RE: * پدرم رفت پیش خدا... *
سلام
خیلی ناراحت شدم.ما رو هم در غم خود شریک بدانید.انشاالله غم آخرتان باشد.هر چه خاک اوست بقای عمر شما و بازماندگان آن مرحوم باشد
:72::72::72:
:72::72:
:72:
RE: * پدرم رفت پیش خدا... *
سلام بر فرانك گرامي
ياد واقعيت هاي سخت زندگي افتادم.
به شما تسليت عرض مي كنم. از خدا مي خواهم كمكتون كنه، حس دوري از پدرتون را با حس نزديكي با خودش جايگزين كنيد
.
بايد دردناك و سخت باشد. از دست دادن عزيزان فقط و فقط وقتي به سر انسان بيايد عمقش را درك مي كند.
انشاء الله بتوانيد بر اين غم باصبري كه خدا بهتون هديه مي كند، تحمل كنيد.
ما را در غم خود شريك بدانيد.
RE: * پدرم رفت پیش خدا... *
فرانك جان
درك مي كنم كه در چه شرايطي هستي . روحشان شاد .
سفر روحاني بابا را خيلي خوب و قشنگ درك كرده اي و به فلم در آورده اي . ما را در كنار خودت بدان .
صميمانه در آغوش مي گيرمت نازنينم و.....
RE: * پدرم رفت پیش خدا... *
سلام فرانک جان
تسلیت صمیمانه مرا بپذیر
عزیزم درکت می کنم و می فهمم که فقدان پدر چقدر سخته ، اما از همه مهمتر می فهمم درک قشنگت رو . می دونم که انقدر مهربان و دلسوز هستی که با تصور اینکه پدرت در راحتی و آرامش نزد محبوبش هست تو هم آرام می گیری ، من که همین بهم آرامش می داد و با شناختی که ازت پیدا کردم می دونم تو هم همینگونه فکر می کنی و .......
و می دانی که او از سرایی به سرایی بهتر و جادانه وارد شده
می دانی که چقدر قشنگه وقتی این را حس کنی که اگر چه او رفت ، اما اصل کاری هست .
می دانی که عمرش با وجود فرزندانی چون شما ، بابرکت بوده .
می دانی که ایمان به خالق یکتا او را قرین رحمت واسعه می کنه و .....
همه آنچه می دانی از حقیقت مرگ ، ترا در اوج دلتنگی برای او آرام نگه می دارد .
عزیزم توی این موقعیت و بعد از این هوای مادر را خیلی داشته باشید که احساس تنهایی نکند .
صبور که هستی ، صبر بیشتر را برای خودت و دیگر اعضاء خانواده ات از درگاه خدای منان خواهانم
.
RE: * پدرم رفت پیش خدا... *
با سلام
انتقال موقت اين تاپيك
براي اينكه ساير اعضاء هم بتوانند ارسالشون را داشته باشند.
RE: * پدرم رفت پیش خدا... *
سلام فرانک عزیزم
از صمیم قلب بهت تسلیت می گویم و از خداوند مهربون می خوام که روح پدرت رو قرین رحمت کنه و درهای بهشتش رو به روش باز کنه.
همچنین برای خودت و خانواده عزیزت از خداوند آرزوی صبر می کنم که بتونید غم عزیزتون رو تحمل کنید.
آفرین به ایمان محکمت! انشاء ا... که خدا ایمانت رو هر روز بیشتر و بیشتر کنه.
فرانکم عزیز باور کن این چند روز که نبودی نگرانت شده بودم و همین امروز می خواستم در "حال و احوال یاران همدردی" جویای حالت باشم که این تاپیک رو دیدم.
عزیز دلم ما رو شریک غمت و در کنار خودت ببین.
RE: * پدرم رفت پیش خدا... *
سلام
فرانک عزیز
خیلی متاثر و متاسف شدم.روحشان شاد و محشور با امام زمان (عج) باد
بهتون تسلیت میگم و امیدوارم بنده رو هم در غمتون شریک بدونید.غم اخرتون باشه انشاالله.
باقی عمر شما و خانوادتون باشه و همیشه و همیشه خدا پشت و پناهتون.
http://forum.iranblog.com/attachment...318-o908y1-jpg
RE: * پدرم رفت پیش خدا... *
سلام فرانک جان
واقعا متاسف شدم .امیدوارم خدا روح پدرتان را قرین رحمت کند و برای شما وخانوادتون از خدا صبر میخوام.تسلیت میگم خواهر خوبم.
RE: * پدرم رفت پیش خدا... *
چقدر آرامش پیدا کردم با ارسالهای شما عزیزانم، ممنــــــــــون دوستان خوبم و همدردم:72:
اینجا واقعا همدردی موج میزنه و آرامش هدیه میشه ، خدا شما رو برای من و برای همدیگه حفظ کنه
از آقای مدیر عزیز هم تشکر مکینم که با انتقال تاپیک به همه دوستان فرصت دادند با خواهر کوچیکشون همدردی کنند :72:
درسته که این محیط مجازیه و ما همدیگر از نزدیک ندیدیم اما باور کنید شما رو در کنار خودم می بینم و مثل همکاران ودوستانم که اومدن تشییع پیکر پدرم و اومدن خونه و زحمت کشیدن اومدن دنبالم که برم اداره ، تصور میکنم که شما هم بودید و هستید، همینجا کنارم
دوستان عزیزم
آقای مدیر، فرشته مهربان ، آنی ، tedday، بلو اسکای ، arix و بقیه
از همدردی تون سپاسگزارم و براتون آرزوی سعادت و سلامتی دارم.
از اینکه به فکرم بودید تشکر میکنم
tedday گرامی!
این کارت تسلیت که گذاشتید همونه که خودم رفتم واسه شب هفت پدرم گرفتم ، ممنون
این صبور بودنم باعث شده که همه سفارش بقیه رو به من بکنند و حتی داییم سفارش میکرد که مواظب برادرم باشم ! چون جوانه و تازه ازدواج کرده .چون همه میدونن من همیشه پشتش بودم و حالا باید بیشتر هواشو داشته باشم.
من هم مجبورم دلم رو سنگ کنم و جلو بقیه محکم باشم و دعوتشون کنم به صبر و دعا و نماز واسه آرامش روح پدر.
بابام خیلی خیلی راحت رفت...البته خیلی بیماری کشید اما لحظه احتضارش خیلی قشنگ و دیدنی بود و اگه میدونستم این بار دیگه حالش خوب نمیشه و بار آخره شاید یه عکس یا فیلم ازش میگرفتم البته فکر نمیکنم همچین جراتی داشتم!
هیچوقت جرات نکردم مستقیم تو چشماش نگاه کنم، انگار نامحرم بودیم اما اون شب چشماش باز بود و من سیر سیر نگاهشون کردم .:302:
نمیدونم چطوری خودمو رسوندم سر خیابون که آمبولانسو ببینم و راهنماییش کنم که زودتر بیاد...
حالا فقط میتونم براش دعا کنم و نماز بخونم و ذکر بگم و فاتحه بخونم و ...نماز هدیه فرزند به والدین رو سعی میکنم تا وقتی که بتونم هر روز بخونم
اگه شما توصیه ای در این زمنیه دارید بهم بگید که واسه پدرم چکار کنم بهتره ؟