اختلاف طبقاتی و فرهنگی

من پست قبلی هم گذاشته بودم که دنبال مشاور میگردم ولی تصمیم گرفتم که مشکلمو اینجا هم مطرح کنم.

من 22سالمه و ترم آخره دانشگاه. حدود دو سه ماه پیش تو کلاس کارشناسی ارشد با پسری آشنا شدم که سه سال از من بزرگتره .تو این مدت ما شدیدا به هم علاقه مند شدیم و تصمیم گرفتیم که طی دو سه سال آینده با هم ازدواج کنیم .ولی خانواده هامون یک سری تفاوت های فرهنگی باهم دارن که من نمیدونم چقدر می تونه مشکل ساز باشه.

من تو یک خانواده نسبتا مرفه بزرگ شدم ولی اونا وضع مالی خوبی ندارن می تونم بگم ما اینور شهر میشینم و اونا اونور شهر.البته اون حدود یک سال پیش یه کار با درآمد خوب پیداکرده واستخدام شده و تونسته وضع خونوادشو کمی سروسامون بده.ولی خب به قول خودش از بچگی کار میکرده وباهمین شرایط سخت تونسته درسشو ادامه بده.البته من خودم اینو ایراد نمیدونم .به نظرم این باعث شده که پشتکار داشته باشه و مسئولیت پذیر باشه .الان خودش وضع مالی بدی نداره.

مشکل بعدی و اصلی اینجاست که اونا 9تا بچن ولی ما کم جمعیتیم.نمیدونم این مسئله میتونه به خودی خود مشکل ساز باشه یا نه ولی مشکل اصلی اینه که اون بچه آخره و خواهرو برادراش ازدواج کردن، اون همون اوایل رابطمون به من گفت که چون بچه آخره و پدر مادرش پیرن اون مسئول اوناست و اون باید ازشون نگهداری کنه به همین دلیل ازمن خواست که اگه ازدواج کردیم با خانواده اون زندگی کنم که این برای من غیرممکن بود و من میخواستم که مستقل باشم.ما خیلی روی این مسئله بحث کردیم. طوری که فکر کردیم با وجود علاقه ای که به هم داریم ازهم جداشیم ولی نتونستیم.
درنهایت اون تصمیم گرفت که نزدیک خونشون ،خونه بگیره تا بتونه به خانوادش سر بزنه.

من اولش این مسئله رو قبول کردم ولی حالا مرددم .نمیدونم بتونم تحمل کنم که هی بخواد به خانوادش سربزنه و مثلا خیلی به اونا توجه داشته باشه یا نه. در ثانی این که بخوام تو یه محله خیلی سطح پایین بشینمم برام مسئله ست .میترسم خانوادمم این قضیه رو قبول نکنن و من نمیتونم و نمیخوامم که در مقابل خانوادم واسم.

خانواده من از رابطه ما خبر ندارن و رابطه دخترو پسرو قبول نمیکنن. البته خانواده اون کم وبیش خبر دارن.

ما در مورد نحوه پوشش و حجاب هم تاحدی اختلاف داشتیم(البته نه زیاد) ولی خب من وقتی دیدم اون به خاطرمن در موردخانوادش کوتاه اومده منم حرف اونو قبول کردم و کوتاه اومدم.ولی میترسم در آینده اختلافاتی باشه که نتونیم به تفاهم برسیم.

حالا ترس هردومون از اینه که اگه رابطه رو ادامه بدیم و مثلا دو سه سال بعد به خاطر این مسائل نتونیم به هم برسیم ،نتونیم از هم جدا شیم ،همنطور که جدایی الانشم برامون سخته. از طرفی نمیتونم به خانوادم بگم چون مطمئنم میگن رابطتو قطع کن و تا وقتی به خواستگاری نیومده باهاش رابطه نداشته باش.

سلام آیدای عزیز:
اونقدر بین تاپیک شما و یه تاپیک دیگه وجه اشتراک بود که به نظرم رسید این دو تا یه جور سفر زمانی همدیگه هستن!
به نظرم بد نیست این تاپیک رو بخونی، حرفای یه آقا پسر که ...

قول های عاشقانه بی تدبیر... آیا من یک نامرد هستم؟

نظر تو چیه؟

با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز

نکاتی که اشاره کردین به عنوان اختلافهای فرهنگی و اقتصادی نکاتی هستن که کم و بیش تو زندگی آینده تاثیرگذار هستن ،من خودم چون تو تصمیم گیری مشابهی از این نظر قرار گرفتم خدمتتون عرض میکنم
بله این اختلافها باعث میشه که تو پذیرش دو خانواده مشکلاتی پیش بیاد،اولا باید ببینید که خانوادتون مخالفت جدی با وصلت با همچین خانواده ای نداشته باشن و دیگه اینکه خودتون چقدر آدم سازگاری هستید و چقدر در مورد این اختلاف ها میتونید گذشت داشته باشید،بهرحال نظرخانوادتون هم خیلی مهمه سعی کنید به طور سربسته این مساله رو عنوان کنید ،2-3سال انتظار زمان زیادیه،بهتر زودتر این موضوع رو پیگیری کنید تا اینکه خدای ناکرده یه جوری نشه که موقعیتها و فرصتهای زندگیتون الکی تو انتظار تلف شه و از همدیگر هم دلگیر شین...
حتما با خانوادهاتون و مشاور این موضوع رو به بحث بکشید..
براتون آرزوی خوشبختی و موفقیت دارم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط آویژه

سلام آیدای عزیز:
اونقدر بین تاپیک شما و یه تاپیک دیگه وجه اشتراک بود که به نظرم رسید این دو تا یه جور سفر زمانی همدیگه هستن!
به نظرم بد نیست این تاپیک رو بخونی، حرفای یه آقا پسر که ...

قول های عاشقانه بی تدبیر... آیا من یک نامرد هستم؟

نظر تو چیه؟

---

بله این تاپیکو خوندم امیدوارم اونها هم بتونند به تفاهم برسند چون به هم زدن دوستی بعد چند سال اونم به خاطر مسائلی که از اول در موردوشون آگاهی داشتن واقعا سخته .
این بحث خیلی مشابه وضعیت منه.,ولی طرف مقابل من مثل این آقاپسر نیست که چندسال دوستی رو ادامه بده بعد به فکر اختلافات موجود بیوفته .اون باوجود علاقه ای که به هم داریم از من می خواد که از همین الان در موردشون فکر کنیم.البته ما دوسه ماه بیشتر نیست که باهمیم و از این نظر خوشحالم که زودتر به فکر حل مشکلاتمون افتادیم.ممنون

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mahtabroo

بله این اختلافها باعث میشه که تو پذیرش دو خانواده مشکلاتی پیش بیاد،اولا باید ببینید که خانوادتون مخالفت جدی با وصلت با همچین خانواده ای نداشته باشن

---

راستش یکبار به قول شما خیلی سربسته شرایط طرف مقابل رو برای مادرم شرح دادم چیز خاصی نگفت ولی دیدم که درواقع خوشش نیومد وگفت خیلی پایین تر از ماان.
ولی من نمیتونم ویژگی های مثبت طرفم رو به خاطر وضعیت بد اقتصادی شون نادیده بگیرم.
این هم هست که مطمئنا پدر مادرم این حرف رو هم میزنن که تو الان سنت کمه ومیتونی موقعیت های خیلی بهتری داشته باشی. شاید هم واقعا اینطور باشه ولی آخه موقعیت بهتر یعنی چی ، کسی که دوسش داری و اونم تورو دوست داره واخلاقو روحیاتش هم به دلت میشینه موقعیت خوبی نیست؟
یا کسی که از نظراقتصادی و فرهنگی وخانوادگی بهت میخوره ولی احساس خاصی بهش نداری ؟
من که اولی رو ترجیح میدم ولی میترسم در آینده مشکل پیش بیاد

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mahtabroo

خودتون چقدر آدم سازگاری هستید و چقدر در مورد این اختلاف ها میتونید گذشت داشته باشید

---

وقتی به این قضیه فک میکنم میبینم بستگی به طرف مقابلم داره نمیشه که همش من کوتاه بیام اگه تو زندگی مشترک،اون طوری باشه که مراعات منو بکنه منم حاضرم به خاطر اون هرکاری بکنم. ولی اینا مسائلین که نمیشه ازشون مطمئن بود.

سلام
نظر شخصي من اينه كه با توجه صحبت هاي شما اختلافتون زياده
اختلاف در حجاب، اقتصاد، جمعيت، سرپرستي و زندگي با والدين

اين از خود گذشتگي ها يه حدي داره، اگه شما ازدواج كنيد اون نه ميتونه از شما دست بكشه و نه از والدينش و اگه اختلافات بالا بگيره اين شماييد كه لاجرم بايد از رابطه بريد بيرون
با همه اين اوصاف تصميم با خود شماست

من يه نكته يا اصلي رو براي خودم دارم كه هر چي سعي كردم كه توي تالار تجربه هاي فردي تاپيكي ايجاد كنم و بگم، نشد، نمي دونم اين تالار چرا اين همه محدوديت برا من داره، هيچ جا هم نميشه گفت
اينجا ميگم
اگه ازدواج كرديد، حتما و حتما هر از گاهي پيش مشاوره بريد
لازم نيست حتما مشكل داشته باشيد
مثل كساني كه ميرن براي سلامت جسميشون معاينه عمومي انجام ميدن شما هم اين كار رو براي زندگيتون انجام بديد

سلام آیدا

با توجه به توضیحاتی که دادی و اندکی که در مورد خودت گفتی، بنظرم تا دیر نشده این ارتباط رو پایان بده.
مطمئن باش تمام چیزهایی که الان مشکل عنوان کردی یا گفتی ازشون می ترسی، بعدها و در زندگی مشترک بسیار بسیار پررنگ تر خواخد شد.

زندگی با این همه اختلاف تقریبا غیر ممکنه، مگر اینکه تصمیم بگیری که همین الان گذشته و حالت رو فراموش کنی و تبدیل بشی به یه آیدای دیگه که در فرهنگ و اعتقادات این آقا به دنیا آمده و با اون روش قراره ادامه زندگی بده.

اگه می تونی تا این حد تغییر کنی که بسم ا... و اگر نه، همین الان بر احساست غلبه کن و. همه چیز رو تموم کن.

آیدای عزیز بازم تاکید می کنم که این اختلافات رو جدی بگیر.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط احمد علي

سلام
نظر شخصي من اينه كه با توجه صحبت هاي شما اختلافتون زياده
اختلاف در حجاب، اقتصاد، جمعيت، سرپرستي و زندگي با والدين

---

در مورد حجاب خب گفتم اختلافمون زیاد نبود و قابل حل بود که قبول کردم . از لحاظ اقتصادی اختلاف خانواده ها زیاده ولی خب شرایط اقتصادی خودش برای شروع زندگی مشترک ایده آله چون کار خیلی خوبی پیدا کرده
از لحاظ جمعیتی من نمیدونم میتونه مشکلساز باشه یانه چون من خیلیا رو میبینم که با همین شرایط ازدواج کردن. شاید مشکلش این باشه که مثلا اگه بخوای یه مهمونی بدی پدرت در میاد! خب به نظرم این دلیل نمیاد که من از عشقم بگذرم. شما مشکل دیگه ای به ذهنتون میرسه؟
در مورد سرپرستی والدین حق یا شماست و کاش اینجوری نبود

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط blue sky

زندگی با این همه اختلاف تقریبا غیر ممکنه، مگر اینکه تصمیم بگیری که همین الان گذشته و حالت رو فراموش کنی و تبدیل بشی به یه آیدای دیگه که در فرهنگ و اعتقادات این آقا به دنیا آمده و با اون روش قراره ادامه زندگی بده.

---

مگه فرهنگ و اعتقادات اون در نظر شما چجوری اومد؟ این که مثلا اولش ازم خواست با خانوادش زندگی کنم؟ خب واسه منم اولش عجیب بود ولی حالا که در مورد این توافق کردیم.یعنی ممکنه بعدا در این مورد مشکلی پیش بیاد؟
البته احتمالا فرهنگ های خانواده هامون خیلی فرق کنن مثلا اون بعضی داداشاش بعد ازدواجشون چندسال خونه اینا زندگی کردن(البته احتمالا چون وضعشون خوب نبود).....

ولی آخه با احساسی که بهش دارم چیکار کنم...... :( نمیتونم جداشم ،دارم دیوونه میشم