نیاز به روان درمانی سریع دارم
سلام
من 32 سال دارم و بعد از به دنیا امدن فرزندم هر روز بداخلاق تر و پرخاشگر تر میشوم.
برای دخترم نگرانم. چون گاهی اوقات به حدی عصبانی می شوم که می خواهم او را بزنم ولی خودم را کنترل می کنم و خودم را می زنم. می ترسم پیش دکتر بروم و دخترم را از من بگیرند. جون من در ایران زندگی نمی کنم. همسرم هم کمکی به من نمی کند تا حالم بهتر شود. به تازگی هم دچار وسواس تمیزی شده ام. نمی خواهم دارو استفاده کنم چون سرم خیلی شلوغ است و نمی توانم زیاد بخوابم (بر اثر داروها)
برای کمک به من شاید لازم باشه از مراحل زندگی من خبر داشته باشید
زندگی من از 4 دوره تشکیل شده
قبل از ازدواج : هیچ وقت صدای بلند خودم رو نشنیده بودم. بسیار صبور بودم و کلا از هیچ مساله ای ناراحت نمی شدم
6 ماه اول عقد: هر روز همسرم 5 بار سر مساءل مختلف با من دعوا می کرد از هر حرکت من ایراد می گرفت . انگار می خواست منو عوض کنه. خلاصه خیلی تحقیر شدم و خیلی بهم فشار اومد تا اونحا که موقع خواب فریاد میکشیدم. به 2 ماهی به تشخیص دکتر دارو استفاده کردم. ولی باز هیچوقت عصبانی نمی شدم.
2 سال بعد: من و همسرم برای تحصیل به خارج اومدیم. کمتر دعوا می کردیم. ولی من نباید از دلتنگیهام چیزی می گفتم چون عصباتی می شد. و همچنین ما از نظر اعتقادی با هم متفاوت بودیم و اون به من خیلی فشار اورد که مثل خودش باشم و نظرات اون رو اجرا کتم. باز هم صبوری می گردم.
بعد از به دنیا اومدن تدخترم تا الان که دو ساله: همسرم خیلی بهتر شد. دیگه از فحاشی هاش کم شده بود. ولی فشار زندگی و درس خوندن همزمان ما و نگهداری بجه توی غربت دست تنها روی هر دومون خیلی است. ولی در این دو سال من هر روز اخلاقم بدتر میشه. حد اقل روزی یگبار سر دخترم یا همسرم داد می زنم. کنترلی هم ندارم . برای خودم و دخترم نگرانم. اخلاقم داره می شه مثل قدیم شوهرم. من تا حالا خودم رو اینطور ندیده بودم.
لطفا کمکم کنید تا بتونم خودم رو درمان کنم.
RE: نیاز به روان درمانی سریع دارم
سلام،
شاید این تاپیک کمکتان کند:
چگونه خشم و عصبانيت مان را كنترل كنيم؟
البته با توجه به تاپیک دیگر شما فکر می کنم شما از شرایط حال حاضر زندگی ناراضی هستید. برای همین شاید زودرنج شده اید. اگر بتوانید آن مشکل انتخاب محل زندگی را حل کنید، روی قضیه پرخاشگری شما هم تاثیر مثبتی خواهد داشت.
RE: نیاز به روان درمانی سریع دارم
سلام
ورودتون رو به تالار همدردی خوشامد عرض میکنم. :72:
چقدر خوب می بود اسمی که در این تالار انتخاب کردید، اسمی بود که یک رویای شیرین، یک آرزو، یا یک چیزی که خیلی دوست دارید باشید، یا یک حس خوبی که همیشه دوست دارید باهاتون همراه باشه...و خلاصه یک چیز مثبت و انرژی زا بود.
چون با حضورتون در این تالار تا زمانیکه به جوابهاتون برسید (البته اگر قرار نباشه که به تالار معتاد شوید:311:) بارها و بارها این اسم را مشاهده میکنید و با اون معرفی میشید و اون اسم رو به خودتون نسبت میدهید.
دوست خوبم، مسائل گذشته شما با همسرتان که گذشت! و شما پس از اون جریانات برای ایشان دختری هم به دنیا آوردید و این یعنی اینکه علاقمند بودید که با ایشان ادامه بدهید و به قول شما ایشان الن بهترند و اون مشکل قبلی را دیگر با ایشان ندارید.
پس لازم است که این مسئله را دیگر در ذهنتان مرور نکنید و بپردازید به صفات مثبت همسرتان و پیشرفتهایی که تا حالا با هم داشته اید.
اما مهمتر از اون مسئله ایست که جدیدا با آن مواجه هستید. خیلی از ماها این روزها به دلیل تغیییرات دنیای اطرافمون و سبک زندگیها شرایطی را طلب میکنیم یا کارهایی را بر عهده خودمان میگذاریم که بسیار فراتر از توانمان است. مثلا به هر انگیزه ای مثل ترقی، چشم و هم چشمی، رقابت، کم نیاوردن در مقابل همسر و ... و یا کلا جاه طلبی بیش از حد یا هر دلیل دیگری، قصد ادامه تحصیل میکنیم آنهم در رشته ای که شاید علاقه ای هم نداریم . ولی اسم اون رشته تحصیلی خیلی دهن پر کن است. یا مثلا بجای پله پله رفتن تا رسیدن به موقعیت شغلی دلخواه، مدتها بی پولی میکشیم و بیکاری را تحمل میکنیم به این امید که معجزه ای بشود و یک کار توپ به ما پیشنهاد شود. یا شغلی را انتخاب میکنیم که واقعا نه علاقه داریم نه توان یا شرایط زمانی و مکانیش را، اما به خاطر برخی مصالح حاضر به تغییر یا تجدید نظر در اون نمیشیم. و مثالهای زیادی از این دست که در نهایت می بینیم جز خاطری افسرده و فرتوت یا عصبی و رنجور چیزی دیگری برای شخص خود ما نداشته. البته تحصیل دکترا و داشتن شغل دهن پر کن خوبه اما به چه قیمت؟
شما ازدواج کردی قدری مساله داشتی، بعدش بچه دار شدی در یکی دوسال اول سختی های خودش رو داره، همزمان مهاجرت و تحصیل هم همراهش بوده. خوب اینها برای شما بنظر بنده بار سنگینی بوده و الان شما همانطور که خودت هم اشاره کردی قدری خسته شدی. چه لزومی هست که با این شتاب به پیش بروی؟
"به کجا چنین شتابان"؟
چرا به خودت یه مرخصی نمیدی؟ یا اینکه اگر بتونی چرا از خانواده ات در ایران کمک نمیگیری؟ بنده زوجهایی را میشناسم با شرایط شما منتها از جمله کارهایی که اینها کرده اند این بوده:
- یک زوج فرزند دو ساله اشان را در کشورشان نزد مادربزرگ گذاشته اند. فاصله بین ترمها میروند سر میزنند.
-زوج دیگری مادر و پدر خانوم را در کنارشان دارند، در عین حال کودک سه ساله شان را تا غروب در مهد میگذارند.
-زوج دیگری برای نگهداری از خدا بده برکت: n تا بچه قد و نیم قد، زنگ زدند به کشورشان که خواهرشان بیاید برای نگهداری بچه ها.
ببین شما چی کاری میتونی بکنی که قدری از فشار زندگی و فعالیتهای دیگر روی خودت کم کنی. به هر حال شما باید اینها را بر اساس توان خودت در نظر بگیری و محور تصمیم گیری شما تواناییهای شما باشد، نه آرزوها و ایده آلها.
همانطور که خودت هم احتمالا دیده ای خانمهایی هم هستند که در عین مطلقه بودن (تنها بودن) و داشتن فرزند و شغل، همزمان تحصیل هم میکنند و خم به ابرو هم نمی آورند. اما من و شما باید به توان خودمان نگاه کنیم و خودمان را با دیگری مقایسه نکنیم.
اینکه شما میگویید همسرتان کمک زیادی نمیکند، اگر به شکل همفکری سعی کنید با ایشان صحبتی بکنید مبنی بر تغییر شرایط، نمیتواند بدون تاثیر باشد. به شرط اینکه در جوی آرام و بدون تنش و غر زدن باشد. به هر حال شما سکان دار زندگیتون هستید، به هر سمتی که شما هدایتش کنید، زندگیتون به همون سمت میره و شما رو هم که سوارش هستید با خودش میبره.
در ضمن خیلی روی رفتارهای همسرتون بخصوص در این شرایط زوم نکنید. چون اینطور که پیداست حاصلی جز ناراحتیهای روحی برای شما نداره. ببینید چه کارهایی براتون نشاط میاره و آرامش میده به خودتون و اطرافیانتون. همون کارها رو انجام بدید. شاید اینکار دیدن یک سریال ایرانی باشه که حس وطن رو همراهش میاره. شاید یه تلفن به خانواده باشه. شاید یه برنامه چند ساعته در هفته برای رفتن به پارک همراه همسر و فرزند باشه و یا هر کار دیگه ای که خودتون بهتر میدونید و لازم هم نیست که زمان و هزینه زیادی براش گذاشته بشه.
........................
الان متوجه شدم که تاپیک دیگری هم باز کرده اید برای برگشتن به ایران. البته پاسخ فعلی بنده در جواب اون تاپیک هم هست. و همانطور که عرض کردم اینهم در ایجاد مشکل دخیل است.
شما نمیتوانید تا زمان راضی کردن همسرتون دوستانی از بین ایرانیان و همینطور بومی های اون کشور پیدا کنید یا اگر دوستانی در حال حاضر دارید قدری روابطتتون رو باهاشون بیشتر کنید. و تفریحاتی برای خودتون ایجاد کنید که این جا را هم برای شما مطلوب بسازد؟
در ضمن همانطور که حامد گرامی گفتند بزرگ کردن بچه در ایران گاهی سخت تر از اینجاست. خیلی نگران این موضوع نباشید. اگر شما در داخل خانواده برنامه تربیت اسلامی و ایرانی درستی برای بچه تان داشته باشید مطمئنا اثر محیط زیاد بد نخواهد بود.
موفق باشید:72: