با تصوير سازي سه بعدي مغزم چيكار كنم؟!!!
سلام دوستان عزيز. خب اين اولين درخواست مشاوره است كه ميدم. انشاءاله از سال 90 به بعد بيشتر مزاحمتون ميشم ، تا رفتارهاي منفيمو اصلاح كنم.
اما ميخوام از اين يكي شروع كنم كه بيشتر از همه اذيتم ميكنه. خب شايد خيلي ها به اين تصوير سازي بگن استعداد، ولي همين به قولا استعداد، كلي منو كلافه كرده.
كوچيك كه بودم شعر مي سرودم و رمان مينوشتم، بعد از مدتي شروع كردم به نوشتن رمان هاي تخيلي، البته اكثرا نيمه تمام ميموند، چون افكارم از دستم پيشي ميگرفتند، واسه همين يه سوژه رو حدود ده،بيست روز توي ذهنم مثل سريال به تصوير ميكشيدم. اما اين افكار به مرور زمان باعث افسردگيم ميشد، چون مجبور بودم خودمو جاي سوژه ها قرار بدم و مشكلاتشون رو احساس كنم. واسه همين ديگه هيچي ننوشتم . اما اين خصوصيت در من باقي مونده و من هرچي رو كه ببينم ، سريع در ذهنم واسش داستان خلق ميكنم. شايد تعجب كنيد ولي من از ديدن يه دفتر روي ميزم هم ميتونم تو ده دقيقه يه رمان 300 صفحه اي بسازم. اين باعث شده نتونم درست تمركز كنم و بعضي مواقع از هجوم افكارم سردرد ميگيرم . از طرفي روي اعصابم كار كردم كه عصبي نشم و ميشه گفت در كل دختر آرومي هستم، اما اين عدم تمركز باعث ميشه تا مرز عصبي شدن پيش برم. ميترسم تمام تلاشمو براي كنترل اعصاب به باد بده.
تصاويري كه در ذهن ميسازم با شفافيت و بدون خلل و فراموشي اند. كوچكترين اتفاقي توشون فروگذار نميشه. گاهي مواقع هم حوادث رو پيش بيني ميكنم كه كلي اذيتم ميكنه. تا حالا در 5، 6 حالت آينده خودم رو به تصوير كشيدم. خيلي هم فلسفي و عميق فكر ميكنم، مثلا يه مداد رو كه ميبينم ، درخت در ذهنم تداعي ميشه، بعد گياه، بعد آب، بعد زمين، بعد دانه، بعد خلقت دانه و.... شايد خنده دار باشه ولي خب اينجوريه ديگه. اين مورد خيلي به درسم لطمه ميزنه، چون نه تو كلاس ميتونم تمركز كنم، نه تو خونه، و همچنين باعث شده منزوي بشم، چون دوست دارم تنها بشينم و همش فكر كنم. چيكار كنم؟
RE: با تصوير سازي سه بعدي مغزم چيكار كنم؟!!!
سلام
وای خدای من عجب توانایی ای.کاش یکمشو من داشتم من که دو سه تا جمله هم به زور میتونم بنویسم تخیلم هم که صفره مثلا ادبیات هم خوندم . :311:
این توانایی شما برای نقاشی هم مفیده شاید با نقاشی ارامش پیدا کنید.یوگا هم شاید به تمرکزتون کمک کنه.
RE: با تصوير سازي سه بعدي مغزم چيكار كنم؟!!!
سلام شب بارونی ...
نمیدونم شاید بعد از سالها شما اولین نفری هستی که به این راحتی این مساله رو عنوان میکنید را میبینم ...میفهمم چی میگید ...کاملا درکتون میکنم که دقیقا چی میبینید !!! چون ..چون خودمم اینطوریم ...البته میشه گفت من کلا ادم عجیبی هستم و همه حتی کسایی که ۲ یا ۳ ساعت باهام اشنا شدند میگن که تو خیلی عجیبی !!
میدونی اولیل من این رو به خانواده ام که گفتم منو قبول نکردند و میشه گفت منو رها کردند ...
مثل مدادو زدی !! من همیشه برای من یه چهارچوبه در بوده ...وقتی چشمو میبندم یه در میاد وسط و اونجاست که همه چی از اسمون فرود میاد با سرعت بسیار زیادی و خانه ایی بسیار بزرگی ساخته میشه ..نمیدونم تو چقدر اینو گسترشش دادی ولی من بی اندازه غرق شدم درونش ...میدونی تا کجا !!
من وقتی یه خونه ایی میساختم درونشو کاملا از ریزترین مواد بگیر تا بزرگتریناش رو طراحی میگردم ...تا اینجای کار خوب بود ولی بدا تونستم درون دنیای خودم قدم بزارم ...برام واقعا شگفت انگیز بود تا اینکه احساس کردم که میتونم بیشتر بیشتر و بیشتر رو بسازم ...وقتی به خودم اومدم دیدم در عرض ۲ ساعت که چشمامو بستم و روی میز سرم افتاده بود یه شهر کوچیکو ساختم و دارم داخل اون شهر رانندگی میکنم ...میتونستم قوانین اصلی رو اونجا دستکاری کنم ...نمیدونم ولی همیشه احساس خوبی داشت ..من تا جایی جلو رفتم که دیگه نیاز نبود چشامو ببندم و در اون دنیای خودم وارد بشم ...کافی بود به یه نقطه پنهان جایی که بودم نگاه میکردم تا وارد دنیای خودم بشم !!!!
نمیدونم یادمه اینو به یکی گفتم منو مسخره کرد ...ولی الان تو ذهنم میتونم بسیار خلاقانه حرکت افرادو بسازم و بازخوردشو ببینم و دقیقا انو عملی میکنم تو رفتارام ..
اویل برام خوب بود ولی بعد دیدم به نوعی سوءاستفاده دارم میکنم از مزیتم ..
نمیدونم چه جوری بگم ...من خیلی زیاده روی کردم ...من پسر خود ساخته اییم و از نظر خانوادگی همیشه ساپورت شدیدی شدم در هر زمینه ...ولی این شده بود بهترین تفریح من ...زیاده روی من جوری شد که وقتی تو مهمونی هم بودیم من تو مهمونی نشسته بودم ولی ذهنم و وجودم درون دنیای خودم بود و داشتم اونجا زندگی میکردم و چیزای جدیدی طراحی میکردم ..اینقدر پیش رفتم که اونجا رو دنیای واقعی تلقی میکردم و دیگه به این دنیایی که درونش هستیم میگفتم خواب !!! متوجه ایی >>> خواب !
دیگه نمیخواستم تو این دنیا باشم ..اینقدر بران اینجا عادی شده بود که دیگه همه چیزش برام یکدست شده بود ...برای هر کسی هم میگفتم منو مسخره میکرد ...من هنوز خاطرات و تجربیاتی دارم که از اونجا به اینجا اوردم ...من ۲۳ سالمه ولی هرکی باهام صحبت میکنه میگه تو مثل ادم ۵۰ ساله ایی هستی که کلی تجربه داری !! و من همه اون تجربه ها رو از اونجا اورده بود ...شاید خیلی مسخره باشه ولی اشتباه کردن من به حد صفر رسیده بود !! دقییقا همه چیزو پیش بینی میکردم و میدونستم باید چطور عمل کنم !!! ولی گفتم زمانی که به خودم اومدم دیدم دیگه نمیخوام اینور باشم ...من حتی وقتی توی خیابون قدم میزدم از یه تیکه برگی که افتاده بود روی زمین کلی چیز درمیاوردم ...تا جایی جلو رفتم که دیگه تداخل های شدید در این دنیا برام به وجود اورد و مشکلاتم شروع شد ...با ماشین چند بار تصادف کردم چون وقتی پشت فرمون بودم اینجا دیگه نبودم ...به درسم لطمه خورد موقع امتحانات و توی کار باعث شد که خیلی ها ازم دلگیر بشن ...این مسایل به وجود اومد چون من تعادل رو رعایت نکردم !! هرکاری هم میکردم بندازمش دور نمیشد ...
واقعا شکه شدم بعد از این همه سال یهو دیدم کسی هم مثل من هست ....
شب بارانی عزیز تا جایی که تونستم اینه که بتونم توی کمک کردن به مردم از این حالتم استفاده کنم ...چون وقتی کسی بهم از مشگلاتش میگه من جلوترشو پیدا میکنم و اونجاست که کمک درست رو بهش میدم...هنوزم توی اون دنیا میرمو میام ...هفته پیش یه قطره اب افتاد روی صورتم و بعد من اونو تبدیلش کردم به رودخونه ایی بزرگ !!
فقط میتونم بگم اگه واقعا خسته ات کرده کلیدش درون خودته ...اگه اونو پیدا کنی میتونی برای همیشه روی این استعدادو ببندی و خاموشش کنی !
و اگه من پیدا نکردم برای اینکه خودم نخواستم !
ببخشید سرتو درد اوردم ...
اما امیدوارم بتونی به تعادل برگردی که کاری بسیار سخته ...روی کمک من حساب کن..
لاقربطا:82:
RE: با تصوير سازي سه بعدي مغزم چيكار كنم؟!!!
shabe barooni و iMoon
شما هر دو قدرت تخیلی خیلی قوی دارید ، و نیازه که کنترلش کنید تا شما بر آن تسلط یافته و فقط وقت لزوم از آن استفاده کنید ، اگر قوه تخیل بر شما مسلط شود و دنیایی برای خود در آن طراحی کنید که به شما لذت دهد و بودن در آن دنیای تخیلی را ترجیح دهید بر دنیای واقعی ، رفته رفته رابطه شما با دنیای واقعی قطع و خطرناک میشه و لذا توهمات به شما هجوم خواهد آورد .
مواظب باشید و کنترل کنید ، به شدت با ساختن دنیایی تخیلی و بیشتر اوقات در آن سیر کردن مبارزه کنید . نمیتونم بگم که چه پیامدی از نظر روانی داره ، که نگران نشوید اما تأکید می کنم از تکنیک توقف فکر استفاده کنید و از رؤیا پردازی بپرهیزید . نزد روانشناس بالینی نیز بروید و کمک دریافت کنید برای مهار تخیلات .
موفق باشید .
RE: با تصوير سازي سه بعدي مغزم چيكار كنم؟!!!
با سلام،
فقط خواستم بگویم که من هم خیلی وقتها در رویا فرو می روم. البته چند وقت است که سعی می کنم کنترلش کنم و این اجازه را به خودم نمی دهم. تقریباً هم موفق بودم.
ولی وقتی از نظر روحی حالم بد باشه، این حالت خیلی شدید میشه. البته شما گفتید که در ذهنتون داستان می سازید. من اتفاقهایی که برایم می افتد رو می توانم دقیقاً مرور کنم و بعد آنها را در ذهنم ادامه دهم! بعضی مواقع هم دست خودم نیست. و این خیلی بده! مثلاً در ذهنم فکر می کردم یکی از دوستانم یا اعضای خانواده کار بدی کرده و با او کلی دعوا می کردم. وقتی از فکر و رویا در می آمدم خیلی اعصابم به هم ریخته بود. و جالب اینجا بود که یک موقع دیدم به جایی رسیدم که بعضی مواقع شک می کردم که فلان چیز در واقعیت اتفاق افتاده یا فقط بهش فکر کرده بودم؟ یا اینکه فلان کس آن حرف زشت رو واقعاً به من زد یا اینکه در فکرم بود. این باعث می شد که وقتی آن شخص را می دیدم با او سرسنگین بودم، در صورتی که جفتمان نمی دانستیم چرا!
البته این حالات در یک دوره ای بود که خیلی اعصابم به هم ریخته بود و الآن حدود یک سال است که جلوی خودم و افکارم را گرفتم و خدا را شکر این مشکلات رو ندارم.
شما هم به توصیه فرشته مهربان گوش کنید :)
در ضمن فیلم Inception نسبت به این موضوع بی ربط نیست. جالبه :D
RE: با تصوير سازي سه بعدي مغزم چيكار كنم؟!!!
سلام دوستان. ممنون از راهنمايي هاتون.:43:
mehr1 عزيز من چپ دستم و در نقاشي كشيدن ظرافت ندارم ، من به ظاهر خيلي اهميت نميدم. بيشتر به اصل قضيه دقيق ميشم. مثلا وقتي يه تابلو نقاشي رو ميبينم، زيبايي شو خيلي درك نميكنم، اما مفهومش رو در اولين نگاه متوجه ميشم. يك كلام اينكه استعدادشو ندارم. :311: ما تو كار سه بعدي هستيم. نقاشي دو بعديه، به كار ما نمياد.:311:
iMoon عزيز ممنونم. اميدوارم بتونيم موفق شيم.
فرشته مهربان از شما هم سپاسگذارم. راستش من از اين دنياي تخيل لذتي نميبرم، برعكس، عذابم هم ميده. ولي دست خودم نيست. اين اتفاق ناخودآگاه ميوفته. البته نخندين بهما، ولي من خودم تو داستانام نيستم. فقط احساس اشخاص يا حتي وسايلي رو كه تصور ميكنم، درك ميكنم.
البته فكر ميكنم تكنيك توقف فكر جالب باشه و بهم كمك زيادي كنه، با توجه به اينكه به دلايلي شرايط مراجعه به روانشناس رو ندارم، اگر لطف كنيد مقاله يا كتابي در اين زمينه بهم معرفي كنيد تا ازش استفاده كنم، ممنون ميشم ازتون.
hamed65 عزيز از شما هم متشكرم.