RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
با سلام
دوست عزیز اینکه همسر شما خیلی به خانوادش اهمیت میده موضوع جدیدی نیست این خیلی طبیعیه خیلی از آقایون اینطور هستند شما نباید به این موضوع حساس باشی
چون هنوز اول زندگیتون هست و به گفته خودتون خانواده همسرتون با ازدواجتون خیلی موافق نبودند شما باید روی روابطتون با اونها والبته شوهرتون کارکنید طوری که اونها شما رویکی از خودشون بدونند البته طوری که حریمها حفظ بشه و هر چیزی جای خودش باشه کلا متعادل رفتار کن (با احترام )تمام این کارها رو با سیاست انجام بده اینطوری هم شوهرتو جذب خودت میکنی هم خانواده همسرت کمتر روی شما حساسیت نشون میدن
در مورد اینکه کارهایی که مطابق میل همسرت نیست مثلا چه کاری بیشتر توضیح بده
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
با سلام ،
نظرات من کارشناسانه نیست ولی اینو به همه زوجهای جوان میگم که نباید تا یک سال اول زندگی توقع یک زندگی آرومو چه از لحاظ مادی و چه معنوی و چه رفتاری داشت چرا؟
من نوعی به عنوان یه دختر قبل از ازدواج رویا پردازی های زیادی دارم ...مثلا دوران نامزدی طلایی.دوران عقد عالی =مسافرت- مهمانی- خریدهای دونفره-همیشه با هم بودن و ووووووووو..........
اوایل ازدواج =شوهر بسیار مهربون که مدام بهم چسبیده هرجا میرم دنبالم میاد تو آشپزخونه پذیرایی وخونه مامان خونه خاله...ماه عسل دونفری ، شیک و با کلاس ، جاهای بسیار دیدنی.مادر شوهر و پدر شوهر دست به سینه:311:خواهر شوهر و برادر شوهر غلامان و نوکران حلقه به گوش:311:فامیلهای شوهر انگشت به دهان زیبایی و شکوه من:311:خلاصه زندگی شاهانه...
باور کنید به جرات میگم 99 درصد این رویا را دارند...ولی واقعیت چیه؟اون مهمه
اول نامزدی خوب هنوز هیچ شناختی به اون صورت نیست و با شما همدیگرو صدا میکنیم کافی شاپ میریم سینما میریم پارک میریم ومثل بچه ها تاب بازی میکنیم...خوب تا اینجاش خوبه.بعد از چند وقت(برای بعضیها چندهفته وبرای بعضیها چندماه بستگی بعه طرفین و شرایط داره)دیدارها کم نمیشه اما دیگه توی کافی شاپ و رستوران نیست (پولی نمونده:311:)کمتر پارک میریم .سینما تعطیله (همه فیلمهارو دیدیم)موضوعات بحث به سمت موضوعات زندگی نیمه واقعی کشیده میشه...تا به دوران عقد میرسیم ..خوب اینجا اخلاقها یکم تغییر میکنه دیگه زندگی داره جدی میشه خانوم به فکر تهیه جهیزیه و آقا تامین پول عروسی و رهن یا خرید یا اجاره خونه...اینها همش عوارض هم داره خانوم میخواد یه جهیزیه بگیره تا چشم زن داداش و عمه و خاله های خودش گرفته تا چشم مادر شوهر و خواهر شوهر و عمه و خاله ها و دخترخاله ها(زیان دیدگان به دلیل عدم ازدواج با پسرخاله::303:در بیاد . خوب به طبع زندگی روی خوبشو نشون میده:316:اعصاب خوردی شروع میشه خانوم از صبح از بازار بلورفروشهای شوش تا پرده فروشهای مولوی و زرتشت و زیر پا میذاره...از اون طرف به همسرجون گیر میده که چی شده این خونه؟و همسر جون هم که تمام بنگاههای شهر از زعفرانیه تا شهرری زیرپا گذاشته خسته تر از خانوم غر میزنه که چی شد این دوتیکه جهاز.جور نشد و ماجرا آغاز میشود...بقیه قصه تاپیک بعدی:46::46::46::43:
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
مشکل دقیقا اینه که من توی زندگی مشترکمون تقریبا هیچ کاره هستم. آمده ام که فقط به حرف شوهرم و خانواده اش گوش بدهم و اگر ندهم یک زن پررو میشوم که باید ادبش کرد. شاید باور نکنید اما من حتی حق نداشتم برای عروسیم لباسم را خودم انتخاب کنم. حق ندارم تنها از خانه بیرون بروم حق ندارم برای مهمانی شامی که میخواهم ترتیب بدهم خودم انتخاب کنم چه غذایی درست کنم. حق ندارم حتی لباسم را خودم انتخاب کنم. حق ندارم بدون رضایت وهرم کسی را خانه ام(بهتر بگم خانه اش) دعوت کنم حتی پدر و مادرم را. حتی اگر مثلا عروسی بخواهیم برویم و شوهرم حوصله نداشته باشد ما به آن عروسی علی رقم علاقه ی زیاد من به شرکت در آن عروسی نمیرویم یا من باید تنها بروم(که اغلب عروسی های فامیل من همین طور است) اما اگر من جایی دوست نداشته باشم بروم میشوم یک زن فلان و فلان...حتی رابطه جنسی مان هم کاملا یک طرفه و برای من زجراور است
من هرچه شوهرم میگوید نباید جواب بدهم و باید یک زن حرف گوش کن باشم وگرنه باید برگردم خانه ی پدرم...
اوضاع بدی است اگر هم اعتراض کنم همان اندک آزادی هم که دارم به بهانه ی اینکه پر رو شده ام از من گرفته میشود.
قبلا دختر شاد و سرحالی بودم اما الان حتی یادم نمیاد کی خوشحال بوده ام.
این بی تفاوتی شوهرم باعث میشود خانواده شوهرم هم نسبت به من بی احترام بکنند.
خواهش میکنم کمکم کنید...دارم دیوانه میشوم
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
ببین عزیزم اینطور که شما گفته اید و نوشته اید با یک هیالو زندگی میکنید . یعنی شوهر شما هیچ نکته مثبتی ندارد؟
پس ببخشید شما چرا با او ازدواج کرده اید؟؟؟؟؟شما چند سال و شوهرتان چند سال دارند؟
آیا شاغل هستید؟
بیشتر از خصوصیات زندگیتان بگویید؟با خانواده شوهرتان زندگی میکنید؟
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
توی اون دو سال دوستی چی کار می کردید که این آقای عجیب و غریب را نشناختید؟؟
فکر نمی کنید یه کم اغراق می کنید؟
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
دوست عزيز همونطور كه دوستان گفتن حتما شوهر شما نكات مثبت زيادي هم داره وگرنه شما حاضر نميشديد با اون ازدواج كنين.
اما اينكه شوهرتون توي تصميم گيريهاش شما رو دخيل نميكنه چيه؟
من فكر ميكنم احتمالا اون رفتارهاي شما رو بچه گانه ميدونه .شما توي مطالبتون فقط در مورد عروسي رفتن يا نرفتن/مهماني/لباس و... صحبت كرديد.
اما آيا تا به حال در مورد كار همسرتون واينكه چطور ميتونين با همفكري وهمكاري هم كاري كنين كه توي شغلش موفق تر باشه باهاش صحبت كردين؟در مورد اينكه چطور در آينده بچتون رو تربيت كنين چي؟در مورد اينكه چطور با همفكري وهمكاري هم بتونين خونه بخرين و يا زندگي ماليتون رو بهبود ببخشين؟
اشكال خيلي از خانمها اينه كه فقط ميشينن وپيش شوهرشون از لباس ومهموني وعروسي و ومادرت وخواهرت صحبت ميكنن.
اگه سعي كنين در مسايل بزرگ تره زندگيتون خودتون رو دخيل كنين وبهش نشون بدين كه اون مسايل براتون مهم هست وشما به اون مسايل بهاي بيشتري ميدين مطمئن باشين به مرور زمان اون ياد ميگيره در مسايل جزيي هم نظر شما رو دخيل كنه.
درواقع اون با اين كارهاش ميخواد شما رو مثلا تربيت كنه.اين كاريه كه اغلب آقايون ايراني انجام ميدن .يعني فكر ميكنن زنشون كه مثلا 25 سالشه تازه از شكم مادرش بيرون اومده وميتونن اون رو هرجور كه ميخوان مطابق خواسته خودشون تربيت كنن.
بهتره هر ازگاهي در مورد مسايل مهم صحبت كنين.بهش نشون بدين كه يك زن آگاه هستين .اون وقتي ببينه شما يك زن سطحي نيستيد سعي ميكنه بيشتر به شما اعتماد كنه
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
خاله سوسكه عزيز سلام
در اثر فشار و نارضايتي از بعضي از موضوعات پيش آمده ذهن تو در پي بسط دادن مشكل در تمام لحظه هاي زندگي است . اين كار را نكنيد و ارزش معنا زندگي خود را زير سئوال نبريد كه به مرور اين ارزش اگر از دست برود و اسيب ببيند مسائل دچار پيچيدگي بيشتر مي شود .
اين مرد انتخاب شماست . در اثر شناختي دوساله ايشان را انتخاب كرده اي .و امروز به علت عدم مهارت و آگاهي با مسائلي درگير شده ايد .
چه بايد كرد ؟!
نمي تواني با روش لجاجت و سرسختي دروني به نتيجه برسي .
همسر شما به عنوان يك مرد از زن خود كه شما باشيد
توقع صداقت - وفاداري - حمايت و رابطه جنسي سالم و مناسب دارد .
و شما در اين رابطه از همسر خود
توقع احترام - توجه - صرف وقت داريد
به همين راحتي .
حال اين دلخوري ها و مسائل محصول رعايت نشدن مواردي است كه در بالا ذكر شد .
چرا اين موارد رعايت نشده ؟!
به دليل عدم مهارت و آگاهي .
مرد شما پيچيده نيست اما اكثرا ذهن زنها متوجه ي سادگي ذهن مرد نيست و با به كارگيري از واژه ها و جملات نامناسب ( از ديد و منطر مرد و كاملا قابل درك براي ساير زنان ) مرد را به ورطه ي احساس خطر از عدم حمايت و ....مي برد و در نتيجه مرد را وادار به واكنش هاي مناسب با اين حس خطر مي كند .
با مردتان ساده صحبت كنيد .
براي او بگوئيد كه چه چيزهايي را دوست داريد و از چه چيزهايي خوشتان نمي آيد . او هم مثل شما نمي داند واقعا كاركرد ذهن زن چگونه است . اما چكشي نگوئيد به نوعي صحبت كنيد كه او بداند اين حريم هايي كه براي خودتان تعيين مي كنيد نه تنها لطمه به رابطه ي حمايتي شما نمي زند بلكه نياز رابطه است . ( حتي از جملات سخت و پيچيده استفاده نكنيد و در مقام قياس و انگشت اتهام به سمت او براي يادآوري آنچه انجام داده و يا نداده استفاده نكنيد .) جملاتي به كار ببر كه براي ذهن مرد معناي من به تو افتخار مي كنم و هرگز حمايتم را از تو دريغ نمي كنم و با تو تا پايان عمر مي مانم و از رابطه ي جنسي با تو لذت مي برم بدهد .
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
ممنون از راهنمایی هایی دوستان عزیزم
من 24 ساله و شوهرم 35 سالشه من لیسانس دارم ولی شاغل نیستم چون شوهرم هم خیلی موافق کار کردن من نیست(چون پر رو میشم) اما شوهرم شغل خیلی خوب و فوق لیسانس داره و با خانواده شوهرم هم زندگی میکنیم
شوهر من ویژگی های خیلی خوبی هم داره که مهمترینش نجابتشه و بعد اینکه خیلی دست و دلبازه و اهل خانواده است.
تنها مشکلش اینه که منو توی هیچ مسئله ای از مشکلات ریز زنانه تا مسائل مادی و مهم زندگی قبول نداره و کار خودشو میکنه.
مثلا من میگم الان برای خرید ماشین لازم نیست خیلی هزینه کنی ولی اصلا گوش نمیده و البته بعد توی پاس کردن چکهاش میمونه...
این عدم اعتمادش به من اعتماد به نفس من رو هم گرفته ...
با حرف زدن مستقیم بحث و دعوا هیچ مشکلی حل نمیشه خیلی ها میگن باید با سیاست برم جلو اما من نمیدونم چه طوری باید سیاست به خرج بدم
RE: شوهرم خیلی بی تفاوت است
مثلا فردا شب مهمان دارم و شوهرم برای غذا با مادرش هماهنگ کرده که شام باید چی بدیم...
حس بدیه مثلا خانوم خانه منم ...