نمایش نسخه قابل چاپ
دلم گرفته ازین زمونه . دلم خنده از ته دل میخواد.مثل روزهایی که دانشجو بودم ،دبیرستانی بودم،مدرسه ابتدایی میرفتم و از ته دل میخندیدم.یادش بخیر بعضی وقتها انقدر میخندیدیم و خوش بودیم که کمر و دلمون درد میگرفت به ترک دیوار هم میخندیدیم دلم میخواد برم .نمیدونم کجا ولی دلم میخواد برم .بیخبر از همه برم هیچ کس نتونه پیدام کنه هیچ کس نتونه ردی ازم پیدا کنه .کجا برم خدایا :302:
ایکاش یه کلبه ای ،آلونکی توی یه کوهستان ساکت و آروم داشتم و میرفتم.
سلام پرناز جان و خوش امدی.اخه چرا دلت گرفته چرا اینطور فکر میکنی.به نظر من این طرز فکر ماست که باعث میشه دلمون بگیره شاید تو همون دوران دبیرستانم اگه مثل الان فکر میکردیم ترک دیوارم برامون غصه به همراه داشت.عزیزم برای راهنمایی باید بیشتر توضیح بدی از چی دلت گرفته؟
عزیزم اگه چنین جاییرو پیدا کردی منم خبر کن تا بیام دوتایی به ترکای دیوارهای اونجا بخندیم:311:
راستش شاید ناراحت بشین.ولی دلم نمیخواد در موردش زیاد حرف بزنم چون راه حلی واسه دلتنگی و غصه من وجود نداره که خودم ندونم.ولی دلم گرفته و غصه دارم دلم میخواد گریه کنم شاید سبک بشم ولی توی محل کارم نمیشه.:302:فقط اشکام سرازیر شده ولی نمیتونم از ته دل هق بزنم :302:
خداروشکر میکنم از ته دل خدارو شکر میکنم که در برابر مشکلی که دارم صبر بهم داده .دعا کنید کم نیارم توروخدا دعا کنید اشتباه نکنم در برابر مسئله و تصمیمی که باید بگیرم نخواین توضیح بدم که راستش حووصله ندارم:302:
پرناز خانوم چقدر ناراحتی بابا. چی شده مگه؟ تا مشکلتو اینجا ننویسی که کسی نمیتونه چیزی بگه یا کمکی کنه. اگر به زندگی یه طور دیگه ای نگاه کنی بخدا الانم میتونی به ترک دیوار بخندی. از حرفات معلومه به عدالت و سخاوت خدا اعتقاد داری.پس این بهترین بهانه است برای خندیدن. برای شاد بودن.چون آدم وقتی میدونه خدا عدالت داره همه ی غصه هاش ازش دور میشه.اگرم که میخوای دعا کنیم در برابر تصمیمت اشتباه نکنی پس به بقیه هم فرصت بده به مسئله ی تو کمی فکر کنند و راهی بیاندیشند.از قدیم گفتند هر سری یه فکری داره.
خوشحال میشیم مشکلتو برای بچه ها در میون بزاری:72:
سلام حدس میزنم با این تاپیک و طرز نوشتن خیلی هارو ناراحت کردم توروخدا ببخشین.قصدم بی ادبی نبود قط بی حوصله و ناراحتم با عزیرترین خواهرم قهرم .ما قبلا هم مثل بقیه خواهر و برادرها قهر میکردیم ولی فقط 1 ساعت طول میکشید اما الان 2 روزه قهریم اونم بخاطر یه سوئ تفاهم مسخره .نگین بهش زنگ بزن که جواب نمیده و کار به توهین میکشه چون خیلی عصبیه.البته علت اصلی ناراحتیم مطلب دیگه ای هست .کاش با خواهرم آشتی بودم بهش زنگ میزدم درد و دل میکردم:302:
آره خدا بهم ثابت کرده که دوسم داره و من همیشه شاکر درگاهش هستم و بااینکه بنده بدی هستم ولی همیشه بهم لطف داشته.
ولی الان واقعا نمیتونم بخندم الان دلم گرفته و حالت آدمیو دارم که دنیا خیلی براش تنگ شده. میدونم این حالت گذراست و مثل بقیه اتفاقات زندگیمون میگذره و لی واقعا غصه دارم .میدونید من تو زندگیم آدم قلنعی بودم زیاده طلب نبودم اینو خودم نمیگم تمام اطرافیان من میگن ولی همون چیزهای کوچلو هم که از روزگار میخوام اونا هم ازم دریغ میشه.میدونم میخواین بگین حتما قسمت نیست حتما حکمت داره میدونم بخدا همشو میدونم میدونم تا خدا نخواد هیچ برگی از هیچ درختی نمیفته و میدونم در افتادن هربرگی حکمتی هست.ولی خوب منم بنده خدام و انقدر قوی نیستم که نتونم ناراحت نشم. و طبیعیه..بازم خدایا شکرت .سرکار کار میرم و استقلال مالی دارم هرچند کارمو خیلی دوست ندارم.سالم هستم . خانواده نسبتا خوبی دارم. از لحاظ مالی در حد پایین نیستیم.تحصیلکرده و خوش قیافه هستم...خدارو شکر واسه همه نعمتهاش ولی تنهام تنهای تنها...ولی دلم چیزی میخواد که نمیتونم ابراز کنم خیلی هم دوست دارم ...خدا فقط میدونه چی دلم میخواد خیلی دوست دارم...درسته اینجا دنیای مجازیه ولی خوب روم نمیشه بگم...شاید بعد گفتم
میدوونید من داشتم ازدواج میکردم که به دلایل منطقی و غیرمنطقی بهم خورد..
من خیلی دوست دارم ازدواج کنم ولی شاید باورتون نشه ...بیشتر عاشق اینم که بچه دار بشم خیلی دلم میخواد بچه مو ببینم و بغلش کنم و عاشقش بشم .ولی میترسم عمرم کفاف نده میترسم نتونم ازدواج کنم و بچه دار بشم ...
الان با مشکلی هم که تازگی برام پیش اومده دیگه کاملا ناامید شدم...:302:دیگه مطمئن شدم شانسی ندارم....................
آخی خوب منم دوس دارم ازدواج کنم تازه وقتی فکر میکنم که چند سال دیگه باید صبر کنم کلی اذیت میشم.این که دوس داری ازدواج کنی خیلی خوبه.مگه چند سالته که داری نا امید میشی خدایی نکرده؟ یا اینکه مشکلی براتون پیش اومده که حس میکنین نمیتونین بچه دار بشین؟ میدونم دارم یکم فضولی میکنم ولی بهتره همه چیزو بگین به ما.البته اگر محرم راز خودتون میدونین.
از چی میترسین که نتونین ازدواج کنین؟ داری منو هم میترسونی. اگه چیزیه قراره اتفاق بیافته بگو پرناز خانوم دلم یهو ریخت!!!
بیشتر توضیح بدی ممنون میشم:72:
با سلام
از حرفاي شما معلوم ميشه كه :
1- اطمينان داري كه خدا دوستت داره پس تنها نيستي
2-ميدوني كه حكمت داره كه چيزاي كوچيكي كه ميخواي رو بدست نمياري.پس نا اميد نيستي
3-ميدوني كه بنده خدايي و قوي نيستي. پس داري امتحان الهي رو پس ميدي
4-از زندگي فعلي راضي هستي،پس خوشبختانه مشكل خاصي نداري
نتيجه : فقط و فقط دلتنگي
به نظر خودت مشكل اينجاست كه ازدواج نكردي عزيزم تو احساس تنهايي ميكني ، كه من فكر ميكنم واسه اينه كه با خواهرت كه تنها كسي بود كه باهاش درد و دل ميكردي، قهري حالا تصميم گرفتي اينجا صحبت كني
جاي خوبي رو براي ابراز احساسات ناخوشايندي كه داري انتخاب كردي . حالا كه دلتنگي هاتو گفتي و كمي آروم شدي همه شرايط رو توضيح بده اينجا دوستاي خيلي خوبي هستن كه با راهنمايي هاشون راه درست رو بهت نشون ميدن .
شروع كن نوشتن هم دلت خالي ميشه هم با توكل به خدا مشكلت حل ميشه.
سلام
پرناز خانم اینقدر منفی بافی نکنین(به قول ادبیات جدید انرژی منفی تابش نکنین!)
بقیه چرا ناراحت شن! خودتون بیشتر اذیت میشین. اسم این سایت همدردیه. واسه درد دل کردن و راه حل پیدا کردنه دیگه
هر مشکلی راه حلی داره
یه کم بیشتر توضیح بدین چرا ازدواجتون به هم خورد
به نظر میاد بیشتر از اون موضوع ناراحتین و این به قول خودتون مشکل جدید هم خاطره قبلی رو دوباره زنده کرده
اینو ببین داره می خنده:311: شما هم بخند