قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
سلام دوستان عزیز
خیلی وقت بود یادم رفته بود که یکی از بهترین راه حل مشکلات مشاوره با دیگران است بنابر این دوست دارم اینجا مشکلم رو مطرح کنم و منتظر همدردی ها و مشورت های همه تون با هر فکر و نظری هستم.
من 5 سال پیش یعنی وقتی 20 سالم بود با دختر خانومی در یک محیط فرهنگی آشنا شدم.و پس از آشنایی دو سه ماهه در اون کانون تصمیم گرفتم با ایشون یک رابطه ی دوستی رو آغاز کنم ایشون در روزی که رسما با هم دوست شدیم نگران ی سری مسائل مثل اختلاف فرهنگ خانواده ها و وابستگی و این حرف ها بودن که با حرف های من که این ها مشکلی ایجاد نمی کنه قانع شدن و دوستی ما شروع شد. در این یک سال خیلی برامون سخت بود چون من در اهواز درس میخوندم و خونمون تهران بود و ایشون هم که در تهران بودن یعنی بین دو ترم یا وقت هایی که تعطیلی بود یعنی حدودا هر دو ماه که می اومدم یک سر تهران ایشون رو میدیدم.ولی به خاطر علاقه ای که به هم داشتیم این رابطه رو ادامه دادیم.
از همون ابتدا من نمی خواستم زیاد از خانواده ام تعریف کنم چون می ترسیدم که رابطه ی ما سرد بشه و به طور مثال اینکه وضع مالی خانواده ی ما در برابر خانواده ی اونها خوب نبود..و یا توی مسائل فرهنگی و مخصوصا مسئله ی پوشش خانم ها تفاوت بود بین دو خانواده. و من احساس می کردم با پیش کشیدن این جور مسائل اون سرد میشه.در صورتی که اون کم و بیش خبر داشت ولی من دیگه سعی نمی کردم خیلی بازش کنم . چون دوستش داشتم و نمی خواستم به خاطر این مسائل رابطه رو به هم بزنه.
بعد از حدودا یک سال و نیم دوستی که تو اون مدت اصلا به ازدواج فکر نکرده بودیم و قصدمون فقط دوستی بود ایشون بحث ازدواج رو پیش کشیدن و من هم فکرامو کردم و دیدم ایشون گزینه ی خوبی هستن به خاطر همین گفتم منم دوست دارم با شما ازدواج کنم .راستش اون موقع ها هم خیلی کم نگران اختلاف فرهنگ خانواده ها و اختلاف سطح مالی بودم و اولی خیلی به این مسئله فکر نمی کردم و به خاطر ادامه دادن رابطه فراموشش کردم. و از طرفی اون موقع اصلا آدم خانواده دوست و فامیل دوستی نبودم گفتم اگه هم مشکلی پیش اومد رابطه ام رو با خانواده و فامیل کم می کنم.
قرار شد که من سال بعد یعنی پس از تمام شدن دانشگاه پروسه ی ازدواج رو به طور رسمی شروع کنم . که دانشگام به دلایلی طول کشید به دو سال.یک سال پیش که دانشگام تموم شد .
پس از تموم شدن دانشگاه دیگه فشار های اون شروع شد که چرا پس شروع نمی کنی؟
لازم به ذکره ایشون از من حدودا 3 سال و نیم بزرگتر هستن و خوب در سن 27-28 سالگی دخترا نگرانیشون از بابت این مسئله خیلی زیاد میشه.خلاصه من از پارسال که دانشگاه تموم شد و چهارمین سال دوستیمون بود کم کم بحث رو با خانواده جدی کردم و اونها بهم گفتن صبر کن که تکلیف سربازیت مشخص شه و وقتی مشخص شد گفتن بریم واسه جلسه آشنایی که خانواده ها آشنا بشن اون جلسه رو یک ماه پیش رفتیم . خوب از خوبی های خانواده اش تعریف کردن ولی گفتن یه سری اختلافات فرهنگی مثل پوشش و این ها هست که باید خوب فکراتو بکنی.
من خودم هیچ مشکلی با مسئله پوشش زنم ندارم ولی میترسم تو ارتباط ها با فامیل و خانواده یه مقدار مشکل پیش بیاد.
اما مشکل اصلی من اینه که چند وقتی هست دوست های دور و برم همه از بدی های ازدواج می گن و این باعث شده من روی نکات منفی ازدواج و نکات منفی ایشون زوم کنم. و حالا پنج سال پس از شروع دوستی در حالی که بارها بهش قول ازدواج شدم مردد شدم.میترسم نکات منفی ایشون تو زندگیمون تاثیر بدی بذاره..میترسم ارتباطم با خانواده ام خیلی کم بشه ارتباطم با فامیل خیلی کم بشه..خیلی نگران این چیزام
یعنی واقعا هنگ کردم الان پس از جلسه آشنایی خانواده ها قرار گذاشتن که حالا این دو نفر فکرای نهاییشون رو بکنن تا بریم واسه خواستگاری و الان من یک هفته گذشته و هنگ کردم..از یک طرف قول هایی که دادم رو نمی تونم فراموش کنم از یک طرف یک نگرانی هایی واسه آینده ی این ازدواج دارم با توجه به نقاط ضعفی که از ایشون می شناسم ولی بعضی وقتا حتی نمی تونم به این فکر کنم که رابطه رو تموم کنم چون واقعا این نامردیه که تو این سال ها همش قول ازدواج می دادم و حالا که این آدم انقدر روی من حساب کرده بگم به خاطر یه مشکلاتی که فکر کنم پیش بیاد بهتره ازدواج نکنیم...واقعا به کمک شما دوستان نیاز دارم
RE: قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
سلام دوست عزیز
کاملا درسته،جرا زودتر فکراتو نکردی از همون روز اول؟رفتی یکی رو به خودت وابسته کردی و تازه الان داری به نقطه ضعفهاش فکر می کنی؟به قول اقای مدیر چرا قیف رو وارونه استفاده کردی؟
علاقه ترحم نیست!اگر بنظرت خوب نمیومد چرا باید ادامه بدی؟چرا به اخلاقیات و کرامت انسانها فکر نمی کنیم چرا باید ادمها ابزاری باشن برای رفع تنهایمون تنهایی که مربوط به کسی جز خودمون نیست به خاطر مشکلات روحیمونه!!!
دوست من شما می تونی در استانه ی یک بحران باشی
مشکلات این خانوم چیه؟فقط پوشش؟شما چه جور پوششی رو می پسندی ایشون چطورن؟
یعنی حاظر نیست به خاطر شما پوشش مطلوب شما رو داشته باشه؟چیزی که هم خیر دنیا باشه هم اخرت؟
اعتقاداتتون در چه حدیه؟قران رو قبول داره؟اگه داره دلایلی مبنی بر این مسائل هست چرا به اونها اشاره نمی کنی؟
به خاطرت میتونه متحول بشه؟
اصلا چرا فکر می کنی به درد هم می خورید؟دلایلتون برای دوست داشتن هم چیه؟
بنظرم شما فقط بهش وابسته ایی نه علاقه
اختلاف سنیتون رو با هم حل کردید؟
توضیحات بیشتر باید بدی
RE: قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
علاقه ترحم نیست!اگر بنظرت خوب نمیومد چرا باید ادامه بدی؟
من اشتباهاتمو قبول دارم و الان به لطف خدا امیدوارم که بهترین راه حل رو برای مشکلاتم پیدا کنم.مسئله اینه که نقطه ضعف های زیادی ندارن ایشون و من خیلی نکات مثبت بیشتری در ایشون میبینم.ولی یه مشکلی که هست اینه که مثلا من ازش انتظار دارم راجع به پوشش یه مقدار انعطاف پذیر باشه..مثلا خونه ی ما که رفت و امد میکنه به خاطر برادر من که خیلی مذهبیه روسری بذاره. ولی ایشون میگه من نهایتا میتونم سالی دو سه روز که میریم خونه ی فامیلاتون روسری سر کنم..یعنی انعطاف پذیر نیست و این یه موضوع جدیده و مال قبل نیست.البته اونم از بچگی اینجوری عادت کرده .خانواده شون اینجوری بودن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
مشکلات این خانوم چیه؟فقط پوشش؟شما چه جور پوششی رو می پسندی ایشون چطورن؟یعنی حاظر نیست به خاطر شما پوشش مطلوب شما رو داشته باشه؟چیزی که هم خیر دنیا باشه هم اخرت؟
ببینید من هیچ مشکلی با پوشش ایشون ندارم یه نظر من حجاب یه چیز درونیه ایشون هر لباسی بپوشن من مشکلی ندارم فقط میگم روی این مسئله زوم نکنن که حالا خونه ی فامیل ما که واقعا سالی یه بار بیشتر نمی ریم (چون شهرستانن) روسری بپوشن و لباسی که زیاد باز نباشه.آیا این خواست من منطقی نیست؟ البته این رو هم بگم که یک سال پیش ایشون به من گفتن که من نمی تونم روسری سرم کنم و این حرفا که من گفتم حالا یه جوری حلش می کنم (که البته اشتباه کردم و ای کاش همون موقع می گفتم)..ولی کلن آیا به نظر شما اگه ایشون هم قبول کنن که سالی یک بار که ما میریم پیش فامیل پوشیده باشن مسئله حل میشه؟ نگرانم مثلا تو مراسم هایی که میگیریم این مسائل مشکل ساز بشه مثلا یک طرف عروسی مختلط میخواد طرف دیگه نمی خواد...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
اعتقاداتتون در چه حدیه؟قران رو قبول داره؟اگه داره دلایلی مبنی بر این مسائل هست چرا به اونها اشاره نمی کنی؟
به خاطرت میتونه متحول بشه؟
هر دومون مسلمون هستیم . و ایشون هم قران رو خوب مطالعه کردن منم تا حدی.راستش من هم هنوز به این نرسیدم که دین اسلام بگه اینجوری بپوش اونجوری نپوش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
اصلا چرا فکر می کنی به درد هم می خورید؟دلایلتون برای دوست داشتن هم چیه؟
بنظرم شما فقط بهش وابسته ایی نه علاقه
نه اتفاقا وابسته نیستم و خیلی هم علاقه دارم به ایشون دلایلم هم زیاده ..تحصیلات ایشون..انسانی هستن که خوب فکر می کنند..دغدغه های مشترکی داریم در زندگی..خیلی منظم و مرتب هستن..آدم بسیار صادقی هستن..پشتکار بسیار عالی دارن به طور مثال در کارشون خیلی سختی ها رو میکشن و کار می کنن..خیلی شخصیت مستقلی دارن و حتی در خرج زندگی کاملا کمک حال من هستن... منتها میگم که یه سری از رفتارهای اخیر ایشون در مواجهه با مسائل ازدواج منو ناراحت و نگران کرده.در صورتی که ایشون میگه من اینها رو یک سال پیش بهت گفتم و تو باید همون موقع جبهه می گرفتی
RE: قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
دوست من
حق با ایشونه باید قبلا حل و فصل می کردی.چطور می گی قران در این مورد حرفی نزده ؟پس معلومه قران رو مطالعه نکردی ایه 31 سوره ی نور رو نگاه کن
اینا که گفتی خصوصیات خیلی خوبیه ولی اگه هم رو می خواید که باید گذشت داشته باشید.اگه نمی تونید سر این موضوع کنار بیاد شاید زیر بنای کارتون مشکل داره.
اگه ایشون حجاب نداشته باشه جلوی فامیلات یعنی نمی خوایش؟
اگه بهش بگی باید حجاب داشته باشی یعنی اون نمی خوادت؟
RE: قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tamas
اینا که گفتی خصوصیات خیلی خوبیه ولی اگه هم رو می خواید که باید گذشت داشته باشید.اگه نمی تونید سر این موضوع کنار بیاد شاید زیر بنای کارتون مشکل داره.
اگه ایشون حجاب نداشته باشه جلوی فامیلات یعنی نمی خوایش؟
اگه بهش بگی باید حجاب داشته باشی یعنی اون نمی خوادت؟
اگه ایشون حجاب نداشته باشه هم من میخوامش مسئله این نیست گفتم من هیچ مشکلی ندارم منتها موندم که چرا انقد اصرار می کنه روی این مسئله؟ حالا عادت داشته مگه چه اتفاقی می افته تو این مواقع یه روسری به خاطر من بندازه سرش؟به نظر شما این یک دندگی ایشون سر این مسئله بعد ها توی مسائل دیگه مشکل ساز نمیشه؟هر چی هم بهش میگم میگه من اینجوری بزرگ شدم نمی تونم
RE: قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
سلام.
تاپیک شما منو یاد این تاپیک انداخت:
http://www.hamdardi.net/thread-14859.html
یه سر بزنید. نمیگم کاملا مشابهه اما نکات مشترک داره. ضرر نداره نظرات بیشتری راجع به این موضوع بدونید.
RE: قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
خیلی ممنونم خیلی وضعیت مشابهی با نویسنده ی این تاپیک دارم بازم مرسی از همدردیتون
RE: قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
نمی دونم شما دوست عزیز تایپیک من رو خوندین یا نه، البته زیاد ربطی نداره ولی بی ربط هم نیست.
به هر حال زن و شوهر وقتی وارد زندگی مشترک می شن باید کمی از خود گذشتگی داشته باشن. از یه سری از خواسته هاشون بگذرن تا به یه تفاهمی برسن.
اون طور که من متوجه شدم مشکل شما یکدنده بودن این خانم هست و البته ایشون هم تاحدودی حق دارن چون به گفته خود شما 1 سال پیش این قضیه رو مطرح کردن و شما روش حساسیتی نشون ندادین.
به نظر من اگه تنها موردی که این خانم با شما مخالفت توش می کنه این قضیه اس زیاد روش حساس نشین و اجازه بدین به مرور زمان و آشنایی بیشتر خانمتون با خانوادتون این قضیه حل بشه، چون خانم من هم به همین شکل بود و وارد یه خانواده مذهبی شد و من هم کاری به اعتقادش نداشتم و اون هم تا همین یکی دو سال پیش جلوی کسی روسری سرش نمی کرد.
اما اگه این خانم در مقابل چیزهای دیگه هم از خودش انعطاف نشون نمی ده و نمیخواد در هیچ موردی کوتاه بیاد باید بیشتر دقت کنید چون این یک آلارم محسوب میشه، زن و مرد باید هر دو در زندگیشون گذشت داشته باشن و از یه سری از خواسته هاشون به خاطر آسایش همدیگه بگذرن.
RE: قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
دوست عزیز
با یک مورد که نمیشه همچین قضاوتی کرد.به قول خودت 4سال با این خانوم بودی توی این مدت نفهمیدی لجبازه یا نه؟!؟!
این که شما میگی که مشکل نیست دلایل هم رو بشنوید اگه باز هم قانع نشدید یا کوتاه بیاید یا برید پیش مشاور
اخه ما که در رابطه ی شما نبودیم .
RE: قول های عاشقانه بی تدبیر ...آیا من یک نامرد هستم؟
سلام:72:
ببخشید من میخوام نظری متفاوت بدم:
ازدواج موضوع الکی نیست که بگی حالا به خاطر قول هام ازدواج می کنم بعدش یه چیزی می شه دیگه.
درسته قول دادی که نباید می دادی. همه چیز و سر سری گرفتی و گفتی بعدا درست می شه و حالا سر همون مسایل گیر کردی.
من به حرفای دوستات کاری ندارم. اینکه در مورد ازدواج نکات منفی گفتن حرف بی ربطیست چون اگه شما جفت خودت و پیدا کنی یعنی کسی که باهات هم کفو باشه و خصوصیات مشابهی داشته باشید که در واقع مکمل هم باشید هیچ وقت زندگیت دچار موارد منفی نمی شه که هیچ موارد مثبت و شیرینی هم خواهد داشت.
من میخوام بگم اولین مشکل شما تفاوت سنیتون هست دقت کردی؟
مشکل دوم اینکه اگه واقعا همدگیر و دوست داشته باشید باید کمی انعطاف داشته باشید. یعنی یه کم شما به دل او راه بیاین و یه کم او نه فقط شما.
تا حالا بهش گفتی چرا این قدر در مورد حجاب سرسختی می کنی؟
بهش گفتی اگه من و دوست داری و می خوای چرا هیچ انعطافی نداری؟
تا حالا بهش گفتی حالا که موضوع ازدواج بینمون جدی شده اگه به هم نخوریم بهتره قید این ازدواج و بزنیم حتی مجبوریم با سختیهای این جدایی کنار بیام تا اینکه مهر طلاق تو شناسنامه های هر دومون بخوره؟
شاید او فکر می کنه شما خیلی هلاک او هستی و در واقع اونه که داره برای شما شرط تعیین می کنه.
بهتره خیلی جدی و مصمم در مورد ازدواج باهاش بحث کنی.
مثلا قراره شما دونفر با هم فکراتون و بکنید و به نتیجه برسید دیگه.
موفق باشید:72: