[/size][/align][/font][/color]عقل کلی بما داد خبر انَ کالشمس و علیٌ و کالقمر
هووا لواجب نورٌ و بصر هو و المبدٌ شمس والقمر
عشق افکند به دلها اخگر عشق بنمود هویدا محشر
عشق چه بود اسدالله حیدر*
ها علیٌ بشرّ کیف بشر ربه فیه تجلی و ظهر
بشری پس گل ادم که سرشت گر حقی تخم عبادت که بکشت
رویت هر آینه هر هشت بهشت مویت آویزه هر دیر وکنشت
کیمیا کن به نظر این گل و خشت تا شود خشت وگلم حور سرشت
من نیم ناصبی و غالی زشت عشق سر مشق من اینگونه نوشت
که به محراب تو هر شام و سحر سجده اریم به نزد داور
ها علیٌ بشرّ کیف بشر ربه فیه تجلی و ظهر
گفت غالی که علی الله است نیست الله صفات الله است
متشرع که محب جاه است اوهم ازبی خبری در چاه است
خوب از بیت حجر آگاه است غافل از قبله شاهنشاه است
شهر احمد علیش در گاه است رو به آن قبله عرفان اور
درس اعمال ز قران اور
علی ای مخزن سر معبود رونق افزا گلستان وجود
کعبه از قوس نزولت مسعود مسجد کوفه تو را قوس صعود
خالقت چون در هستی بگشود عشق بازی به تو بودش مقصود
غرض از عشق محبت این بود تا گشاید به جهان سفره جود
من چه گویم به مدیح حیدر عاجز از مدح علی جن و بشر
ها علیٌ بشرّ کیف بشر ربه فیه تجلی و ظهر
** صلوات**
[[color=#32CD32]
[font=Arial]