اگه دوست نداشت چرا رفتارش نشان نمی داد!!!
من 27 سال دارم و حدود ده ماه قبل علاقه داشتم به یکی از دخترهای کلاسم نزدیک بشم بهانه ایجاد شد و لی قصدم رو به اون نگفتم
ارتباط از طرف اون به شدت به سرعت پیش می رفت و اطلاعات خودش رو به من می داد من هم متقابلا این کار رو می کردم تا اینکه 2 روز بعد از اشنایی مجبور شد به من زنگ بزنه و نصفه شب 4 ساعت با هم حرف زدیم و من متوجه شدم که قبلا به قصد ازدواج با پسری ارتباط داشته که با وجود اینکه خیلی هم رو می خواستن خانوده ی دختر با خاطر هم سن بودن و نخوردن سطح تحصیلات خانواده ها با ازدواجشون مخالفت کردن ، و متوجه شدم خیلی احساس تنهایی می کنه.
ارتبتط روز به روز بیشتر می شد تا اینکه ابراز علاقه از طرف اون شروع شد اما من که هنوز به خودم مطمئن نبودم و نمی خواستم به اون ظربه ی دیگه ایی بزنم با احتیاط این کار و می کردم اما اون می گفت دیگه نمی خواد به کسی فکر بکنه اما من با توجه به شدت احساس نزدیکی ایی که می کرد بعید می دونستم که هدف اون تنها فراموش کردن رابطه ی قبلیش باشه. تا اینکه سرو کله یکی از هماسیه هاشون پیدا شد که ازش خواستگاری کرد و بعد از یک مدتی با اینکه از من مشاوره می گرفت که چطور ردش کنم و دوست ندارم ازدواج کنم ازمن خداحافظی کرد و گفت این رابطه رو دیگه نمی خوام، من بهش علاقه مند شده بودم اما وقتی می گفت نمی خوام ازدواج کنم مجالی برای ابرازش نمیدیدم. خلاصه به بهانه های مختلف به رابطه برگشت و گفت خواستگارم رو جواب کردم اما رابطه ی ما به گرمی سابق نبود و زود قهر می کرد و دوباره خداحافظی می کرد و یا من می رفتم سراغش یا یک اس ام اس اشتباهی می زد و دوباره حال و احوال شروع می شد و یا یک بهانه پیدا می کرد و سر اون رابطه رو شروع می کرد . تا اینکه یک مدت بود رابطه ی نسبتا خوبی داشتیم و خبری از خداحافظی از طرف اون نبود تا اینکه دوباره گفت این رابطه رو نمی خوام چون دارم بهت وابسته می شم ولی تو اینطوری نیستی ومن مجبور شدم همه چیز رو بهش بگم و بگم تا حالا چرا نگفتم چون نه تو شرایطش رو داری به خاطر برخی مشکلات رفتاری و درگیری ذهنی به خاطر رابطه ی قبلیت و نه اینکه من در حال حاضر شرایطش مالی لازم رو دارم فکر می کنم 2 تا 3 سال اینده جفتمون شرایطش رو پیدا کنیم. به من گفت کمکت می کنم فراموشم کنی چون می دونی که من نمی تونم و یک بار هم خداجافظی کرد ازم امه برگشت و شروع کرد به پرسیدن سئوالاتی که در جلسه خواستگاری می پرسن و با مادرش هم مطرح کرد و گفته بود می خوام بهش فکر کنکم اما به من می گفت جوابم منفی من تو رو اونجوری دوست نداشتم!!!
ارتباط ما گرمتر از همیشه ادامه داشت تا اینکه برادرش فهمیده بود و ظاهرا کتکش زده بود و دوباره به من گفت خداحافظ ! اما بعد از یک مدت یک اس ام اس اشتباهی زد و گفت می خوام بهت در انجام پروژه یکی از درسها کمک کنم !
سر چه موضوعی بود یادم نیست به شدت با هام دعوا کرد و حتی گفت برو گمشو ازت متنفرم و...
اما به روشهای مختلف ازش خبر می گرفتم که نشون بدم به فکرش هستم و بعد از یک مدت بهش اس ام اس زدم و گفت خواستگار سابقش برگشته و مادرش تحت فشارش گذاشته که باید بهش جواب بدی و گفت دیگه چاره ایی ندارم که بخوام بهش جواب بدم شاید دست از سرم بردارن!منهم کلی باهاش حرف زدم و بهش روحیه دادم که درست می شه و دست اخر گفتم اگه این کارو بکنی فکر نمی کنی در حق بعضی ها مثل من اجحا ف کردی؟گفت مگه تو هنوز بهم علاقه داری و من گفتم بعد از اون همه توهین که فقط یک عذر خواهی ساده ازم کردی اگه نداشتم که الان باهات حرف نمی زدم. و ظرف نصف روز مشکلش با خوانوادش حل شد و دوباره روز از نو و روزی از نو!
دوباره برگشت و چند وقت بعد گفت یک پسری که از فامیلاشون بئده تو مهمونی سر صحبت رو با هاش باز کرده و گفته می تونی با شرایط من زندگی کنی؟و اون جوابی بهش نداده بود اما می گفت پسر بدی نبود و وقتی من احساس حسادتم رو نشان دادم دوباره گفت فکر نمی کردم اینطوری باشی اخه تئ نگران همه می شی !
چند روز قبل همبهخاطر اینکه بهش اس ام اس زده بودم عصبانی شد چون برادرش خانه بوده و ممکن بود براش ایجاد مشکل کنه و دوباره گفت ازت متنفرم از همه مرده بدم میاد ....
من موندم این ادم چرا انقر بی ثباته؟اصلا دو باره برگشتنش با این بی ثباتی اصلا فایده ایی هم داره؟دختر سادهاییه و خصوصیات مثبتی داره اما همونطورکه متوجه شدید بزرگترین خصوصیت منفیش بی ثباتیشه و اینکه تکلیفش با خودش روشن نیست ، شایدم من خیلی لوسش کردم که متوجه علاقم بشه، که ظاهرا چندان متوجه نشده با محبت بیشتر می خواد!
تاثیرات مثبت روش داشتم باعث شد از اینکه دوست سابقش رو به تعداد زیاد بوس کرده توبه کنه(من رو هم می خواست بوس کنه که کم کم منصرفش کردم) با حجاب بشه و نماز بخونه که خودش می گه حرفهای تو در این تحول مفید بوده.
اوایل بیشتر جذب حرفهام می شد چون می گفت کسی رو ندیدم مثل تو حرف بزنه.ما خیلی با تلفن حرف می زدیم.
اگه علاقه نداشت چرا اونطوری ابراز علاقه می کرد و چرا برگشت و چرا ادامه داد اونکه خواستگار داشت و امکان برقراری ارتباط دوستی با شخص دیگه هم می تونست براش فراهم بشه، واگه علاقه داره چرا این رفتار و داره؟شایدم به قول خودش برای ازدواج نیست،ولی من که قصدم رو گفتم اگه اون هم به قصد ازدواج نمی خواست چرا دوباره برگشت؟
من نمی فهمم چرا هی می ره می یاد؟شایدم دیگه نیاد.شایدم رفتار من غلط بوده ...
RE: اگه دوست نداشت چرا رفتارش نشان نمی داد!!!
با سلام
من نميدونم شما چطور مي تونيد به يك دختري كه در يك رابطه وارد ميشه و دوباره اون رو ترك ميكنه به يك رابطه ديگه وارد ميشه و دوباره بر ميگرده انقدر اهميت بدهيد ...
عشق يكي است ... منحصر بفرده ...
RE: اگه دوست نداشت چرا رفتارش نشان نمی داد!!!
سلام
برادر عزیز بنظر من شما بجای اینکه خیلی دقیق شوید روی رفتار این خانم که چرا می ره، چرا میاد، چرا...
یکم روی خودتون و خواستتون متمرکز شین.
ببینید که دقیقا چی می خواهین؟ شما تا دو سه سال دیگه شرایط ازدواج ندارین، پس چرا می خواهین با این خانم دوست باشین؟ فرض کنین که همین الان مشکل مالیتون حل بشه، آیا حاضرین به خواستگاریش برین؟
اینکه دو نفر رابطه ای دوستانه رو شروع کنن، بوجود آمدن یک وابستگی طبیعیه و این حتی باعث می شه که هر دو نفر تو انتخاب واقعی شون برای ازدواج مستاصل بشن.
بهتره این رابطه و هر رابطه دیگری رو کنار بگذارید و تا مهیا نشدن شرایطتون برای ازدواج دنبال کسی نباشین. چون این قبیل دوستی ها هرگز باعث شناخت لازم برای ازدواج نمی شه و فقط یک وابستگی دردسرساز درست می کته که انسان بین عقل و احساسش وامونده می شه.
یک دوره نامزدی 2-3 ماهه با اطلاع خانواده ها و حضور اونها به شناخت دقیق تری منجر می شه نسبت به یک دوستی چندین ساله بدون حضور روابط خانوادگی.
RE: اگه دوست نداشت چرا رفتارش نشان نمی داد!!!
سلام دوست عزیز
خوش آمدید:72:
اول بگید هدفتون از نزدیک شدن به اون خانم چی بود وقتی شرایط ازدواج و قصدشو ندارید! ؟
سری رو که درد نمیکنه دستمان نمی بندند.:305:
اگه چند سال دیگه میتونید ازدواج کنید پس اشنایی و شناخت رو هم بذار اون وقت انجام بدید .
چون تا چند سال دیگه حتما تو معیارهاتون تغییر و تحول ایجاد میشه و میتونید بطور رسمی برید خواستگاری.
با اعتماد به نفس و خیال راحت
پس ، برای قطع ارتباط شما پیش قدم بشید و ادامه ندید چون جز اتلاف عمر و جوانی ارمغان دیگه ای براتون نداره.
RE: اگه دوست نداشت چرا رفتارش نشان نمی داد!!!
سلام
برادر عزيز اون دختر تكليفش با شما روشن نيست اين حركتها هم واسه اينه كه نميدونه ميخواي چي كار كني
شما ميگي بهش نگفتم بهت علاقه دارم چون گفته بود نمي خوام ازدواج كنم
اون خانم به شما ميگه خواستگارمو رد ميكنم يا ازدواج نمي كنم منظورش اينه كه به خاطر شما ازدواج نميكنه
اون منتظره تا شما بگي بهش علاقه داري و نمي خواي از دستش بدي اگه اينو بگي ميمونه
اگه نگي همين جوري ميره و مياد
به نظر من دليل بي ثباتيش اينه
ولي حالا شما چه تصميم داري بماند همون طور كه دوستان در بالا گفتن زياد ادامه رابطه جالب به نظر نمياد
RE: اگه دوست نداشت چرا رفتارش نشان نمی داد!!!
با تشکر از همه ی دوستان
ارميتای عزیز
اون به هیچ رابطه ی دیگه ایی وارد نشد فقط گفت همچین کسی هست که قصدش اینه و دست از سرم بر نمی داره و گرنه اگر قصد یکی دیگه رو داشت من با هاش ادامه نمی دادم.
blue skyی عزیز
یک بار پیش یک مشاور رفته بودم اون می گفت گاها مراجعینی دارم که چندین ماهه بهم مراجعه دارم و من هنوز اونه رو نمی شناسم،شما فکر نمی کنید تنها 2-3 ماه دوره ی نامزدی که گاها با خواندن صیغه ایی هم هست بسیار بسیار کوتاهه و به مراتب بهم زدنش سخت تر و دارای مشکلات بسیار بیشتریه؟به هر حال بدون یک شناخت اولیه نمی شه که به خواستگاری کسی رفت! انسانها بسیار پیچیده اند نمی شه رفتار اونها رو در یک دوره ی زمانی کوتاه ارزیابی کرد این حرف روانشناسها ست نه من.
بله،من به خودش هم گفتم ایده ال من سیمای عاقل شده است، یعنی اگه با کمک هم می تونستیم مشکلات اون و من رو حل کنیم چه چیزی بهتر از این حتما به خواستگاریش می رفتم کما اینکه مادرش هم گفته بود بیاد من ببینمش که سیما جوابی بهش نداده بود با اینکه من بهش گفتم اماده ام.
توی این سن و سال که دختر ها و چه پسرها از احساساتی بودن کاذب گذشتن وابستگی کاذبی براشون معمولا پیش نمی یاد اگه که به بلوغ فکری رسیده باشن
blue sky عزیز از کجا معلوم شما وقتی مشکلتون حل شد به سرعت بتونید موردتون رو پیدا کنید؟من توی 27 سال زندگیم تنها یک دختر رو دوست داشتم،چطور می شه انتظار داشت از من که انقدر احساساتم رو کنترل کردم به بعدا به سرعت بتونم با کسی به این شکل اشنا بشم؟اونم در زمانی که دیگه در چنین محیطهایی نیستم!من چندان به ازدواجهایی که به شکل خریدار به طرفشون نگاه می کنم نیستم یعنی شکل سنتی که تازه بعد از ازدواج شناخت پیدا می شه و تازه کاشی به عمل می یاد!
فرانک1389 عزیز
از کجا معلوم تا 2 سال دیگه ازدواج نکرده بود؟
و اما نيكا.امين عزیز
اون چند وقت پیش بهم گفت دارم بهت وابسته می شم و اونقت من همه چیز رو کاملا شفاف بهش گفتم
نه اون می گه من دیگه نمی خوام ازدواج کنم برای اینه که رد می کنه نه من، البته معمولا دخترها این حرف و می زنن که نمی خوایم ازدواج کنیم...!
منم این فکر و می کردم و فکر می کردم اگه بهش بگم این رفتارش درست می شه اما نشد.
RE: اگه دوست نداشت چرا رفتارش نشان نمی داد!!!
از روزی که این پست رو زدم حدود 1.5 ماه میگذره در ادامه این پست هم یک مطلب فرستادم که متاسفانه به قسمت بحث ازاد منتقل شد
توی این مدت به نتایج خوبی رسیدم،جالبه به مباحث روانشناسی خیلی علاقه مند شدم،تمام پستهایی که در قسمت روابط دختر و پسر بود رو توی عید خوندم.حالا دیگه باید مهندسی الکترونیک رو ول کنم برم سراغ روانشناسی :311:
توی این مدت پیش روانشناس هم رفتم
به این نتیجه رسیدم درسته دختر خوبی بود اما سلامت روان نداشت و به قول خودم که در این مدت زیاد برای دوستان پست گذاشتم اولین قدم در ازدواج ثباته،و اینکه واقعا علاقه ایی نداشت چون اگه کسی کسی رو دوست داشته باشه با هاش اینطوری رفتار نمی کنه اون فقط از من سوء استفاده کرد برای رفع تنهایش،نمی دونم شاید هم به خاطر مشکل روانیش بود نه اینکه واقعا بخواد،خدا می دونه
همیشه براش دعا کردم که خدا کمکش کنه که مشکلاتش حل بشه من تا اونجا که تونستم بهش کمک کردم به خاطر خودش ولی کار من روان درمانی نبود من فقط می تونستم مکمل باشم نه درمانگرش
چند روز پیش به اتاقش زنگ زدم چون موبایلش رو مامانش مصادره کرده و تا اونجا هم که می دونم فعلا سر کارش نمی ره،بهش گفتم :بی انصاف من مگه به غیر از خوبی و محبت در حق تو کاری کردم که بهم گفتی اویزون و ازت متنفرم! من به خاطر تو درسامو افتادم به خاطر تو همه ی زندگیم رو گذاشتم بهت کمک کردم توبه کنی بهت کمک کردم از تهایی در بیایی و ...
هیچ چیزی نگفت شاید حرفی هم برای گفتن نداشت بعدشم قطع کرد
نمی دونم شاید هم پای کس دیگه ایی در میون بوده،البته دیگه برام مهم نیست
حالا می دونم برای اینکه چیزهایی رو که دارم بهم پس بده چند وقته دیگه باهام تماس میگیره نمی دونم دیدمش بهش حرفی بزنم یا نه؟شاید سکوت بهترین حرف باشه!
برام تجربه ی خوبی بود درسته چیزهایی رو از دست دادم ولی یک چیز مهمتر به نام تجربه در شناخت ادمها رو بدست اوردم که به هیچ قیمتی نمیشه اون رو بدست اورد
خدا رو شکر،اون اوایل می گفتم خدایا حکمت این قضیه چیه؟بله حکمتش دقت بیشتر در سلامت روان طرف مقابله و اینکه من درمانگر کسی نیستم.