( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
http://www.hamdardi.net/thread-14781-post-135244.html#pid135244
اين لينك تاپيك قبليمه .
چشم خانم فرشته مهربون . رفتن پيش مشاوره جز اينكه 30000 تومان پول بي زبونمو ريختم دور هيچي برام نداشت جز نااميدي . تو اين شرايط مالي وسعم نمي كشه كه هر هفته برم پيش مشاور و همه حرفايي رو كه خودمم مي دونم بهم بزنه و دست از پا درازتر برگردم . ديروز نزديك يه ساعت پيش مشاور بودم و حرف مي زدم . تازه بعد يه ساعت مي گه خب من چيكار مي تونم بكنم برات . گفتم نمي دونم راهي هست كه بتونم برش گردونم يا راهي هست كه خودمو آرومتر كنم . گفت خودت كه داري مي گي همه راها رو امتحان كردي و برنگشته . ديگه كاري نمي توني بكني چرا طلاق نمي گيري . گفتم بابا به خدا دارم مي ميرم نمي تونم . طاقتشو ندارم . گفت بالاخره كه چي . بايد سعيتو بكني .
خيلي زحمت كشيد واقعا از راهنماييش نهايت استفاده رو بردم . خانم يكي از قديمي ترين و معروفترين دكتراي روانشناس دانشگاه شهيد بهشتي بود .
خوب خودمم مي دونم كه ديگه چاره اي ندارم خودمم مي دونم كه اگه همه چي تموم بشه بايد فكرشو از سرم بيرون كنم . حالا مثلا چيكار مي خواد بكنه مشاور .
هيچي فعلا هم كه خبري از شوهرم نيست . به هر حال ممنون از اينكه اين تالارو راه انداختين .
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
حق داری ناراحت باشی و غصه بخوری .درکت میکنم واقعا سخته.الان احساس میکنی توی زمین و آسمون معلقی.حس میکنی یه چیزی سفت گلوتو فشار میده .از طرفی دوست نداری مقاومت کنی از طرفی بجای اینکه راحتت کنه فقط داره زجرکشت میکنه. احساس میکنی دیوارهای این دنیا برات تنگ شدن . حس میکنی به پوچی رسیدی. پشتت خالی. زیر پاهات خالی . دنیا همش دور سرت میچرخه . همش آرزوی مرگ میکنی...
من تمام این لحظاتو تجربه کردم و جون دادم ...اما نمردم..فقط جسمم و روحم تحلیل رفت ...وقتی بخودم اومدم دیدم تو اول جوونی و شادابی چندتا موی سفید دارم صورتم داره چروک برمیداره ...
آره جوونیم که با ارزشترینه داشت از دستم میرفت بدون این که چیزی بدست بیارم
بخودم اومدم گفتم تا کی باید غصه بخورم تا کی ناله کنم ....چرا باید بخاطر یه بنده خطاکار مثل خودم از خدا ببرم ..
آخه خدایی که خیلی لحظات داشت آبروم و مالم و جونم و یا خانواده ام از دستم میرفت بهش التماس میکردم و جواب داد و کمکم کرد...خیلی از وقتها که داشتم اشتباه میکردم بدادم رسید...خیلی از وقتها که از تنهایی و ترس داشتم میمردم کنارم بود و حضورش گرمم کرد...خیلی از وقتها....
حالا من دارم اونو برای چی کنار میذارم برای ازدست دادن یه آدمی که اگه دوسم داشت تنهام نمیذاشت ..آزارم نمیداد..:316::316:
آره خدای من خدایی که هیچ منتی سرم نذاشت واسه سلامتیم .جوونیم ...سرپناهم ..تحصیلاتم ..زیباییم..پدر...مادر..بذارمش کنار واسه یه آدم خطاکار تر از خودم
خانومم خدا داره محبتشو بهت نشون میده ولی الان نمیفهمی..الان درک نمیکنی
من نصیحت نمیکنم تجربه مو گفتم .بلند شو دستتو بذار به زانوهات و توکل کن بهش ازش از ته دل بخواه که اون تنهات نذاره.بنده خدا که ارزش التماس نداره به اون التماس کن:323::323:
ختم یاسین انجام بده برای آرامشت صددرصد جواب میده
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
سلام سبكتكين عزيزم
منم با نظر و صحبتهاي پرنازجون صددرصد موافقم ، بلندشو فدات حيف جوونيت نيستش به خدا توكل كن منم منتظر جواب كارت هستم كه چي ميشه ، مارو بيخبر نذار
واقعا از خدا ميخوام:316: كه زودتر وضعيتت روشن بشه و نسبت به هر موقعيت صبر و تحمل بهت بده :323::323::323:
خداروقسم ميدم به آبروي حضرت زهرا كه گره از كار تمام مسلمونا و تمام جوونا باز كنه :323::323::323:انشاءاله
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
سلام عزیزم کاملا درکت میکنم خیلی ناراحتی حق داری خیلی سخته. ولی نگران نباش باز هم آفتاب طلوع میکنه و از این تاریکیها نجات پیدا میکنی . آرامشتو حفظ کن به داشته هات فکر کن اگه اون تورو رها کرده توهم اونو رها کن نترس! به خدا توکل کن. وقتی دیگه کاری از دستت برنمیاید خودتو بسپار به دستهای قدرتمند خداوند آرامشو حس خواهی کرد از خدا بخواه که اونو برات برگردونه نگران نباش ان شالله با کله برمیگرده.
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
اگر برایتان مقدور است حدیث کسا را هم بخوانید
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
:302:
ديگه راحت شدم همه چي تموم شد.
الان زنگ زد گفت چه خبر چيكار كردي . اين وكيله داره هر روز قيمتو مي بره بالا . دارم دنبال يه وكيل ديگه مي گردم . سعي كن شماره اون محضري رو كه عقد كرديم در بياري و بهم بدي.
بهش گفتم هنوز پشيمون نشدي . با لحن خيلي جدي و بي خيال گفت اي بابا تو كه هنوز تو اين فازايي . بابا بي خيال ديگه . از نظر من همه چي تموم شده فقط مونده اين مراحل قانونيش .
بهش گفتم باشه ما هم خدايي داريم . عيبي نداره فعلا تو بيرحمي كن و بتازون . گفت آره باشه بمونه اون دنيا . هر چي تو مي گي . اون موقع مثل آدم زندگيتو مي كردي .
حالا هم زودتر سعي كن تموم كنيم . من مي خوام برم پي زندگيم .
بچه ها ديگه خسته شدم . ديگه آيه و دعا و قران و هيچ چي اثر نكرد . مي خوام برم باهاش واسه طلاق .
دارم مي مي رم .
اينم آخر يه ماه دعا و راز و نياز.
از همتون ممنونم تو اين مدت برام دعا كردين از همتون . ايشالله همتون خوشبخت شين . اينم قسمت من بود كه بايد قبولش مي كردم . ديگه همه چي واسم تموم شده .
انگار نه انگار مثل يه تيكه يخ باهام برخورد كرد .
واي خدا تمام ديشب و داشتم به خدا التماس مي كردم كه بعد از يه هفته زنگ بزنه و خوشحالم كنه و خبر خوب بده . اينم جواب دعاهام بود .
گفت ديگه سعي مي كنم هفته بعد حتما تمومش كنم .
واي خدا همه چي تموم شد .....
مهسا جون ديدي خودمو سپردم دست خدا . اونم چجوري جوابمو داد. من تنها اميدم به خدا بود .
:302:
آخر هفتم زهرمار شد. روزگارم سياه شد . ديگه چه اميدي چي دارم . فرشته مهربون ديگه نمي تونم خودمو بسازم و به فكر خودم باشم .
به همين راحتي . همين يه جمله كه براي من همه چي تموم شده گند بزنه به زندگيم و بره . من آدم نبودم .
تو شوكم الان .
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
سلام عزيزم
واقعا نميدونم چي بايد بگم ، فقط از خدا ميخوام كمكت كنه خيلي حرفا درمورد آخرين متني كه فرستادي داشتم ولي فكر ميكنم بخاطر اينكه ناراحت هستي نگم بهتره ، فقط اينو بگم كه قضاوت كردن در مورد خدايي كه از همه چيز خبر داره اصلا كار خوبي نيستش
عزيزدلم منم مثل تو بودم منم مثل تو تمام اين ناراحتي ها رو داشتم منم مثل تو تا صبح به خدا التماس كردم گريه كردم خيلي بدتر از شما بود شرايطم خيلي بدتر چون من همونموقع پدرم رو هم از دست دادم :302: انشاءاله پدرت برات هزارساله بشه :323: حس ميكردم كه هيچ پشت و پناهي ديگه ندارم بدون باباي نازم :302: ولي ديگه همه چيز تموم شده بود .
از يه طرف جدايي و از طرف ديگه فوت پدرم هيچوقت نميتوني درك كني چقدر تنها بودم چه حالي داشتم با چه حال خرابي توي مراسم تشييع بابام شركت كردم ، آبان اون آقا تركم كرد و اول زمستون يعني دقيقا شب يلدا بابام براي هميشه تركم كرد :302::302::302: خيلي ناراحتم :302: خيلي دركت ميكنم ولي از يه طرف دوست ندارم نظرت نسبت به خدا عوض شه ، همونسال جزمدرك قبلي كه داشتم دانشگاه شركت كردم دقيقا همونسالي كه اين 2 اتفاق برام افتاد ، دانشگاه قبول شدم هم درس ميخونم و هم شاغلم .
الآن با تموم شدن اون موضوع روزي هزاران هزار بار خدا رو بخاطر آرزويي كه داشتم و برآورده نكرد شاكرم
:323::323: :323:
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
من نمي دونم ailara جون چه حسي داشتي . از ظهر تا حالا دارم يه ريز گريه مي كنم همه همكارام جمع شدن و اول دلداريم مي دادن كه همه چي يادت مي ره . حتي يكيشون كه مطلقه بود و همسن خودم گفت هميشه يادت مي مونه اينا چرت و پرت مي گن ولي كمرنگتر مي شه . تازه اون بقول خودش شوهرش هر روز كتكش مي زده . ولي وقتي شنيد كه من مقصر بودم و خودمو مقصر مي دونم گفت فقط اميدوارم دق نكني چون خيلي سخته .
گفت برو به دست و پاي شوهرت بيفت تا ببخشدت اينجوري تو تحمل نمي كني . ولي وقتي بهش گفتم ديگه التماسم فايده نداره كم آورد . هيچي ديگه بايد صبر كنم تا بميرم . واقعا واقعا متاسفم براي خودم كه با دست خودم تيشه به ريشه خودم زدم . و زندگيمو داغون كردم .
واقعا هر لحظه آرزوي مرگ مي كنم . كاش حداقل مي مرد و اون بعد از مرگم مي فهميد چقدر عاشقش بودم .
زندگي عجب بازي هايي داره . واقعا نامرده نامرد نامرد ...
تقصير خودم بود مي گن آدما تو زندگي تقاص كاراي خودشونو پس مي دن . زندگيم رفته همه اميدم پرپر شده .
خدا يعني اين بود اميدي كه بهت بسته بودم . شما خودتون ببينين من چقدر بد بودم كه خدا اين بلا رو سرم آورد .
ديگه ناي رفتن به خونه رو ندارم . تا هفته بعد چند روز مونده . 1 روز 2 روز . يعني چند روز ديگه من زن شوهرم هستم . عشقم چقدر زود پرپر شد .
مي گم برم جلوي دوستاش التماسش كنم كه برگرده شايد قبول كنه . عيبي نداره كه كوچيك بشم بهتر از اينه كه دق كنم و بميرم . :302:
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
سبکتکین نازنین
باز هم میگم شوهرت رو رها کن ، دنبال بازگشتش یا طلاق نباش ، با رویه و رفتار تغییر نکرده هردوی شما چه فایده بازگشت ؟!!
عزیزم ، چند بار بهت گفتم ، باز هم میگم ، رو خودت کار نکنی و برای تغییر تلاش نکنی ، در هر موقعیتی از زندگی ، چه با خانواده ، چه تنها ، چه همین زندگی ، چه یک زندگی مشترک دیگه ، آرامش نخواهی داشت و با ندانم کاریها که ناشی از هیجانی بودنته ، دچار مشکل خواهی شد .
اونچه من تأکید دارم ، راه و روندیه که اصلاح را روی خود داشته باشی ، تا در همه موقعیتهای زندگی آرامش داشته باشی و درست عمل کنی ، و متأسفانه شما به همین که اصل و ریشه است توجه نمی کنی .
لذا باز هم مراجعه به مشاور داشته باش ، اما نه برای برگردوندن شوهرت ، به مشاور بگو میخوام اشکالاتم رو در بیارم و تغییر بدم ، بگو به من گفتن هیجان محور هستم میخوام تغییر کنم ، پس برای تغییر خودت رو به مشاور بیار
حالا هم در همین رابطه پست بزن ، راهکار بخواه و عمل کن . غیر از این کمکی از همدردی بر نمیاد ( حتی اگر بخواهی همسرت برگرده هم راهش تغییر خودته ، اون تا زمانی که روند تو رو از رفتارت و ... همان ببینه که بوده مطمئن باش برنمیگرده و ناامید تر میشه ، اگر بخواهی همسرت رو جذب کنی راهش تغییرات در خودته که مطمئناً موجش به او میرسه و از رفتارت متوجه میشه ، این چیزیه که بعضی از دوستان این تالارتجربه کرده اند . )
.
حال خود دانی
اگر قصدت برگشت شوهرت هم هست راهش در بیرون از تو نیست در درون تو و تغییراتیه که خواهی داشت .