از موقعیتم دیگه خسته هستم

سلام دوستان . من تازه وارد هستم . و از روی ناراحتی زیاد متن از کارم بدم میادو سرچ کردم و سایت همدردی برام باز شد وقتی ثبت نام کردم دیدم سایت خوب هست تصمیم گرفتم مشکلم و اینجا بینوسم شاید شما دوستان تونستین کمکم کنید.
من دختری 24 ساله هستم و 2 ساله نامزد کردم .
همیشه دوست داشتم ازدواج کنم و درسم و تموم کنم و برم سر شغلی و بتونم خودم برای خودم تصمصم بگیرم .
بعداز اتمام درسم نامزد کردم اما به خاطر یک سری مشکلات که برای کار همسرم پیش اومد نتونستیم زندگی مشترکی رو شروع کنیم از طرفی هم دیگه دوستش داشتم و نمی تونستم نامزدی رو بهم بزنم . خلاصه بعد از مدتی هم تونستم برم سر کار اما اصلا ربطی به رشته ام و نداشت و اصلا از کارم راضی نیستم من منشی یک شرکت خصوصی متوسط هستم و بیشتر به مسئول دفتر شبیه هست . اما همیشه از طرف مدیرانم تحقیر می شم و احساس بدی به هم دست می ده . ازطرفی هم مدیرانم می خوان که به من ترحم داشته باشن و کار من و مهم تلقی کنن اما خب ... خلی دنبال کار گشتم اما نتونستم جایی رو پیدا کنم که از همه نظر خوب باشه . خلاصه ازدواج کردم اما چه ازدواجی و سر کار هم رفتم اما چه سر کار رفتنی از طرفی هم نمی تونم دیگه نرم چون به درامد این شغل نیاز داریم .
الان 3 ماه دیگه موقع مراسم ازدواجمون می رسه اما من اصلا خوشحال نیستم هر روز خانواده ام وسایل جهاز م رو تهیه می کنن و میارن اما من اصلا احساس خوبی ندارم . و نمی تونم روی خودم تسلط داشته باشم .
سر کارم هم یکی از کارمندانمون که حسابدار هست خیلی به خودش می نازه :101:و مورد توجه خیلی زیاد مدیرامون هم هست و من وقتی خودم رو با اون مقایسه می کنم خیلی از خودم و زندگی م و کارم و همه چی همه چی بدم میاد . خیلی از نظر روحی مریض و دگرگو ن شدم .

سلام خانومی آروم باش.من واقعا درکت میکنم اما باید یه سری مسائلو قبول کرد.
1- ببین شما از ازدواج یه عالم رویایی ساختی ولی حالا میبینی توی واقعیت جور دیگه ای هست و کلا به نظر میاد خیلی ایده آل گرا بودی.اما اگه خودت بخوای و مدام آیه یاس نخونی میشه یه زندگی که خودت دوست داری برای خودت بسازی .
2- شما برای اولین به یه مکان کاری راه پیدا کردی (من نمیدونم رشته ات چیه)ولی با توجه به شرایط موجود این طبیعیه که از ابتدا نتونی بری سرکار مورد علاقه ات
ببین یه کودک که به دنیا میاد اول نمیتونه روی دو پاهاش راه بره و یا بازی کنه.اول توی جاش غلت میزنه انقدر که بدنش تحرک داشته باشه بهد از چندماه چهاردست و پا راه میره و بهعد مراحل بزرگ شدنو طی میکنه...
شما اجازه بده با محیط کار و بازار کار آشنا بشی بعد بتونی به کار مورد علاقه ات راه پیدا کنی
در ضمن شما فکر کردی منشی بودن و یا مسئل دفتر بودن کار راحتی هست؟!
شما میدونید یه شرکت میتونه بدون حسابدار کار کنه اما بدون منشی نه!
عزیرم کار شما اتفاقا خیلی مهمه و هیچوقت به کارت اینقدر حقیرانه و بدبختانه نگاه نکن بطوری که نیاز به دلداری داشته باشی!
یه منشی دست راست مدیر عامل هست و تمام کارهارو و امور مه شرکت رو برنامه ریزی میکنه و اگه شما بتونی همون کارو بنحو احسن انجام بدی مطمئن باش موفق خواهی شد واز شغلت رضایت خاطر پیدا میکنی:46:

سلام پرناز جان خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم تعداد پاسخ ها 1 شد . و از اینکه وقت گذاشتی خیلی ممنونم .
روی خودم خیلی کار می کنم خیلی سعی می کنم که تمرکز داشته باشم .
من رشته ام بیمه هست و می دونم که امکان اینکه بتونم توی رشته خودم کار کنم خیلی کمه . و الان 1 سال هست که اینجا هستم . ولی امیدوارم که وضعیتم بهتر بشه یا لااقل بتونم شادی و احساس خوبم رو به زندگی دوباره بدست بیارم .

اتفاقا رشته شما هم پر درآمده و هم بازار کار داره فقط کمی صبور باش و سعی کن در کنار این رشته بسیار خوب یه سری مهارتهای دیگه از جمله کامپیوتر ...رو بدست بیاری مطمئن باش بزودی میتونی کار مناسبتری پیدا کنی.
در مورد زندگی شخصی با همسرت هم سعی کن محتاطتر عمل کنی با این بی میلی به زندگی مشترک امکان داره همسرت هم سرد بشه :316:ذوق و شوقتو با خریدن وسایل برای خودت افزایش بده سعی کن توی خرید جهیزیه همکاری کنی تا نسبت به زندگیت دلگرم تر بشی :46:الحمدالله زندگی بدی نداری فقط یکم دچار روزمرگی شدی :43:

این سایت واقعا سایت جالبی با کاربران و افراد خاصی هست . من دیروز که با این سایت اشنا شدم بهتر شدم مخصوصا قسمت آرامش رو با آهنگها و متنهای اون . واقعا بهشون تبریک می گم .
از پرناز عزیز هم ممنونم . واقعا نیاز داشتم که بهم بگن دارم اشتباه فکر می کنم و این چیزی نیست که من فکر می کنم .

از شروع زندگی که از اول نامزدیش همراه با ترس بوده می ترسم . همسرم آدم فوق العاده عصبی هست و :160: تا زمانیکه آروم هست که هیچی اما وای خدا به داد زمانی برسه که عصبانی و ناراحت بشه دیگه واقعا غیر قابل کنترل میشه . و هر چی که بخواد میگه تازه خیلی هم ادعاش میشه که بیشتر از من می فهمم و همیشه برای توجیه عصباتیتش میگه که رفتار تو غیر عادی هست . دوست دارم به جای برگزاری مراسم جشن عروسی مراسم جشن طلاق بگیرم . :316:

عزیزم در مورد عصبانی بودن شوهرت باید جدی تر فکر کنی و حلش کنی.یکم واضح تر بیانش کن

به نظر من هم بهتره كه آدما با واقعيت كنار بيان، تا اينكه هميشه توي رويا زندگي كنن. البته خيال پردازي و فكر كردن به آرزوها خوبه، به شرطي كه يه نيروي مثبت و سوق دهنده باشه، نه يه ترمز براي زندگي.
خيلي ها هستند كه از شغلشون ناراضي هستند. كافيه يه نگاه به اطرافمون بندازيم. شغلهاي چندش آوري هستند كه واقعا هيچ آدمي حاضر نيست به اونا نزديك بشه. اما عده از روي ناچاري (تعداد كمي از روي علاقه) دارن اون كارها رو انجام ميدن.
در مورد زندگي مشترك هم به نظر من خوب نيست با اين روحيه زندگي رو شروع كني. حتما شوهرتون يه نكته مثبتي داشته كه به اون جواب دادي ديگه. ضمن اينكه قرار نيست زندگي از همون اول، رويايي و ايده آل باشه.
معمولا زوجهاي جوون، حداقل توي سه سال اول زندگيشون مشكلات زيادي دارن و كشمكشهاي زيادي پيدا ميكنن. بايد صبر كرد و فكر كرد. نبايد عجولانه، احساسي و آرمانگرايانه تصميم گرفت.

سلام karero
خوش آمدی عزیزم:72:

دختر خوب، عروس خانوم گل !
چرا با این افکار منفی خودت و به تبعش همسرت و بقیه رو اذیت میکنی ؟

عزیز دلم یادت باشه درسته که تو این دوره زمونه و از خیلی وقت پیش هم یه دختر هم مثل یه پسر درس میخونه و زحمت میکشه تا روزی نتیجه زحماتش رو ببینه و تو جامعه خدمتی بکنه و یه رفاه نسبی هم برای خودش داشته باشه اما ...
گلم، کار کردن و کسب درآمد در درجه اول و طبق قانون خدایی وظیفه مرد خونه ست نه زن.

اینکه چندین سال زحمت کشیدی و درس خوندی باعث افتخاره برای خودت و اطرافیانت و نباید حتما ازش بعنوان وسیله کسب درآمد استفاده کنی و اگه کار مناسبی نبود انقدر ناراحت بشی که ازدواج و تشکیل زندگی مشترک که یک عمل مقدس و مهم تو زندگیه رو نادیده بگیری و حتی خوشحال نباشی:163:

خواهر جان!
دقت کن ! تا وقتی که ما آدمها بخوایم خودمون رو اینجوری با دیگران مقایسه کنیم همین اشه و همین کاسه!

مقایسه یه جاهایی واقعا مفید و کارسازه یه جاهایی هم واقعا مضرّ و ویران کننده ست!

عزیزم!
تو کارت به اون حسابدار شرکت نباشه و اصلا بهش توجه نکن.شاید اون شخصیتی داره که مایل باشه به خودنمایی یا اعمال و رفتاری داره که دیگران خواه ناخواه جذبش میشن و چه بسا اون اعمال غلط و ناپسند باشه!
اصلا شاید یه کمبودهایی داره و میخواد اینحوری جبران کنه!

بذار اون کار خودشو بکنه تو هم کار خودتو بکن و به فکر عروسیت باش عروس خانم عزیز:72:

با چنین کسی اگه بخوای خودتو مقایسه کنی بدون شک به ضررت تموم میشه(همینطوری که خودت گفتی) چون گاهی بعضیها بدون اینکه چیزی بارشون باشه عادت دارن به اینکه زیاد تو جمع باشن و خودنمایی کنند.

اگه میخوای مقایسه کنی خودت رو با کسانی مقایسه کن که از هر لحاظ ازت در سطح پایینتری قرار دارن تا به داشته هات شاکر باشی و قدر نعمات خدا رو بدونی اینجوری پیشرفت میکنی.
البته گاهی هم لازمه با کسانی که در سطح بالاتر یهستند هم خودمون رو مقایسه کنیم اما نه به این شکل که تو مقایسه میکنی!
بلکه تنها با دید مثبت و به انگیزه پیشرفت و از اونها به عنوان الگو استفاده کنیم نه برای اینکه از زندگی خودمون زده و دلسرد بشیم و انگیزه مون رو از دست بدیم.
مثلا وقتی می بینیم دیگرانم کسی رو به خاطر یه صفت خوب دوست دارن و بهش احترام میذارن ما عم سعی کنیم ازش الگو بگیریم و مثل اون اون صفت حسنه رو در خودمون تقویت کنیم:310:

سعی کن این عادتت رو ترک کنی که خودتو با دیگران مقایسه میکنی چون امکان داره فردا پس فردا تو زندگی مشترک هم شوهرت رو با مردهای دیگه و با شوهر همکارهات یا دوستانت مقایسه کنی و خدای نکرده مشکلات زیادی رو با این کارت پیش بیاری:305:
چون هر کسی برای خودش منحصر به فرد هست و متفاوت با دیگران!

مراقب خودت باش و تو جمع و جور کردن بساط عروسیت به مادرت کمک کن:46:

سلام دوستان
من هم از محیط کارم خیلی ناراضی هستم . و با حسابدارمون مشکل دارم این خانم فکر می کنه که من کارمند این خانم هستم و خیلی از کارهاییکه این خانم طبق خواسته مدیریت انجام میده در حیطه وظایف و شخصیت ایشون نیست . مدام به من میگه که این کار وظیقه من نیست .
و مدام برای من وظیفه تایین میکنه . و اینکه خیلی فکر می کنه که حسابدار تاپی هست و آسمون سوراخ شده و این یکی افتاده پایین و همش در حال تعریف کردن از خودش هست . مثلا دیروز میگفت می بینین همه دارن برای من سرو دست می شکنن که برم شرکتشون . یا این ممیز از من خیلی خوشش اومد یا کارم و خیلی تایید کرده یا .....
خلاصه از اول صبح که میاد از خودش و کاراش و تلفناش تعریف می کنه تا بعداز ظهر که میخواد بره . و رفتار اون حرفای زیادش واقعا حوصله آدم و سر میبره . و باعث شده که به خاطر رفتار و وظیفه هایی که برای تعیین می کنه از محیط و کارم زده بشم آخه طور میگه که تو منشی هستی این کارها را وظیفه توئه که احساس می کنم وظیفه ناشایسته ای رو عهده دارم . خلاصه خیلی غصه می خورم . :302:
البته فرانک جان شما درست می گین که نباید خودم و با بقیه مقایسه کنم . اما من خودم و اول مقایسه می کردم اما بعد دیدم فایده ای نداره . اما بیشتر ناراحتی من اینکه احساس می کنم نمی تونم این خانم و تحمل کنم . :316: