سلام
بخاطرناتوان بودن درحل مشکلات روحی روانیم میخوام خودکشی کنم
به توصیه دوستان همدردی رفتم مشاوره بعداز4 جلسه مشاوره منوارجاع دادبه روانپزشک
روانپزشکم یه قرصی بهم تجویزکردکه هیچ جوابی نگرفتم
بعدباهزارزحمت ومنتی که منشیش به گردن ماگذاشت بدون نوبت مارو فرستادندپیش مشاور ولی بازنتونست راهنماییم کنه همش موقع حرف زدنه من چرتش میگرفت یا به موبایلش جواب میداد تمرکزموازم میگرفت واخرسرهم هیچ راهنمایی ارزنده یا تکنیکی که بتونم تومراحل زندگی بکارگیرم نتونست یادم بده
فقط توعرض این 4 جلسه بهم گفتش به گذشتت فکرنکن به اینده هم 5%فکرکن درحال زندگی کن!!!!!!
من یه پسری واقعی هستم خودساخته ازنظرمالی خیلی پیشرفت کردم میخواستم ازنظرروانی واجتماعی هم پیشرفت کنم نه پس رفت
نتونستم به اون جایگاهی که میخوام برسم بدون مادر وخونواده ای که هیچ چیزی بهم یادندادندفقطو فقط سرزنش وتحقیریاعصبانیاتشونونگران یهاشونوسرمن خالی میکردند
یک زمانی هم تمام درامدم روپدرم ازم میگرفت ومیگفتم عیب نداره یاعلی ازنوشروع میکنم ابرومم همه جا میبردوهمه هم به چشم یه پسر بد/منفی بهم نگا میکردنددرحالی که من بخاطرحس ششم قوی که داشتم میتونستم افکار/رفتارای مردموکه نسبت بهم داشتند خوب تشخصیص بدم حرفای مردمو اعم ازفامیل اشناپیش خودم تجزیه تحلیل میکردم و ناراحت میشدم بابای نامردم من خیلی داغون بزرگ گرد
نمیتونستم بگم ای مردم من اونی نیستم که بابای بیرحمم ازخدابی خبرم داره به همه معرفی میکنه من این نیستم که دارم معرفی میشم من خونوادمودوس دارم زندگیودوس دارم مثل بقیه بچه هادوس دارم تودرسم موفق ونمونه بشم من سالمم من مهربانم من دوس دارم پدرم دستشوبکشه سرم و بگه دوستت دارم (نتیجش این میشه دیگه مشاوری که منو فرستادپیش روانپزشک یه نامه ای هم دادبدستم توش نوشته بود این مراجعه کننده به دلیل پدرسالاری وازدواج ناموفق/ افسردگیه شدید اضطراب/ترس ازتشکیل مجدد زندگی/عدم اعتمادبنفس)تااونجایی که خوبو بدو ازهم تشخصیص دادم مواظب اعمالم ورفتارم بودم ولی دیگه نمیتونم خسته شدم ازهمه چیزبدم میاد....به یه جاهایی رسیدم دارم نقشه میکشم چجوری خودموبکشم تاالان که صبرکردم فقطوفقط بخاطرخواهره گلمه که الهی پیش مرگش بشم ولی دیگه نمیخوام پیش ازاین زجربکشم کم خواب شدم همش تواضطرابم ناامیدم دارم اب میشم