آیا این آقا همون قسمت منه یا اینکه باز منتظر بمونم...؟
سلام دوستان
شاید خیلی هاتون منو بشناسید شاید هم نه
اما دوستانی که میشناسند میدونن که من یه کششی نسبت به دوست برادرم داشتم
میگم داشتم چون در برهه ای از زمان نسبت بهش خیلی هم حساس شده بودم و می خواستم از طریقی راه شناختش رو برای خودم باز کنم اما با کمک دوستان خوبم فرشته مهربونم و سارا بانو و بالهی صداقت عزیز و نازنین و دوستان همراه دیگه منصرف شدم و فهمیدم که اشتباه فکر میکنم
اما حالا :
من هنوز هم اگر اون شخص بیاد سراغم می پذیرم تا با وارد مراحل شناخت بشیم (چون فقط در حد یه دوست میشناسشون دوست برادرم و خانوادمون)
اون هم به این دلیل که با توجه به شناخت نسبی که از شخصیت اجتماعیشون دارم به اونچه که من مدنظرم بوده نزدیکه و بخشی از معیارهامو داره
یه توضیحی هم بدم که خونواده من هم با ایشون کاملا موافقن (البته اگر ایشون اقدام کنه و اگر واقعا اونی باشه که انتظارش می ره و این نظر نسبیه و نتیجه همون شناخت نسبی خونواده از ایشونه)
حالا تو این شرایط من یه خواستگار دارم که توضیحات زیر قضیه رو براتون شفاف تر میکنه
ایشون از همکاران خواهرم در بانک هستن که تازه به این شعبه ای که خواهرم در اون هستن منتقل شدن
خیلی از همکاراشون تا حالا که 31 سالشون هست خواستن براشون زن بگیرن اما فرد موردنظرشون رو پیدا نکردن (اقدام خونوادشون برای ازدواج ایشون رو من اطلاع ندارم)
قد ایشون کوتاهه و پسر ریزاندامی هستن (دقیقا به سانت نمیدونم چقدره شاید 165 ، شاید)
خونه و ماشین دارن سابقه 10 ساله بانکی دارن
خونواده خوب و تحصیل کرده ای دارن
خودشون هم شخص آروم و خوبی هستن و اهل هیچ برنامه ای نیستن
حالا رئیس شعبه خواهرم که منو هم خیلی دیده و با هم ارتباط خوبی داریم و روی این آقا شناخت نسبتا خوبی دارن و تمام مواردی که در بالا گفتم رو ایشون گفتن و کاملا تاییدشون میکنن من رو برای این شخص مورد خوبی دونستن و به خواهرم گفتن که من رو به این آقا معرفی کنن اون هم در شرایطی که که اگر من ایشون رو از لحاظ ظاهری بپسندم و با همین چیزایی که ازشون گفتن حاضر باشم ایشون اقدام کنن
خواهرم اوایل موضوع رو به من نگفت چون خودش هم زیاد راضی نبود وموضوع رو جدی نگرفته بود (شاید به خاطر ریز نقش بودنشون)
من قبلا ایشون رو ندیده بودم دیروز رفتم بانکشون برای یه کاری ایشون هم بودن اما نتونستم نگاهشون کنم فقط زمانی که از پله ها پایین می اومدن و من پشت به پله ها نشسته بودم از شیشه ای که جلوی من بود و تا حدی پله ها رو نشون میداد فقط دیدم که شخصی ریز نقش از پله ها پایین میان اما تا زمانی که در بانک بودم دیگه به ایشون نگاه نکردم نمیتونستم خودم رو راضی کنم که نگاشون کنم از طرفی هم همه همکاران بانک چشمشون به نگاه من بود
چون من درست ایشون رو ندیدم نتونستم هیچ نظری راجع بهشون بدم و تصمیم بر این بود که اگر دوباره ایشون رو ببینم میتونم بگم که آیا حاضرم مراحل آشنایی صورت بگیره یا نه
این آقا از ماجرا خبر نداشت تا اینکه امروز یکی از همکارانون سربسته بهشون گفتن که یکی از آشنایان خانم ... که گاهی بانک میان گزینه خوبیه و گفتن که دیروز هم اینجا بودن این آقا هم در جواب گفتن یادشونه که دیدن یه خانمی با خانم ... صحبت میکرده و دیدنشون اما دقت و توجه نداشتن و قرار بر این شده که اگر من دوباره بانک رفتم همکارشون که موضوع رو بهشون گفتن منو به ایشون نشون بدن
من وتی شنیدم که اون آقا رو در جریان گذاشتن خیلی ناراحت شدم چون نمیخواستم ایشون بدونن تا من از خودم مطمئن شم
من خودم قدر بلندی ندارم و شاید به این آقا بخورم اما خودم من همیشه حرفم این بوده که همسر آیندم نباید ریز باشه و یه هیکل مردونه تر می خواستم (البته قصد توهین به آقایون کوتاه قد رو ندارم )
و مورد بعدی سن ایشون هست
من خودم 25 سالمه و دلم میخواد خواستگارم سن کمتر از 30 داشته باشه نهایتا 28 -29
و میگم اگر من سنم 22-23 بود اختلاف سن 4-5 سال برام قابل قبوله اما تو این سنم نمی پذیرم.
من شخص کمالگرایی هستم که البته باید بگم درصد زیادی از این خصیصم رو بهبود بخشیدم به همراهی فرشته مهربونم ، شیدا حاتمی نازنینم و دوستان گل دیگه
شاید به همین دلیل انتظارات و توقعاتم بالاست
و از طرفی شخصیتی چون شخصیت دوست برادرم تو ذهنم بوده هم از لحاظ ظاهری هم از لحاظ شخصیتی (تا حدی که میشناسمشون) و ...
من همیشه شخصیتی چون شخصیت برادرم که خیلی با هم دوستیم رو به عنوان همسر آیندم دوست داشتم
تاپیک های تالار با موضوع اختلاف قد رو هم خوندم
شاید من حساسیتم به کوتاهی قد یه مرد بخشیش هم برگرده به نگاه دیگران و پیش خودم بگم که آیا خوشحالم که این آقا رو به عنوان همسر به دوستان و آشنایان معرفی میکنم ؟ ! آیا با افتخار معرفی میکنم یا اینکه با سرخوردگیه
آیا از در کنار ایشون بودن رضایت خاطر خواهم داشت یا خیر
امروز با خدا درد و دل میکردم و میگفتم خدایا تو که میدونی من چه طور شخصیتی رو می پسندم تو که از ماجرای آقای ... (دوست برادرم ) خبر داری
آیا این آقای ... (همکار بانک خواهرم) همون قسمتمه که برام در نظر گرفتی ؟
حالا با وجود تردیدی که دارم اگر اجازه آشنایی رو به این آقا دادم و این شخص از همه لحاظ اُکی بود آیا با رضایت خاطر همراهش خواهم شد؟
پس اون آقای .. (دوست برادرم) که منتظرش بودم چی ؟
میدونم بی دلیل این آقا رو جلوی راهم قرار ندادی اما نگرانم
خدایا با خودم نمی تونم کنار بیام
خدایا مقایسشون نمیکنم خودت که می دونی!
اگر قضیه با این آقا ادامه پیدا کرد و اونوقت اون آقا تازه خواست اقدام کنه چی !؟! پشیمون نمیشم؟ نگرانم خدا جونم
می دونم گرانیم بی مورده
می دونم که شاید اون آقا اصلا اونی نباشه که فکر میکنم شایدم هیچ وقت اقدام نکنه شاید هم اگر میخواست اقدام کنه تا حالا اقدام کرده بود با این وجود نمی دونم چیکار کنم؟!!
میدونم که اگر پسری دختری رو بخواد در هر شرایطی که باشه پا پیش میزاره تا از دستش نده و اینکه به خودم امیدواری می دادم که شاید اون آقا می خواد از همه جهت آماده باشه بعد اقدام کنه امید بی خودی باشه (اخه از لحاظ کاری خیلی سرش شلوغه و از طرفی هم ارشد میخونه که دیگه آخراشه)
لطفا راهنماییم کنید که چکار میتوونم بکنم؟!!!!
RE: آیا این آقا همون قسمت منه یا اینکه باز منتظر بمونم...؟
سلام ستایش باران عزیزم:
خوبی خانم؟
ستایش عزیزم می بینم که علی رغم تمام اون تاپیک های کاربردی و طولانی اکنون در محل عمل باز دچار تردید شدی...به نظر من این نشان میده که عمق مطالب گفته شده رو به کار نبستی ....
من متاسفانه چون سرم شلوغ شد نتونستم تو اون بحث های زیبا تاپیک دوم شرکت کنم ولی تا حدودی با چند و چونش اشنا شدم..
ببین ستایش عزیزم مشکل شما این آقا و قد کوتاه و ..نیست ..مشکل شما از جای دیگه ای نشات می گیره و اون سر در گمی شما در رابطه با راه و هدف خود شماست....
دوست عزیزم همه ما انسان ها در طول زندگیمون کسی رو می پسندیم و می بینیم که اون فرد با معیارهای ما همخوانی بیشتری دارد ولی آیا همه آنها که کسی را متناسب با معیارهای خود می بینند به هدف خود رسیده اند....
به نظر من خداوند اکنون داره با پیش آوردن این مسئله به شما عمق وافعه و درکتون از مسئله رو نشون میده و می خواد بهتون نشان بده تا چه حد تغییرات و حرفهایی که زدیم روی شما تاثیر مثبت داشته است..خودت چی فکر می کنی؟
ستایش عزیزم نمی خوام برات در مورد ظاهر و ..بگم چون به نظر من شما اصلا مشکلت ظاهر ایشون و ...نیست شما تنها یک مشکل داری و ان اینکه ایا با این مرد جلو بروم نکنه برم جلو و دوست برادرمو از دست بدم...
ستایش عزیزم خداوند سرشار از حکمت های آشکمار و پنهان است برای آنان که بیاندیشند و در هر کار حکمتی ست و راهی برای آموزش بیشتر ما....
برات با مثالی در مورد خودم جلو می رم:
من بعد از اینکه بار اول سال 87 ( تو تاپیکم می تونی بخونی) در مرحله شناخت از کسی که دوست داشتم جدا شدم و بعد از اون تا مدت ها هیچ خواستگاری را ندیدم و حتی به برخی که پافشاری می کردند را با گفتن اینکه من کس دیگری دوست دارم رد می کردم ..و در طی آشنایی با دوست خوبم فرشته مهربان فهمیدم که من اصل موضوع را فراموش کردم..در طی یک پروسه طولانی که از موضوع تاپیک شما خارجه من سعی کردم در گذشتن از این دوست داشتن و رسیدن به غایت علاقه..واقعا بیان کردن اون حال و احوالم خیلی سخته ..شاید بالهای صداقت بهتر درک کنه چون برای ایشان این حالو توضیح دادم و تونست با تلاشش به اون برسه...و بعد از اون من هم علی رغم میل باطنیم با یکی از رزیدنت هام در حال صحبت بودم و دیگه فکر اون فرد( که الان همسرم است ) هم از سرم بیرون کرده بودم و راضی شده بودم که اون هرجا باشه خوشبخت بشه ...که بعد از گذشت از ایشون و توکل به خدا بعد از 2-3 بار صحبت با اون رزیدنتم ..کسی که همیشه دوستش داشتم برگشت و من به سرعتی باور نکردنی اون رزیدنتمو رد کردم و تا الان مدیون لطف خداوند هستم و عشق را با تک تک سلولهام درک می کنم...
نمی گم قضیه من و شما مثل هم هست..نه ..چون ششما در حقیقت ایشان را فرد متناسب با خود می دانی و اذعان می کنی عشق نیست پس کار شما به مراتب از من راحت تر ست ..
ستایش عزیزم در هر مسیری و هر فردی که خدا پیش روی ما قرار می دهد پر از رازهای نهفته ست ..شما نباید در ازدواج در مقام مقایسه بر بیایی و گرنه هیچ وقت راضی نخواهی بود چون گل بی خار خداست ....هیچ کس نمی تونه بگه قسمت شما کیه ....هیچکس...
شما تنها می تونی در این ورطه خوب بررسی کنی و توکل کنی و اگر معیارهای کلی این فرد رو برای خودت مناسب می دونی روش فکر کنی و صحبت شما با ایشون دلیل بر مثبت بودن جواب شما نیست و در ثانی اون دوست برادرتون غیر مستقیم متوجه داشتن خواستگار می شوند و شاید اگر تمایلی دارند اقدام کنند..
از کجا معلوم شما کیس های خودتو رد کنی و ایشان اصلا به شما فکر بکنه..
من جای شما باشم اون قضیه کامل رها می کنم و سعی می کنم هر مورد رو بررسی کنم حداقل حسنش در این هست که بعدا افسوس از دست دادن موقعیت های قبلی خودتو نمی خوری...ولی خودتو راضی به هیچ چیز نکن ..معیارهاتو بسنج ..اگر نداشت جلو تر نرو ..چه اون آقا باشه چه اون آقا نباشه...
نذار بود و نبود اون برای تو تعیین تکلیف کنه ..خودت برای آینده ات تصمیم بگیر و با توکل جلو برو و از رازهای پنهان خدا غافل نشو.....
موفق باشی...:72:
RE: آیا این آقا همون قسمت منه یا اینکه باز منتظر بمونم...؟
سلام به ستایش عزیزم:46::43:
حال ات رو درک میکنم ستایش جان چون هم انتظار رو میشناسم و هم تردید رو پشت سر گذاشتم و هم مزه بلاتکلیفی رو چشیدم...
من هم زمانی مردی رو دیدم که از بین اون همه مردی که خواستار ازدواج با من بودند،همونی بود که باید باشه،همونی که منتظر اش بودم،همونی که خیلی قبل تر از دیدنش خصوصیات اخلاقی اش رو به عنوان مرد ایده آل ام خیلی کامل و جزئی نوشته بودم همونی که حتی عکس اش رو برا خودم نقاشی کرده بودم،تا چند ماه پیش میگفتم خودش بود و امروز میگم حداقل نزدیک ترین فرد به معیارهاییم که نوشتم و حتی نقاشی که کشیده بودم،بود.اما نشد.نخواست.... با اومدن هر خواستگار دقیقا سوالای تو می اومد تو ذهنم،گاهی وقت ها دعا میکردم اصلا خواستگار نداشته باشم چون اونها بیشتر باعث می شدن من به فکر اون آقا بیافتم و حالی مثل حال الان تو رو پیدا کنم!!و دقیقا مثل الان شما تو مرز بین احساس و منطق گیر بیافتم...
و ستایش جان سوالی که به صورت عنوان تاپیک ات پرسیدی سخت ترین سوال از بین تمام سوالاتی هست که به ذهن ات میاد و من هم مثل سارا بانوی بزرگوار فکر میکنم هیچ کسی نمیتونه به این سوالت جواب بده!
اما به نظرم میشه یه کارایی کرد،اول و مهم تر از همه توکل.خود من وقتی همه وجودم سرشار از آرامش شد که به یقین رسیدم هر اتفاقی که بیافته خدا به من قول داده که نزدیک ترین فرد به معیارهام رو به عنوان همسرم آینده ام برام در نظر گرفته .و من از خدا فقط نتیجه رو خواستم،یه زندگی آرام و سرشار از خوشبختی و مسیر رو سپردم دست خودش و توکل کردم.اینجوری تونستم از فکر اون آقا بیرون بیام و به صورت منطقی به خواستگار هام فکر کنم چون با ذره ذره وجودم به نتیجه ایمان دارم:)
ستایش جان امتحان کن و خواهی دید چه باز خوردی داره برات:46:و بعد از آرامش کار شما شروع میشه،اینکه دوباره معیار هات رو ریز به ریز و جزء به جزء باز بینی کنی و و به ترتیب اهمیت بهشون اولویت بدی،سعی کن کوچکترین چیز هایی که برات مهمه چه در ظاهر و چه در باطن باز مرور کنی و بنویسی حتی نقاشی کنی.و بعد از اون از امروز هر فردی که به خواستگاریت میاد رو با این لیست بسنجی و امتیاز بدی.صرف اینکه این آقا خونه و ماشین داره دلیل نمیشه که اگه فاکتور قد برات اهمیت زیادی داره اون رو در نظر نگیری!
ستایش جان ،دوست عزیزم ،من فکر میکنم واقعا مهم نیست دوست برادرت همسر آینده ات باشه یا اون آقای همکار خواهرت یا هر مرد دیگه ای.چیزی که مهمه اینه که زندگی قشنگی رو شروع کنی و هر ثانیه ای از زندگی مشترکت که میگذره با تک تک سلول های بدن ات احساس خوشبختی و شادی کنی و سر شار باشی از عشق...نظر تو چیه؟:)
پس به خودت و هر فردی که به خواستگاریت میاد یه فرصت بده و به نتیجه ایمان داشته باش و از خودش بخواه که بهترین ها رو برات در نظر بگیره و باز ایمان داشته باش که اون مهربون حتما سر قول اش میمونه:)
خوشبخت باشی دوست من:46::72:
RE: آیا این آقا همون قسمت منه یا اینکه باز منتظر بمونم...؟
سلام
ضمن تایید صحبتهای سارابانو و شیدا جان
ستایش عزیزم!
فقط خدا میدونه این آقا قسمت تو برای ازدواج هست یا نه ؟ اما اینکه منتظر بشینی یا نه رو میشه جواب داد!
نه، عزیزم منتظر دوست برادرت نشین و رویابافی نکن که نتیجه اش اینه که به خواستگارهای دیگه ات درست و حسابی فکر نکنی و حتی بطور ناخودآگاه یا عمدا تو وجودشون دنبال عیب و ایراد بگردی تا ردشون کنی!
بعد هم میگی معیارهامو نداشت غافل از اینکه از بس تو فکر دوست برادرت هستی، خوبیهای اون بنده خدا رو نمی بینی و حاضر نیستی عمیق بهشون فکر کنی .
عزیز دلم، دوست برادرت رو بعنوان یه فرد محترم (طبق گفته های خودت) بذار میان اشناهاتون باقی بمونه و اگه روزی اومد خواستگاریت و تو مجرد بودی بهش فکر کن اما اونو دلیلی برای رد کردن دیگر خواستگارهات نکن
به هرخواستگارت فورا جواب مثبت یا منفی نده ، اونها رو با معیارهات تطبیق بده و اگه کسی خوب و مناسبت بود ردش نکن و منتظر کسی که معلوم نیست اصلا به تو فکر میکنه یا نه نشو:305:
اگر هم مناسب نبود خب رد کن
اما یادت باشه هیچوقت به خاطر حرف کردم کسی رو نه رد کن نه قبول کن، فقط خودت مهمی:46:
RE: آیا این آقا همون قسمت منه یا اینکه باز منتظر بمونم...؟
سلام
سارا جونم
چندین بار مطلبتو خوندم و تامل کردم و سعی کردم با عجله جواب ندم
توی این دوروزه خیلی مشورت کردم با کسانی که در شرف ازدواج هستن و این مراحل خواستگاری و شناخت رو پشت سر گذاشتن و با کسایی که ازدواج کردن و تجربه زندگی مشترک دارن
عزیزم تردید من برای اینه که این آقایی که همکار خواهرم هستن در مرحله اول بخشی از معیارهای من رو ندارن
ظاهر شخص برای من مهمه
معذرت میخوام دنبال خوشگل و قد و قواره رشید نیستم اما راضی به چثه این آقا هم نیستم و تردید دارم
سنشون هم قابل تامل هست
می دونی چرا دوباره به دوست برادرم فکر کردم؟! چون یه همچین شخصیت و ظاهری مورد پسندمه
و
ناخودآگاه با این آقا مقایسه شد
در مورد این آقای بانکی متاسفانه من اول تعاریفی رو شنیدم که با معیارهام یکی نبود و بعد از اون تعاریف ، تعاریف دیگه ای که هر دختری دنبالشه
به همین دلیل یه کم حساس شدم
اینجا بود که یاد دوست برادرم افتادم و به خدا گفتم میدونستی که من همچین شخصی رو میخوام حالا حکمتش چیه که این آقا رو فرستادی
و نگران شدم از اینکه با این آقا پیش برم و معیارهای دیگه من رو داشته باشه اما همچنان در مورد ظاهرش مردد باشم و اونجای کار گیر کنم
اما به این هم فکر کردم که من هنوز این آقا رو نمیشناسم و زوده که در موردش قضاوت کنم شاید خصوصیات منحصر به فردی داشته باشه که ظاهرش در اون میون نادیده گرفته شه
به اضافه اینکه دوست برادرم رو همیشه الگو قرار داده بودم رو هم نمی شناسم پس در مورد اون هم نباید قضاوت کنم و کسی رو باهاش مقایسه کنم شاید اون هم اونی نباشه که من می خوام
از خدا هم معذرت می خوام که افکارم رو در جملات نه چندان جالب گفتم
حالا تصمیم اینه که اگر بشه دوشنبه برم بانک و ایشون رو ببینم (احتمالا ایشون هم منو بشناسن و ببینن) و اگر رضایت دوطرفه برای شناخت بود پیش بریم
مطمئنا این کار خدا هم حکمتی داره
حالا باید بشینم معیارهامو بسنجم و پیش خودم بررسی کنم تا در ادامه درست پیش برم
ساراجونم ممنونم که باز مثل همیشه سنگ تموم گذاشتی
از اینکه رابطه خودت و دلبندت رو هم برام یادآوری می کنی ممنونم
(من تمام ماجرای تو و همچنین بالهای صداقت عزیزم رو خوندم و درس ها گرفتم و بکار بردم)
باید دید خدا چه نقشه ای واسم کشیده
خدایا ممنونم و دوست دارم
شیدای عزیزم و فرانک جان گل ممنونم از صحبتای زیباتون
شیدا جان از شناخت نسبی که ازت پیدا کردم کم کم دارم به این نتیجه می رسم که ما دو تا چقدر شبیه هم هستیم فکرامون یکیه گاهی رفتارمون یکیه و ...
چشم توکل میکنم
راستش من همیشه آیه 74 سوره فرقان رو می خونم
می فرماید:
|
ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریتنا قرة اعین واجعلنا للمتقین اماما |
|
اما راست میگی باید بیشتر توکل کنم و شک نکنم که خدا بهترین نتیجه رو برام در نظر گرفته مهم اینه که در کنارش و همراهش مسیر رو درست برم
همیشه دوست داشتم مثل سارا جونم باشم صبور و متوکل
چقدر آرومه و همیشه میگه با صبر پیش برو و به خدا اعتماد داشته باش
خونه و ماشین و شغل این آقا رو هم اول در نظر نمی گیرم فقط میگم خوبه که از این نظر هم مشکلی نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
نه، عزیزم منتظر دوست برادرت نشین و رویابافی نکن که نتیجه اش اینه که به خواستگارهای دیگه ات درست و حسابی فکر نکنی و حتی بطور ناخودآگاه یا عمدا تو وجودشون دنبال عیب و ایراد بگردی تا ردشون کنی!
بعد هم میگی معیارهامو نداشت غافل از اینکه از بس تو فکر دوست برادرت هستی، خوبیهای اون بنده خدا رو نمی بینی و حاضر نیستی عمیق بهشون فکر کنی .
موقع عمل حتما یاد این حرفت می افتم
خیلی عالی بود عزیز دلم
RE: آیا این آقا همون قسمت منه یا اینکه باز منتظر بمونم...؟
سلام دوستان
من دوشنبه رفتم بانک و ایشون رو با دقت بیشتری دیدم
و به خواهرم گفتم که می تونن همکاراشون منو به آقای .. معرفی کنند بی خبر از اینکه رئیس شعبه قبلا اینکار رو انجام دادن و آقای ... هم از ماجرا با خبر هستن و منو با دقت دیدن
روز جالبی بود توی همون یک ساعت 3 بار رفتم بانک، کارم ایجاب می کرد که 3 بار برم
نظر من نسبت به این آقا عوض شد و دیگه مثل زمانی که درست ندیده بودمشون نگران نبودم
ظاهرشون رو تایید میکنم و دیگه با قد و قوارشون مثل قبل مشکل ندارم و انگار که منتظرم این ماجرا ادامه پیدا کنه
حالا باید دید نظر این آقا در مورد من چیه!؟
رئیس شعبه در جواب همکارای دیگه ی بانک که پرسیدن چی شد شیرینی می خوریم یا نه ؟! گفتن حالا چند روز صبر کنید تا فکراشون رو بکنن و بعد ازش می پرسم
جالبه که آقای ... همون دوشنبه باید می رفتن شعبه دیگه ودیگه تا شنبه شعبه خواهرم نیستن و شنبه دوباره میان
حالا یه راهنمایی ازتون می خوام
به نظرتون چرا موضوع قد و قواره برام کمرنگ تر از قبل شد و تازه دیگه به موضوع دوست برادرم هم مثل قبل فکر نمی کنم؟!!
این حال ، همون به دل نشستن این آقاس؟؟
من که به خودم میگفتم حالا زوده که بگیم به دل نشسته چون هیچ شناختی ازشون ندارم (حالا ایشون هم که نظرشون رو نگفتن شاید اصلا ایشون رضایت نداشته باشن!)
از دیگران هم این سوال رو پرسیدم گفتن که آره به دلت نشسته و رضایت داری که دیگه حساسیت قبل رو نداری
حس خوبی نسبت به این آقا دارم
نباید به حسم شک کنم؟!منی که حساس بودم و حالا نیستم
RE: آیا این آقا همون قسمت منه یا اینکه باز منتظر بمونم...؟
ستایش عزیز؛ خیلی خوشحالم که این حس رو داری؛ بله این همون به دل نشستن هست!
اما می خوام بگم لطفا احساساتی نشو و به احساساتت پرو بال نده؛ شما باید بتونی با منطق و درست ایشون رو بررسی کنی!
ببینید این احساس درسته که به شما کمک میکنه که یه کم یک دل تر پیش برید و شک و تردید و مقایسه رو کنار بگذارید؛ اما نباید باعث بشه که حساسیت هایی که واقعا روشون حساس بودی رو فراموش کنی و یا سعی کنی که کمرنگشون کنی؟
لطفا معیارهات رو تنظیم کن؛ بر اساس اون چه که همیشه می پسندیدی؛ نه بر اساس این آقا!
راستش یه مقدار نگرانم.:72:
RE: آیا این آقا همون قسمت منه یا اینکه باز منتظر بمونم...؟
ممنونم عزیز دلم
چشم حتما
هنوز وقت نکردم لیست سوالاتی که برای مراجل شناخت داشتم رو بررسی کنم
دقیق بررسی خواهم کرد (البته اگر نظر این آقا ادامه ماجرا باشه!)
ممنونم بابت این جمله ت
لطفا معیارهات رو تنظیم کن؛ بر اساس اون چه که همیشه می پسندیدی؛ نه بر اساس این آقا!:104::104:
از نگرانیت هم ممنونم
با همراهی خدا و راهنمایی شما دوستان ان شاله این راه رو با موفقیت به سر انجام می رسونم