كه نه من الكي شما رو انتخاب نكردم اين گذشت مراسم خواستگاري و نامزدي تموم شد و تاتاريخ عقد3 ماه فرصت داشتيم و تا اون موقع همديگه رو نديديم چون از هم دور بوديم فقط تلفني با هم صحبت ميكرديم يكماهي از نامزديمون كه گذشت ديدم يواش يواش داره سرصحبت رو از گذشته باز ميكنه، چيكارميكردي ؟تا چه حد رابطه داشتي ؟اصلا رابطه داشتي يا نه ؟ و از اين حرفا ، كار به جايي رسيد كه بهش گفتم من نميتونم ادامه بدم اگه ميخواي از گذشته ام بگي همين الان تمومش كن و برو دنبال زندگيت و با عمه تماس گرفتم و موضوع رو بهش گفتم ، كه در جواب گفتن كه بي جا كرده كسيكه توي اين شرايط ازدواج ميكنه بايد بدونه كه حتما رابطه هم بوده حالا نه 100 درصد ولي بالاخره تا حدودي بوده پس الان بيخود كرده اين حرفارو زده و تو گناهي نداشتي تو كه نميدونستي قراره اون پسره همچين بلايي سرت بياره و خلاصه موضوع ادامه پيدا كرد تا اينكه همسرم گفتش كه بايد قسم بخوري كه باهاش هيچ رابطه اي نداشتي حتي ساده ترين رابطه ، توي بدترين شرايط قرار گرفتم ديگه مشاوره و صداي مشاوره و اين و اوون نبود كه من باهاشون صحبت نكنم ، ازم پرسيدن تو كه نامزدت رو مجبور نكردي بياد توروبگيره ؟ گفتم اصلا چون ماهمديگه رو اصلا نميديديم . گفتن اون نميتونه اين حرف رو بزنه چون بي منطقه ، همه ميدونن كه 2 نفر كه با هم عقد ميكنن و زن و شوهر ميشن با هم رابطه برقرار ميكنن و خودشم بعنوان يك پسر جوون كه داره توي اين اجتماع زندگي ميكنه اينوميدونسته و جلو اومده پس ديگه نبايد چيزي بگه و فقط به الان فكر كنه ، خلاصه چندبار جروبحثمون شد و گفتم نميخوام باهات ازدواج كنم چون تو هميشه گذشته ي منو يادم مياري ولي باز با معذرت خواهي و اين حرفا تمومش ميكرد تا اينكه عقد كرديم و بعد از عقد گفتش كه بايد بزني روي قرن و بگي كه هيچ رابطه اي نداشتي ، داشتم رواني ميشدم به مامانش گفتم خيلي عصباني شد و گفت خودش دوست داره حتما كه بهش دروغ بگي حوزه علميه زنگ زدم گفتم گناه نداره ميخوام اينكارو انجام بدم اونام گفتن خودش خبر داشته و اومده پس نبايد توروتوي اين شرايط قرار ميداده و گفتن كه دست بذار ولي با يه نيت ديگه ، البته اينم بگم قبل از ازدواج با پسرعمه به اصرارو مامانم عمه رو راضي كردم براي گواهي سلامت بريم با عمه رفتم پيش دكتر و معاينه كرد و گفتش كه از هيچ نظر مشكلي ندارم البته ببخشيد ، الانم توي زندگيم عاشق همسرم هستم اينو از ته دلم ميگم درسته اولين رابطه رو با كسي ديگه داشتم ولي اوني كه عشق واقعي رو بهم داد همسرمه و واقعا دوستش دارم و عاشقشم هرچند گاهي اوقات باهم قهروآشتي داريم ولي ديوونه وار دوسش دارم و الان بعد از چندماه كه از عقدموون ميگذره هيچكاري يا حرفي نزده كه منو ياد گذشته بندازه و اصلا به چيزي كه فكر نميكنم گذشته ست ولي با تاپيك دوست خوبم رامين زماني خيلي خيلي نگران شدم ، يعني منم حق الناس كردم كه بهش نگفتم باهاش رابطه جزئي داشتم ؟ توروخدا باهام حرف بزنين خيلي داغون شدم با اين تاپيك خيلي نگران شدم البته ببخشيد خيلي طولاني شد
RE: نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشاب
سلام دوست عزیز،
مورد شما با مورد آقای زمانی کاملا متفاوت هست!
در مورد آقای زمانی، همسر ایشون حتا به درستی به ایشون نگفته بود مدت رابطه چقدر بوده و خیلی موارد دیگر!
اما مورد شما کاملا متفاوت هست!:300:
رابطه شما هر چه که بوده، در چهار چوب عرف و شرع بوده و با اطلاع خانواده! دقت کنین شما عقد کرده بودین!
و موضوع رابطه شما رو هم مادرتون، هم مادر این آقا میدونن، و خلاصه همه میدونستن!
شما کار درستی کردین که به ایشون نگفتین، به هر حال ایشون و اطرافیان شما شرایط شما رو میدونستن و شما به ایشون قبل از صحبت درباره هرچیزی، حق انتخاب دادین،
ایشان هم به هر دلیل شما را انتخاب کرد،
و البته کار درستی کردین که وارد جزئیات رابطتون نشدین و در این مورد چیزی نگفتین، چون به هر حال هضمش برای هر مردی سخت هست و تنها چیزی که به ایشون میداد یک ذهن آشفته بود و یک زندگی تلخ! چون شما به هر حال انتخاب ایشون برای زندگی بودین و مطمئنأ با گفتن شما تصمیمش تغییر نمیکرد اما ذهنش بی دلیل آشفته میشد!
روز بخیر،:72:
کامران
RE: نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشاب
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ailara77
موشكافي نكرد فقط گفتش كه ميخوام يك چيز رو بدونم فقط يك كلمه جواب بده با هم ازدواج كردين يا نه منظورم همون رابطه ي كامله كه گفتم نه و ديگه نذاشت ادامه بدم و گفتش كه ديگه هيچي برام مهم نيست
سلام آیلارا
دوست عزیز!
وقتی پسرعمه ات اول کاری این سوالو ازت پرسیده و گفته اگر رابطه ای نبوده دیگه هیچی برام مهم نیست، یعنی بودنش براش مهم بوده طوری که بعدش باز ازت سوال کرده .
پسر عمه ات عقدت رو پذیرفته اما با این اطمینان از طرف تو که به سوالش جواب " نه " دادی و اون خیالش راحت شده.اما بعدش شاید رفتاری ازت دیده یا حرفی شنیده که مشکوک شده و باز ازت پرسیده.
اما در جواب سوالت باید بگم نظر شخصی من اینه که وقتی ازت پرسید " یک کلمه جواب بده رابطه داشتی یا نه ؟ " باید راستشو میگفتی و چیز عجیبی نبوده چون شما رسما زن و شوهر بودید و کار خلافی نکردید اما نگفتنش دروغ بوده.
میتونستی واقعیتشو بگی(رابطه جزئی) اینطوری بهتر تصمیم می گرفت و دیگه هم ازت سوال نمیکرد.تو هم خلافی مرتکب نشده بودی.
RE: نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشاب
سلام روزبخير
از صحبتهاي شما برادر خوبم كمال تشكر رو دارم ، خيلي داغون شدم گفتم نكنه منم حق الناس كرده باشم ، اميدوارم كه خدا ازم راضي باشه :323:
با سلام و تشكر از دوست عزيزم فرانك جان
فرانك عزيزم منظورش از رابطه همون رابطه ي اصلي بود همون كاراصلي البته ببخشيد نه روابط جزئي ، ازم پرسيد ميخوام بدونم باهم عروسي كردين يانه ؟ منم گفتم نه بعد گفتش كه پس ديگه ادامه نده چون من اون موضوع برام مهم بود
RE: نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشاب
آیلارای عزیزم
همسر شما در واقع می خواست فقط توجیه بشه و غیرتش ارضا بشه وگرنه ته ته ته دلش حتما میدونه چی به چیه، ضمنا شما کاملا گذشته خودتونو به ایشون گفتید و ایشون هم قبول کردند، پس ناراحتی چرا؟:46:
RE: نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشاب
سلام سابيناي عزيزم
ازت ممنونم ، ناراحتيم از اينه كه با وجود اين حرفا نكنه يه روز منم مثل همسر آقارامين عذاب وجدان بگيرم كه با يه نيت ديگه قسم خوردم ، همين
RE: نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشاب
ایلارا جان منظور من رابطه جنسی بود چه محدود(جزئی) چه کامل.
فکر میکنم منظور شوهرت هم همین(چه محدود چه کامل) بوده و با این دید جواب دادم و گرنه اگه مطمئنی رابطه جزئی منظورش نبوده و براش مهم نبوده ، خیالت راحت باشه که دروغ نگفتی .
موفق باشی:72:
RE: نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشاب
سلام آیلار
اولا شما خودت رو بی جهت با خانم آقا رامین و کس دیگه ای مقایسه نکن. من خودم به شخصه از صحبتهای آقا رامین قضاوت کاملا متفاوتی در مورد نیت خانمش نسبت به شما کردم. شما بیا خودت رو فقط بعنوان ایلاری که می خواد یه رابطه صمیمی و پایدار با همسر فعلیش داشته باشه، برسسی کن.
عزیزم برات یه پیشنهاد دارم؛
الان که مساله شرعی قسمت رو پرسیدی و قسم به قرآن هم خوردی، بیا تو ذهن خودت برای همیشه فراموش کن که اصلا کوچکترین رابطه ای با نامزد قبلی ات داشتی. اصلا بخودت بقبولون که حتی تماس دستی هم نداشتین. هرگز و هرگز اون لحظه ها رو برای خودت و تو خلوت خودت یادآوری نکن. چه برسه به مقایسه.
شما این قسمت از زندگیت رو کلا از دهن خودت پاک و از همون قرآنی که بهش قسم خوردی بخواه که از ذهن شوهرت هم پاک شه.
RE: نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشاب
سلام blue sky عزيز
ممنون از راهنمائيتون ، اره من واقعا همسرم رو دوست دارم و عاشقشم و نميخوام كوچكترين لطمه اي به زندگيم بخاطر گذشته وارد بشه . بازم ازت متشكرم :72:
RE: نگراني بيش از حد از حرفاي دوست خوبم رامين زماني بخاطر موضوع مشاب
این را یادت باشد که بعد از این حتی اگر همسرت قسمت هم داد بگو که من دیگه به هیچ وجه نمی خوام در مورد اون آدم و اون موضوع صحبت کنم. همیشه فقط همین یک جمله را بگو.
بگو که برای تو کاملا تمام شده و فراموش شده است و هیچی یادت نمی آد.
سادگی نکنی بشینی تعریف کنی زندگی خودت را خراب کنی.
با تمام وجود باور کن که اصلا همچین چیزی نبوده و نیست و نخواهد بود و تحت هیچ شرایطی هرگز در موردش با همسرت حرف نزن. محکم بگو یادم رفته و واقعا هم یادت بره.