مادر شوهر عجيب غريب ..........

با سلام
دوستان خواهشاً راهنمايي كنيد

من 5 ماهه كه عقد كردم مادر شوهرم هفته اي دو شب منو دعوت مي كنه منم به مدت 3 يا 4 ساعت خونه شوهرم مي مونم و بر مي گردم تو اين چند ساعت من مثل مهمون مادر شوهرم هستم يعني انگار نه من اومدم تا شوهرمو ببينم يا پيشش باشم يعني مادر شوهرم اجازه نميده تا ما تنها باشيم حتي اگه بيشترم بمونم از كنار من تكون نمي خوره وقتي من به شوهرم گلايه مي كنم ناراحت ميشه و همش به فكر اينه كه مبادا خانوادش از رفتار من ناراحت بشن و در جواب من ميگه خيلي زشششششششششششته
من تا به حال همچين مادر شوهري رو نديدم اون بدش مياد ما كنار هم باشيم يا باهم مسافرت بريم اينم بگم كه توي يه مسافرت كه همگي رفته بوديم بازم همين جوري بود.اصلاً مارو تنها نميذاشت.
تورو خدا بگين چه كنم

سلام خانومم. دو حالت ميتونه وجود داشته باشه:
1. از اينكه زن پسر گيرش اومده خوشحاله و دوست داره در كتارتون باشه.
2. نگرانه كه مبادا قبل از اينكه عروسي كنيد و بريد خونه شوهرتون.....
معمولا خيلي از مادر ها اينو زشت ميدونن كه پسرشون يا دخترشون قبل از عروسي و رفتن خونه شوهر با طرفشون ارتباط داشته باشند، هرچند كه با هم محرمند. و بر اين باورند كه پسر و دختر كه تنها بشن، شيطون به فكر نقشه ميوفته. پس سعي ميكنند تنهاتون نذارند كه اين مدت عقد به خير و خوشي به عروسي مبدل شه و شما بري خونه شوهر، اونوقته كه از شيطون كاري ساخته نيست.:311:
من يادمه در مورد دختري ميگفتن: واي.. چقدر زشت بود! شب عروسيش حامله بود، من گفتم: خب مگر عقد نبودن؟ گفتن: چرا. يعني انقدر عجله داشت؟... خب يه جور سنته ديگه....
به نظر من نگران نباشيد. هر كدوم از موارد فوق باشه، بعد از عروسيتون برطرف ميشه. چون ديگه نه شوق شماره يك رو دارن، نه نگراني شماره دو.

سلام

ببخشید که کمی بدبینانه نظر می دهم. اما با توجه به مورد مشابهی که توی تالار دیدم یک یادآوری کوچولو به شما می کنم.

ممکن است این آقا مشکلی داشته باشد که مادرش از اینکه شما متوجه بشید نګران است. کنار شما می نشیند تا اګر احتمالا مشکلی پیش آمد سریع رفع و رجوع کند.

به نظرم لازم است حتما به یک مشاور ازدواج مراجعه کنید و از سلامت روحی روانی همسرتون و تناسب شما برای ازدواج مطمعن شوید.

خواهش می کنم این را فقط به عنوان یک احتیاط و یادآوری بخوانید و فکر بد نکنید. انشالله که من اشتباه فکر کرده ام.

سلام بهشت عزيز
ممنون از پاسخت:72:
مطمئنم كه اين طور نيست شوهرم هيچ مشكل خاصي نداره
ولي خانوادش اينجورين واسه دخترشونم كه پارسال ازدواج كرده همين طوري بوده ولي اون دختره حساسن و مواظبشن چرا پسرشونو محدود ميكنن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با توجه به اينكه ما هردو شاغليم و كارمونم خيلي سخته مي خواستيم كه عيدو مسافرت بريم اما اونا اجازه نميدن ...........

تا به حال از شوهرت بدون گلایه دلیلش رو پرسیدی؟

سلام

به تالار خوش آمدید:328:

ببینید بزرگ تر ها یک سری عقاید دارند که درست و یا غلط ما نمی توانیم با صحبت ، فشار و ... آن ها را عوض کنیم.اصلا بحث سر اینکه دختر باشد یا پسر نیست ، که بگوییم : "چون آن دخترشان بوده مواظبش بودند حالا چرا مواظب پسرشان هستند".بحث سر این است که خیلی ها این را یک گناه بزرگ می دانند و فکر می کنند اگر کسی چنین کاری انجام دهد گناه کبیره مرتکب شده و جاش ته جهنمه.این عقیده در ذهن مادر شوهرتان ریشه ای عمیق دارد و شما به هیچ وجه نمی توانید در آن تغییر ایجاد کنید و یا بهتر بگویم این کار به صرفه نیست چون وقت و انرژی خیلی زیادی نیاز دارد.

ولی راه حل همیشه وجود دارد.شما می توانید با کمی تدبیر این مشکل را دور بزنید.برای مثال در مورد مسافرت رفتن می توانید یک بهانه ای برای آقا بتراشید که مسافرت ضروری کاری پیش آمده و اصلا هم نگویید شما هم با ایشان می روید.بعدا به اتفاق آقا به مسافرت بروید(این فقط یک مثال بود).البته مسلما همیشه دست شما بسته خواهد بود و نمی توانید زیاد روی این قضیه مانور دهید ولی با این تدابیر می توانید این موضوع را کمی تعدیل بفرمایید


موفق باشید

:72::72::72:

arix عزيز ممنون
مشكل اينه كه من شوهرمم نميتونم راضي كنم
اون نميخواد پيش من با عقايد خانوادش مخالفت كنه احساس مي كنم فكر ميكنه اگه به من بگه كه مادرم داره اشتباه ميكنه من سوء استفاده مي كنم .
وقتي بش ميگم بريم مسافرت ميگه حالا بعداً ميريم بهتره ايام عيدو استراحت كنيم
يا وقتي ميگم من امشب مي مونم خونتون ميگه من صبح ميخوام برم سر كار بهتره تو بري خونتون
از اينكه من از اين شرايط ناراضيم با من همدلي نميكنه سعي ميكنه منو قانع بكنه
وقتي من رفتار مادرم يا بقيه مادر شوهرا با عروساشون رو تو اين زمينه ميبينم احساس ميكنم كه اونا با اين رفتارشون به من بي احترامي مي كنن .
يا فكر ميكنن اگه من شب پيش پسرشون بمونم ممكنه كه بخورمش :311:

سلام

شما میتونین با حرفاتون شوهرتون رو متوجه کنین که نسبت به عقاید مادرش میگذارید و براتون محترم هستند و نگرانی هاشون رو درک میکنین . اما خواست شما هم یک خواست طبیعیه .

در ضمن میتونین از شوهرتون بخواید که بعد از اینکه از سرکار اومدن به خونه شما بیان و کنار هم باشید .

اما در کل سخت نگیرید و مسئله رو بزرگ نکنید و بدونید که این دوران هم گذراست و شما بلاخره میرید سر زندگی خودتون و مستقل خواهید شد .

به نگرانی بزرگترها بدبینانه نگاه نکنید(فکر نکنید بی احترامی به شما شده) و بدونید که از سر دلسوزی است که کمی هم با تعصبات خاص مادرانه قاطی شده ولی خوب همه بزرگترها هم یک جور نیستند به هرحال شما هم میری سر زندگیت و نگرانی های امروز اونها رو بیشتر درک خواهی کرد .

نیکای عزیز
به تالار همدردی خوش اومدی
محل زندگی شما کجاست ؟ پدرو مادرتون کجا هستند؟
اگه شرایطش رو دارید شما منزل خودتون باشید و بخواهید که همسرتون هفته ای چند بار پیش شما بیان.
چند باری قرار بیرون بذارید و برید بیرون تفریح.
این روش برخورد مادر شوهرتون رو به حساب تفاوتهای فرهنگی و... بذارید ، مقایسه نکنید و به هیچ وجه حمل بر بی احترامی ندونین.
تاریخ عروسی تون رو زودتر تعیین کنید.

سلام عزيزان
ممنون از راهنمايي هاتون
خيلي تاثير داشت
ديگه به اين موضوع به چشم يك مشكل نگاه نميكنم و باهاش كنار اومدم
:72: