ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
سلام:72:
من 27 سالمه. یک ساله ازدواج کردم. فرزند ندارم و شاغل هستم.
من هر رابطه ای رو که شروع می کنم اول اش خیلی خوبه ولی بعدش احساس می کنم همه فقط تحمل ام می کنن! مثلا رابطه استاد و شاگردی... فرقی نمی کنه چه استاد من باشم و شاگرد کس دیگه و یا بالعکس. یا رابطه با خانواده ام یا همسرم یا خانواده همسرم یا همکارانم یا هم کلاسی هام. حتی مشاور بیرون هم که می رفتم همین حس رو داشتم و احساس می کردم اون خانم مشاور می خواد هر چه زودتر از دست من راحت بشه. البته اول اش هم بهش گفته بودم که قبلا هم پیش چند مشاور رفتم ولی هر جا که می رم چون احساس می کنم فقط دارن تحمل ام می کنن دیگه جلسات بعدی نمی تونم برم پیششون. ولی گفتن این موضوع هم فایده ای نداشت و دقیقا با این خانم مشاور هم همین احساس پیش اومد و دیگه پیش اش نرفتم.
یه چیزی می خوام بگم نمی دونم بهم می خندید یا نه... ولی اینجا هم همین اتفاق افتاد... یه پست به اسم "همسرم ترکیبی از خیلی هاست" توی بخش مشاوره ازدواج>> ارتباط مراجعان-مشاوران گذاشتم که اون رو هم اول اش دوستان زحمت کشیدند و راهنماییم کردن ولی بعدش دیگه هیچی!!!
اگه زحمت بکشید و نظرتون رو بدید و بگید که چیکار باید بکنم خیلی خوشحال می شم.
RE: ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
عزیزم من تاپیک قبلی شمارو خوندم و مشکلی که ما بتونیم بیشتر ازین روش نظر بدیم وجود نداشت . در ضمن دوستان راهنماییهای خوبی ارائه داده بودن و نوبت شما بود که عمل کنید و نتیجه رو بگید تا اگه باز مشکلی هست راهنمایی بشد. پس کسی از شما بدش نیومد و شمارو تحمل! نکرد بلکه نیاز بود که از شما نتیجه و عملی دیده بشه که اونم به زمان احتیاج داره یعنی مشکلات یه شبه حل نمیشن و احتیاج به ممارست دارن . متاسفانه شما خیلی خیلی عجول هستین صبر صبر صبر
در مورد مشکلی که مطرح کردین من کارشناس نیستم ولی این بنظرم میرسه که شما کاملا منفی نگر هستید و اعتماد بنفستون کمه.
من کسی :303:رو میشناسم که در حین سخنرانیش بهش توهین کردند و اون آدم فقط ادامه داد به همون خونسردی که شروع کرده بود و جالب اینه که چون خودش خونسرد بود تونست به همه تلقین کنه که اونا داشتن تشویقش میکردن:311:
شما هم به کاری که میکنی ادامه بده و اصلا به این موضوع فکر نکن دارن تحملت میکنن بلکه فکر کن که چقدر براشون جالب و همه دارن بهت توجه میکنن با جون ودل مطمئن باش نتیجه میگیری:46:
خداییش خیلی اعتماد بنفس داشت وداره:303::311:
RE: ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
منم فکر میکنم مثل شما هستم نگار جون
RE: ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
سلام نگار عزیز
من هم احساس میکنم در بین دوستان و همکلاسی ها و فامیل بعد از یک مدت دوست ندارن با من رابطه داشته باشند و حوصله سر بر میشم از بس که حرفی برای گفتن ندارم ونمیتونم صمیمی بشم .
شما چرا فکر میکنید که دیگران تحملتون میکنند؟
RE: ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
سلام نگار خانم:shy:
پست قبلی شما رو تقریبا خوندم
منم با نظر پرناز خانم موافقم. به نظر میاد این برداشت خودتونه که بچه ها میخواستن از دست شما خلاص شن
موضوع شما بیشتر از 20 تا ارسال داشت.
اینو به عنوان یه تجربه شخصی بهتون میگم(منم کارشناس نیستم:303:) برخورد دیگران با شما تابع تفکر شما نسبت به خودتونه.
حالا نگاه کنین به خودتون ببینین اعتماد به نفستون کم نیست؟
RE: ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
باز هم سلام نگار عزیز.پاسخ شما نزد من است
تاپیک زیر را که توسط سارا بانوی عزیز نوشته شده است را مطالعه فرمایید
http://www.hamdardi.net/thread-15326-post-137279.html#pid137279
حالا من چند تا دلیل می آورم . ببینید آیا منطقی است :
1 - اکثر کسانی که اینجا هستند و راهنمایی می کنند خودشان هم فعالیت ها و مشغله ی زیادی دارند.نمونه اش baran68 عزیز که حتی به درجه ی مشاور افتخاری هم رسیدند و یکباره اصلا دیگر نیامدند.پس در انجمن خیلی پیش می آید که یک سری اعضا کمرنگ و یک سری دیگر به یکباره وارد شوند.خب مثلا الان من بعد 2 هفته آمدم.احتمالش خیلی کم است که تاپیکی که بیشتر از 2 صفحه مطلب داشته باشد را باز کنم.می دانید روزانه اینجا ده ها و یا شاید صد ها تاپیک باز می شوند.اگر قرار باشد یکی همه شان را بخواند دیوانه می شود.
پس این چنین می شود که یک تاپیک در ابتدا خیلی پاسخ می گیرد ولی هرچه بگذرد فقط همان افراد قدیمی اگر گذرشان به انجمن بیفتد می آیند و پاسخ می دهند
2 - تاپیک شما تقریبا به نتیجه رسیده بود و دیگر دلیلی نداشت کسی چیزی در آن بنویسد مگر اینکه موضوع جدیدی مطرح می شد که نشد.فقط یک موضوعی را در رابطه با بستن شوفاژ توسط همسرتان مطرح کردید که من آن را مطالعه کردم ولی چیزی به ذهنم نرسید.پس در ذیل آن از شما تشکر کردم که بدانید مطلب شما توسط من خوانده شده.اگر نگاه کنید بهشت عزیز هم همین کار را کرده اند
پس سو تفاهم شده و این طور که شما فرمودید نیست
افکارتان را خانه تکانی کنید
اگر مقدور بود فیلم مستند راز "the secret" را حتما تهیه و تماشا کنید
با احترام
:72::72::72:
RE: ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
سلام،
من فکر می کنم باید اعتماد به نفس خودتان را بیشتر کنید.
می شود بگویید چرا این احساس را دارید؟ شاید از یک چیزهایی در خودتان راضی نیستید. و فکر می کنید دیگران این را می بینند و از شما زده می شوند. شاید یک راهش این باشد که نکاتی که "فکر می کنید" از نظر دیگران زننده هستند را اول بشناسید. بعد باید دید که واقعاً اینها منفی هستند یا نه. هم باید روی خودتان کار کنید و هم باید به خودتان مطمئن تر بشوید.
امکان این هم هست که شما دائماً دنبال این هستید که دیگران شما را تایید کنند و در رفتار آنها دنبال علائم تایید می گردید و وقتی چیزی پیدا نمی کنید، فکر می کنید آنها از شما خوششان نمی آید.
RE: ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
سلام خانم نگار
اینجا کسی مجبور نیست جواب بده، اگه دوستان حوصله نداشته باشن جواب نمی دن. پس مطمئن باشید که وقتی جواب می دن یعنی خودشون دوست دارن جواب بدن و اصلاً بحث تحمل کردن نیست.
بنابراین همونطور که این احساستون اینجا درست نیست در بقیه موارد هم حتماً درست نیست.
یه مورد دیگه هم که باید بگم اینه که اینجا معمولاً تاپیک هایی که خود شروع کننده تاپیک زیاد میاد پست می زنه جواب های بیشتری هم داره. اگه شما هم می خواید جواب های بیشتری بگیرید باید بیشتر بیاید از احوالتون بگید و بر عکس اگه منفعلانه رفتار کنید دیگران هم نمی دونن مشکل و احساس شما چیه و جواب هم نمی دن.
RE: ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
سلام نگار خانم
اول از همه من اين پست را زدم تا باور كنيد كه ما همگي دوستان شمائيم و به فكر شما پس بحث تحمل نيست. :43:
ثانيا اينكه چرا پس از گذشت يك ارتباط آن رابطه عادي مي شود در مورد ارتباطات مختلف متفاوت است مثلا:
در مورد رابطه با مشاور شايد دليلش عدم انعطاف پذيري خود شماست! :305: شما هر هفته به مشاوري مراجعه مي كرديد و هربار ايشون هرچه راهكار ميدادند شما باز هم روي حرف اول خود اصرار ميورزيديد و به همين نحو به مرور مشاور محترم كمي از شما دلسرد شده.
در مورد رابطه با همسر به قول آقايي ارتباط زناشويي سه ضلع دارد هيجان، صميميت و اعتماد كه باگذشت زمان هيجان كاهش مي يابد اما اعتماد و صميميت بيشتر مي شود پس هرگز نبايد تصور كنيد ارتباط شما عادي شده و همسرتان شما را تحمل ميكند. ضمن اينكه اگر تمايل به داشتن هيجان بيشتر در اين ارتباط ميكنيد ميتوانيد خودتان هيجان را وارد زندگي كنيد خواندن تاپيك "طرز تهيه ي منوي عاشقانه " را به شما توصيه ميكنم.
در مورد رابطه با استاد و ... هم به گونه اي ديگر!
پس سعي كنيد منعطف و پذيرا و پيش بيني نشده باشيد تا ديگران هم در ارتباط با شما همين طور باهيجان و ... برخورد كنند.
RE: ابتدای رابطه خوبه بعدش انگار همه فقط تحمل ام می کنن؟
می بینید این تاپیک شروع خوبی داره ولی می ترسم بعدش....
قبل از هر چیز می خواستم از همه دوستان تشکر کنم که وقت گذاشتن و منو راهنمایی کردن و توجه تون واقعا از لطفتون هستش. دوست دارم باهام روراست باشید و بعد از خوندن جوابهام بگید که خوندن جواب من براتون کشش داشته یا نه؟ یا اینکه زورکی و از سر دلسوزی خوندینش؟ و اینکه دفعه دیگه که به سایت اومدین میاین ببینید من چی شدم یا اینکه حوصلتون نمی گیره دیگه بییاید؟ و اگر اینطوره دلیل اش چیه؟ چه چیزی نوشتم که شما بدتون اومده و حوصلتون رو سر برده؟
پرناز جون راهنماییت خیلی جالب بود و من رو متوجه این نکته کرد که من منظور اطرافیان رو نمی فهمم و منظورم رو هم درست نمی رسونم.
راستش من اصلا متوجه نبودم که الان نوبت منه که نتیجه کار رو بنویسم. احساس من این بود که دارم سعی می کنم به راهنماییها عمل کنم ولی در اولین قدم با مشکل مواجه شدم و دیگه نمی دونستم باید چیکار کنم، برای همین هم منتظر یه راهنمایی بودم.
Nazi 123 امیدوارم در این یک زمینه هیچ کس شبیه به من نباشه
Mehr1 شما که اینقدر قشنگ منظورتون رو بیان کردید چطور یک همچین اتفاقی برای شما هم می افته؟
دقیقا همونطور که شما نوشتید، احساس می کنم تحمل ام می کنن چون: "حوصله سر بر میشم از بس که حرفی برای گفتن ندارم ونمیتونم صمیمی بشم . "
محمد 89 اعتماد به نفس من پایینه، خیلی سعی می کنم روش کار کنم ولی مرتب کم میارم. خودم می دونم که از همه لحاظ حداقل 70% رو دارم ولی موقع عمل که می شه کم میارم. نمی دونم دلیل اش چیه؟ مثلا پیش بقیه همه چیز خراب می شه، اگه ازام سوال کنن جوابش رو نمی دونم، اگر قرار باشه یه کاری انجام بدم خراب می شه، از همه زشت تر می شم... و اگر هم خوب پیش بره یا بقیه نمی بینن یا خودشون رو می زنن به ندیدن و نکات مثبت ام نامرئی می شن و نکات منفی ام بزرگ و پر رنگ. نمی دونم دلیل اش چیه؟
Arix مطلب سارا بانو را خواندم و می خواهم چند بار دیگر نیز بخوانم واقعا تکان دهنده است و بسیار به من کمک کرد.
در مورد مطلب 1: حالا که دقت می کنم می بینیم منطقی است، ولی چرا در اون زمان منطق اش را نمی دیدم؟ چرا تعداد صفحات روی تصمیم گیری من تاثیری نداشت و اتفاقا موضوعات با صفحات بیشتر برایم جذاب تر هستند!؟ آیا منطق من عجیب غریب است؟ چرا اینطوری هستم؟
در مورد مطلب 2 در پاسخ به پرناز جون کامل توضیح دادم. اگر می شه لطفا راهنماییم کنید که چرا من منظور دیگران رو نمی فهمم و چطوری باید این مشکل رو حل کنم؟
Hamed65 دقیقا حق با شماست. من احساس می کنم حرف ها و طرز فکرم برای دیگران جالب نیست. چیزهایی را که من دوست دارم دیگران دوست ندارند و بالعکس، مثل غذا، فیلم، موضوعات علمی، تفریح و گردش و...
Green عزیز دارم گیج می شم! من فکر می کردم خیلی فعال هستم. من هر روز تقریبا 3 تا 4 ساعت در این سایت هستم. همه جواب ها را تقریبا بلافاصله می خوندم! چرا من فکر می کنم فعال هستم ولی از دید بقیه منفعلانه رفتار می کنم؟ این بار اول نیست که این موضوع را می شنوم، بارها شنیده ام که می گویند چرا فلانی را تحویل نگرفتی یا چیزهای مشابه این درحالیکه من واقعا فکر می کردم او را تحویل گرفته بودم!؟ این مشکل از کجاست و چجوری باید حل اش کنم؟
Yasa عزیز متشکرم که دلگرمم می کنید. یک سوالی از شما داشتم: کارهای من واقعا همیشه پیش بینی شده است، آیا این دلیل این است که من حوصله سر بر هستم؟ من سرعت بالایی ندارم، اگر از من سوالی بشود نمی توانم سریعا جواب دهم. کارهایی که انجام می دهم سریع نیست چون همیشه با احتیاط انجامشان می دهم. با هیجان و بلند صحبت نمی کنم چون صدایم نمی رسد، آدم شوخ و بذله گویی هم نیستم ... آیا این باعث می شود حوصله سر بر باشم؟ پس علائق من برای کسی جذاب نیست؟ من فیلم های خارجی دوست دارم، بازی های مختلف دوست دارم و جدی هستم و مسئولیت پذیر... آیا اینها امتیاز نیست؟
ولی حتما روی منعطف و پذیرا بودن کار خواهم کرد تا در این زمینه پیشرفت کنم، چون می دانم در این زمینه ها ضعف دارم.
دوستان این آخرین اتفاقی که برای من افتاد دارد دیوانه ام می کند؟ می شود بگویید چرا اینجوری شد؟
"دختر همسایه مان دوست من است او نیز در ابتدا با من رابطه خوبی داشت ولی کم کم فقط برای انجام کارهای اینترنتی اش به من زنگ می زد، ولی من احساس می کنم که وقتی همسرم هست او راحت تر است چون رفتار همسرم هیجان انگیز است، البته او دختر خوبیست و به خاطر حفظ حریم از همسرم فاصله می گیرد.
خلاصه او به من زنگ زد که با برادر کوچک تر اش، خاله اش که هم سن اش است و همسر خاله اش که دوست همسر من است برویم برف بازی. وقتی با او صحبت کردیم با خودم فکر کردم او معمولا حوصله ندارد وقت اش را با من سپری کند ولی چون همسرم باحال است می خواهد دسته جمعی برویم برف بازی. خاله و همسرش که اصلا بازی نکردند. دختر همسایه مان و برادراش هم به همسرم برف می زدند و من هرچقدر به همسرم، دوست ام و برادراش برف می زدم کسی به من برف نمی زد؟ من حسابی گیج شده ام! چرا اینطوری می شه؟ البته با بقیه هم مشابه این اتفاقات می افته. آخه چرا اینطوری می شه؟