با اضطراب و بی ثباتی زندگیم چه کنم ؟
با سلام و خسته نباشید.
با توجه به توصیه مدیر محترم من به این نتیجه رسیدم که اینجا مشکلم رو مطرح کنم . راستش اضطراب خیلی وقته همراهمه . 2 سال پیش عمه و شوهر عمه من در تصادف به طور ناگهانی کشته شدند. و این خبر رو شب به ما دادند. از اوان روز به بعد من به تلفن هایی که شب میشه حساسم و به عبارتی قلبم میریزه . تا یکماه بعد از حادثه همش فکر میکردم اتفاق بد دیگه ای در پیشه .کلا چند ماه خواب راحت نداشتم. با اینکه از اون جریان خیلی میگذره اما هنوز هم همش فکر میکنم قراره یه خبر بد بشنوم یا قراره یه اتفاق بد بیافته. نمیدونم چیکار کنم اصطرابم کم بشه.
راستش همش تو ذهن من این مسائل میچرخه ، آینده ، بچم ، مسئولیت بچم ، وضعیت اقتصادی و غیره و نمیدونم چیکار کنم که از این اضطرابها کم بشه.
من فکر میکنم خیلی مضطربم و همین اضطرابم ذهنمو مشغول دار ه . اگه میشه راهکاری بدین تا بتونم یه کم آروم بشم . میشه کمکم کنید که راههای کاهش اضطراب رو بدونم ؟!!
نمیدونم از وقتی فهمیدم باردارم فکر میکنم مسئولیتهام خیلی بیشتر شده . بیشتر به فکر اقتصادم . اصلا به خودم نمیرسم. راستش زیاد حوصله کار کردن ندارم . توی خونه خودم زیاد کار نمیکنم و شوهرم خیلی کارهارو میکنه اما خونه مادرم که میرم راحت کار انجام میدم مثلا غذا درست میکنم و ظرفاشو میشورم اما همین کارها رو تو خونه خودم نمیکنم !!!!! واسه خودمم هم عجیبه چرا من توی خونه خودم انگیزه کار ندارم !!! ذهنم همش مشغوله . بی حوصلم . شاید چون زندگیم بریده بریدست . یعنی ما 2 روز خونه خودمونیم و روز سوم بار و بنه بر دوش و میرم خونه بابام چون شوهرم نیست و من تنهام. تا میام بفهمم زندگی چیه باز باید برم . همه چی تو خونه ما موقته. غذا حاضری، نون ، آب ، میوه و غیره .... راستش من دوست داشتم روند زندگیم ثابت باشه. از آلا خون والا خون شدن خسته شدم. و چون تنهام چاره ا ی ندارم که برم خونه مادرم. اما تا کی ؟؟ نمی دونم همش سر در گمم. ثبات ندارم.به هیچ کارم به موقع نمیرسم . تمام زندگیمو و کارامو باید تو 2 روز خلاصه کنم که اونم معمولا نمیشه. این 2 روزم که شوهرم همش پیش مادرشه و رسما زندگی من تعطیله !!! همش نگرانم که بچه بیاد وضع بی ثباتی من بیشتر میشه . راستش خسته شدم از زندگی. زندگی من همش غم مسئولیته ....
همش نگرانم.نمیدونم چیکار کنم . تو رو خدا بهم بگید چیکار کنم تا از این دلشوره و اضطراب بی وقفه بیام بیرون .
RE: با اضطراب و بی ثباتی زندگیم چه کنم ؟
سلام
به علت باردار بودن و مشکلاتی که احتمالا از اضطراب برای خودتون و بیشتر برای فرزندتون بوجود خواهد آمد پیشگیری کنید .
بهترین راه کمک گرفتن از روانپزشک هست . شرایط شما طوری هست که هر چه زودتر اقدام کنید بهتره . موفق باشید
RE: با اضطراب و بی ثباتی زندگیم چه کنم ؟
سلام به دوست عزيزم sara62
ممنون ميشم يه لطف كني يه ليستي از مشكلاتتو اينجا بنويسي و در مورد هر كدوم توضيح بدي تا هم خودت بدوني به دنبال چي هستي هم دوستاي ديگه بتونن راهنماييت كنن .
ببين دوست عزيزم براي اضطراب و استرس حتما دليلي وجود داره بنابراين هر چي بيشتر توضيح بدي و مشكلت رو باز كني بهتر ميتونيم با كمك همديگه اون رو كمرنگ و از بين ببريم .
براي شروع بايد براي رسيدن به ارامش روش شكرگزاري رو تمرين كني و طي يه برنامه ريزي منظم هر روز كه از خواب بيدار ميشي بابت يه چيز خدا رو شكر كني . روز بعد براي دو تا مورد خوب از خدا تشكر كن . كم كم اينها رو بيشتر كن . ببين بعد از يه مدت زندگيت نظم پيدا مي كنه و نه تنها استرس نداري بلكه احساس بسيار خوبي از زندگيت پيدا مي كني .
اين يه راه حله .
راه حل دوم براي خودت ليستي از اهداف بلند مدت و كوتاه مدتت بنويس و برنامه مشخصي براي رسيدن به اونها معين كن .
در ضمن يه لينك بهت معرفي مي كنم . مطالعه كن و بعد نظرتو اينجا بگو .
شما چطور زندگي مي كنيد ؟
اين لينك رو هم مطالعه كن .
خلاصه كتاب راز
RE: با اضطراب و بی ثباتی زندگیم چه کنم ؟
سارا خانوم الان با شرایطی که شما دارین مطمئنا شوهرتون خیلی بیشتر از قبل هواتونو داره، میتونید خیلی آروم و با مهربونی این حرفاتونو بهش بزنین .
حتما بهتون کمک میکنه. با صحبتای ایشون نگرانیتون کمتر میشه. شاید اگه بتونه بیشتر پیشتون بمونه.
جای نگرانیها به فکر کوچولوت باش. کتاب بخون و خودتو سرگرم کن این طوری با اگاهی بیشتری میتونی این راهو طی کنی.
RE: با اضطراب و بی ثباتی زندگیم چه کنم ؟
سلام به همه عزیزان
راستش دلیلی که من اینجا پست گذاشتم به فرمایش آقای مدیر بود.
طی پستهای قبلی ای که داشتم تاحدودی به این نتیجه رسیدیم که من دچار اضطراب هستم.و آقای مدیر منو به این انجمن هدایت کردند.
لینک پستامو ایناست میتونید بیشتر با مشکلو آشنا بشید و منتظر نظرتون هستم .
http://www.hamdardi.net/thread-15229.html
http://www.hamdardi.net/thread-15080.html
اینم یکی دیگه از مشکلاتم:302:
RE: با اضطراب و بی ثباتی زندگیم چه کنم ؟
سلام عزیزم
من تمام پستهایی که تا حال گذاشتی و دیدم و همه راهنمایی که پیشنهاد شده رو خوند م از طرفی خیلی خوشحال شدم که دوستای خوبی این جا هست که می تونه درست راهنمایی کنن .
عزیزم تمام مشکلاتی که داری و بهتر روی کاغذ بینوسی و وقتی که یکی رو حل می کنی یا بهترین راه رو براش انتخاب می کنی مشخص کنی و سعی در حل مشکل کنی .
من احساس می کنم خیلی به مشکلاتت فکر می کنی حتی اونهایی که در حال حل شدن هست و زمانی که با مشکل دیگه ای مواجه میشی دوباره همه رو یادآوری می کنی عزیزم . در صورتی که سعی کن مشکلات قبلی و نیمه حل تو همیشه مرور نکنی بلکه راه حل هاشو مرور کنی و جنبه های مثبتشو ببنی.
این استرسی که میگی الان داری بیشتر به خاطر شرایط بارداری توست و این طبیعی هست اما این و بدون که انسان در هر حالتی که هست بهتره که روی خودش کنترل داشته باشه چون الان اگر استرس داشته باشی دقیقا این استرس رو فرزندت منتقل خواهی کرد و این مطمئنا به ضرر تو و کوچولوت و زندگیت خواهد بود . پس به این فکر کن که می خواهی فرزندی قوی و آرام داشته باشی .
حرفهای مادر شوهر خواهر شوهر اصلا اهمیت نده هر چیزی که دوست داری و هر علاقه ای که بهت ابراز میشه رو بردارد و هر چیزی که دوست نداری و آزارت می ده رو اصلا نشنیده بگیر و مطمئن باش که تو می تونی من اول از حرفهای مادر شوهر ناراحت می شدم و خیلی بهش فکر می کردم اما الان فهمیدم که این بهترین کار هست و چون خواستم تونستم که این کار و بکنم .
در مورد شوهرتم مدیر سایت بهت پیشنهاد خیلی خیلی خوبی کرد که سعی کن خانم خونه خوب باشی و هر چیزی که در دسترس توست استفاده کنی و مسئولیت زندگی رو به خودش واگذار کنی خانومی .
ولی یه چیز دیگه هم بهت بگم از اینکه کمک مالی به شوهرت می کنی اصلا ناراحت نباش اما خب شما از اول این کمک رو طوری جلوه دادی که بد برداشت شد از نظر شوهرت . اما بدون که با متولد شدن فرزندت بیشتر این مسائلی که مطرح کردی خود به خود حل میشه فقط به شرطیکه ارامش خودت و رو حفظ کنی از تولد فرزندت خوشحال باشی و این حس و به همسرت هم منتفل کنی . عزیزم . تو میتونی
پس دیگه نشین به مشکلاتی فکر کن که آزارت میده .
RE: با اضطراب و بی ثباتی زندگیم چه کنم ؟
عزیزم به نظر من تمام خانواده شوهرت به دیلیل حسودی و نداشتن چشم دیدن تو و بی سیاستیشون انقد بدی میکنن به نظر من تو این بارداری باید به خودتو کوچولوت فکر کنی و خوش بگذرونی نه اینکه حرس بخوری بهت پیشنهاد میکنم برای ارامش رو ح و روان خودت و کوچولوت قرآن بخونی و به زندگی زیبای 3نفرت فکر کنی.من هم شرایط تو رو درک میکنم و میدونم مادر شوهر خواهر شوهر اگه بد باشن تحملشون سخته ولی اگه به معنای واقعی رهاشون کنی و به زندگی بهتر خودت و شوهرت فکر کنی کم کم اونا هستن که از کرده خودشون پشیمون میشند مطمئن باش.