لوس بار اومدم و احساس گناه شدید دارم
دوستان خوبم
من دو تا برادر بزرگتر دارم و تنها دختر خانواده هستم. مادرم قبل تولد من خیلی می خواست من دختر باشم و حتی اسمم رو هم انتخاب کرده بود ( اون زمونها سونوگرافی نبود ) . این باعث شد پدر و مادرم منو به شدت لوس و متوقع بار بیارن . به دلیل ظاهر جذاب هم از همون کودکی این احساس بهم داده شد که یکتا هستم و ...، هر چیزی که می خواستم حتی اگه در توان خانواده نبود براورده می شد، به راحتی هر چی دلم می خواست بی ملاحظه می گفتم و حتی اگه بی احترامی می کردم به پدر و مادر این تحمل می شد و برخورد نمی شد متاسفانه
بعد ها که بزرگ شدم در اجتماع از همون بچگی ضربه زیادی دیدم چون بسیار رک و بی مهارت بار اومده بودم، همچنین در خانه با بالا رفتن سنم پدر و مادر از من توقعاتی داشتن که من از عهده شون برنمی اومدم و بنابراین بویژه از طرف مادر مدام سرکوفت شنیدم
بنابراین متضاد بار اومدم و برخلاف ظاهر قدرتمند و مغرور باطنی دارم که در بعضی مواقع بسیار شکننده هست و مدام عذاب وجدان و احساس گناه دارم
مثلا زمانی که با نامزدم میونه م خوب بود و با هم خوش می گذشت تو دلم عذاب می کشیدم که مادرم تنهاس و من خوش می گذرونم ، در حد گریه ناراحت می شدم
روز دفاعم همه تشویقم کردن و بهترین نمره رو کسب کردم و مراسم عالی بود شبش به جای اینکه خوشحال باشم گریه می کردم به طرز مرموزی احساس عذاب وجدان و گناه داشتم انگار کار بدی کرده بودم
اینطوری موفقیت هام در زمینه تحصیلی فقط یکی دو روز منو خوشحال کرده و بعدا عادی شده
مدام خودمو با دیگران مقایسه می کنم و می گم ببین فلانی خوشبخته من نیستم بهمانی اینطوریه من نیستم
مدام خودمو سرزنش می کنم
و کمال گرا هم هستم
البته همیشه روی این موارد کار می کنم و الان یک مقدار بهتر شدم ولی خوب دوست دارم با راهنمایی شما دوستان این مسائل رو بیشتر رفع کنم بویژه عذاب وجدان
یه اتفاقی هم برام در 19 سالگی افتاده که اعتقادی بوده و بعد از این اتفاق هم زیاد نتونستم از زندگیم لذت ببرم
می بخشید از این شاخه به اون شاخه می پرم سخته بیان مشکلات فردیم !
RE: لوس بار اومدم و احساس گناه شدید دارم
سابینا جان در این مورد به چه نتیجه ای رسیدی؟
درکت می کنم.
من البته موقعیت اینو نداشتم که لوس بار بیام. محیط خانواده ما همیشه طوری بوده که دمدمی بار اومدم. اما احساساتم با تو مشترکه
گاهی خوشحال گاهی غمگین
گاهی پر امید گاهی ناامید
گاهی احساس موفقیت و خوشبختی گاهی احساس بدبختی
و حس عذاب وجدان از اینکه من حاصل سختی ها و از خودگذشتگی های دیگرون هستم. حتی تلاش خودم رو هم ناچیز می بینم.
و مدام مقایسه با دیگران
RE: لوس بار اومدم و احساس گناه شدید دارم
چه خوب که یکی به این تاپیک جواب داد:311:
بیوتیفول عزیزم من توی این تالار خیلی یاد گرفتم ، خیلی
همین که میتونی مشکل رو شناسایی کنی راهی برات باز میشه که بری سراغ حل مسئله
من بذار چند تا هم نکته مثبت از خودم بگم:
من خیلی روی خودم کار کردم خیلی
لوس بودنم رو خیلی کاهش دادم
حس یکتا بودنم رو خیلی عوض کردم و فهمیدم منم بنده ای هستم میون بنده های خدا و ظاهر و یا مزایایی که هر کسی می تونه در کنار معایب دیگر داشته باشه باعث نمیشه آدم خودش رو یکتا فرض کنه
احساس گناهم رو سعی می کنم با دوست داشتن خودم از بین ببرم
سعی می کنم سابینا رو دوست داشته باشم با همه مزایا و معایبش
...
دارم تلاش می کنم که خوشبختی واقعی رو در درون خودم پیدا کنم و از زندگی لذت ببرم
امروز با یکی از عزیزان تالار داشتم صحبت می کردم، بهش گفتم از من تعهد بگیر در مقابل خودم که دیگه بزرگ بشم و مثل آدم بالغ رفتار کنم، میدونی چی گفت؟ گفت سابینا زیاد بزرگ نشو ولی به من تعهد بده که بالغت رو پرورش بدی، به موقع گذشت کنی و به موقع قاطع بشی، بهش تعهد دادم ، امروز اولین روز تعهدم هست، خیلی سخت بود گرفتن این تصمیم! چون قول دادم اگر تصمیم رو بشکنم برای هر بار یک روز کاملا خونه رو تمیز کنم و حتی کاشی ها رو هم دستمال بکشم :311:
امیدوارم از پسش بر بیام
RE: لوس بار اومدم و احساس گناه شدید دارم
سلام سابینا جان
سابینای نازنین
تو الآن مهمترین قدم رو برای حل این مسئله برداشتی ، اونم پذیرش مسئله و درک اون هست .
همانطور که توضیح دادی این وضعیت معلول شرایطی بوده که در آن بزرگ شده ای . اما من میخواهم بگویم که انسان وابسته به شرایط و محیط برای رشد نیست ، به عبارتی بهتره بگم محکوم شرایط نامناسب نیست ، حتی در شوره زار هم گلی می تواند رشد کند ، در مزبله هم همینطور و اینها یعنی اینکه انسانی که فراتر از موجودات دیگر است از قدرتی خارق العاده برای رشد دادن خودش برخوردار است ، چنانکه میتونه تهدیدها را تبدیل به فرصت کند ، و اگر از این توان بهره نگیرد ، برعکس آن هم ممکن است یعنی فرصتها را از دست بدهد و تهدید بشه براش .
پس نگران نباش ، تو اراده کن که بر این احوالاتت غلبه کنی ، مطمئن باش خواهی توانست .
اولین گام اینه که توقف فکر بدهی هر وقت افکار خودکم بینی به سراغت میاد ، یعنی موفقیتها و توانمندیهایت را هر وقت هیچ دیدی ، این هیچ را متوقف کن ، و به شکر گذاری بپرداز که در فلان زمینه موفق شدی ، به خودت احسن و به قولی عامیانه ایول بگو و بگو سابینا دوستت دارم .
آسان بگیر و از برنامه های تنبیهی فعلاً بپرهیز ، بلکه برنامه هایی که میدونی حتماً در آن موفق میشوی داشته باش و خودت را برای آن پاداش بده و به پاداشی که از خودت خواهی گرفت فکر کن و لذت ببر
گام بعدی اینه که با خودت رفیق و مانوس شوی ، خودت را دوست داشته باش به خودت محبت کن ، مثلاً صبحها که از خواب بیدار می شوی ، حال خودت را بپرس ، بگو خوب خوابیدی عزیزم و .... دست و صورتت را که شستی تو آیینه نگاه کن و بگو تو چقدر ناز و مهربونی ، خیلی دوستت دارم و ....
خلاصه با خودت رفیق شو ، خودت را هر گونه که هستی بپذیر و هر وقت آنالیز به جهت منفی نگری در مورد خودت اومد سراغت بگو این باشه برای بعد ، فعلاً نقاط قوت .
یادت باشه که هر وقت این خوبیها و نقاط قوت را یاد آوری می کنی و حتی لیست می کنی ، بگو خدایا ممنونتم که منو اینگونه تربیت کردی . به عبارتی شکر گذاری کن .
و مهمتر از همه اینها اینه که باور داشته باشی که خداوند دوستت دارد و نمود بارزش اینه که تو را بر این ضعفها واقف کرده برای اینکه از خودت دورشون کنی و ... راه قوت خودت را در پیش بگیری .
تا بعد .....
.
RE: لوس بار اومدم و احساس گناه شدید دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
مادرم قبل تولد من خیلی می خواست من دختر باشم و حتی اسمم رو هم انتخاب کرده بود ( اون زمونها سونوگرافی نبود ) . این باعث شد پدر و مادرم منو به شدت لوس و متوقع بار بیارن . به دلیل ظاهر جذاب هم از همون کودکی این احساس بهم داده شد که یکتا هستم و ...، هر چیزی که می خواستم حتی اگه در توان خانواده نبود براورده می شد، به راحتی هر چی دلم می خواست بی ملاحظه می گفتم و حتی اگه بی احترامی می کردم به پدر و مادر این تحمل می شد و برخورد نمی شد متاسفانه
سابینا جان یه لحظه احساس کردم این حرفا رو من نوشتم!!!!
بعد ها که بزرگ شدم در اجتماع از همون بچگی ضربه زیادی دیدم چون بسیار رک و بی مهارت بار اومده بودم
منم از این اخلاقم خیلی زجر میکشم.
اینطوری موفقیت هام در زمینه تحصیلی فقط یکی دو روز منو خوشحال کرده و بعدا عادی شده
دقیقا، مثلا الان که نتیجه اولیه آزمون دکترا رو اعلام کردند فقط همون چند ساعت اول واقعا خوشحال بودم و بعدش کاش عادی شه واسم ناراحت کننده میشه!!!!
RE: لوس بار اومدم و احساس گناه شدید دارم
فکر کنم همه کلی زجر می کشن تا اسم کاربری منو بنویسن. بهتر بود یه اسم ساده تر استفاده می کردم.:311:
سابینا پاداش دادن خیلی بهتر از تنبیه کردن عمل می کنه. چون توش لذتی هست که بیشتر ترغیبت می کنه.
مثلا برای خودت کتاب یا گل بخر یا هر چی دوست داری.
اینجوری که تو تنبیه می کنی با هر اشتباه کوچیک باید یه خونه تکونی بکنی. بابا گناه داری.:311:
خوشحالم که داری تلاش می کنی و نتیجه هم گرفتی.
ممنون فرشته مهربون
نکات خیلی خوبی گفتید.
و اما من: قبلا خیلی آدم سازگارتری بودم. خودم رو با شرایط وفق می دادم.حتی از تغییرات لذت می بردم. نه اینکه هر چی دیگرون خواستن همون بشم تقریبا چیزی که خودم خواستم شدم.
ولی الان حساس تر شدم. احساس می کنم انتظارات دیگرون ازم زیاد شده. مثلا من هنوز درگیر پایان نامه ام ولی هر کی از من سراغی میگیره می پرسه کار پیدا کردی؟ چقد پایان نامه ات طول کشید. همه منتظرن ببینن من کجا می خوام کار کنم. اونم با این اوضاع کار.
بعد می بینم یکی که اصلا راه تحصیل رو طی نکرده چقدر توی زمینه های مورد علاقه من موفق تره و کار مورد علاقه منو داره.
و اگر من برم همون جا کار کنم باید خودم رو با اون مقایسه کنم. دیگران هم حتما مقایسه می کنن.
اصلا دوست ندارم برای دیگرون زندگی کنم. اما امان از حرفهایی که تحملشون واقعا سخته.
آدم شکر گذاری هم هستم. وقتی نعمتی از خدا می خوام اول شکر اونهایی که داده رو می کنم و حتی خجالت می کشم چیز جدیدی بخوام در حالی هر چی دارم لطف اونه.
خیلی اوقات توی خلوتم از خودم تعریف می کنم و خودم رو دوست دارم واقعا هم دوست دارم ولی انگار مقایسه و گاهی سرزنش بدجوری پیله می شن. و تعریفات هم فایده نمی کنن.
RE: لوس بار اومدم و احساس گناه شدید دارم
سابینا جان در اینترنت ویزگی های شخصیت نارسیستیک رو بخون
narsistic
RE: لوس بار اومدم و احساس گناه شدید دارم