RE: مادر شوهر یا دشمن !!!!!
چرا می خواستین دیرتر بگین؟ دلیلتون چی بود؟
RE: مادر شوهر یا دشمن !!!!!
با سلام
راستش به من همه اطرافیان دوستان و ... میگفتن که 3 ماهه اول بارداری خیلی حساسه و ممکن برای جنین خطراتی به وجود بیاد واسه همین بهتره آدم این خبر رو بعد از 3 ماهگی به همه بگه . راستش مادر شوهر خود من خبر بارداری جاریم رو که با خودشون زندگی میکنه رو بعد 3 ماهگی و سونو اولش به من داد . وقتی گفتم حالا میگید گفت : معمولا کسی چیزی نمیگه تا 3 ماه تموم بشه . با اینکه ما مدام خونه مادر شوهرم میرفتیم و می اومدیم راز خواهر زادشو نگه داشت !!!!! خوب منم همین کارو کردم . جالب اینه که به من میگه تو کار فهیمه رو تلافی کردی !!!! چون ما بت دیر گفتیم تو هم پنهان کردی !!!! خوب یکی نیست بهش بگه اگه کار جاریم درسته که خودتم تاییدش میکردی پس چرا از من ناراحتی . اگه درست نبود پس چرا از من قایمش کردین ؟؟؟؟؟
خلاصه دلیل اصلیم این بود که میخواستم اولین سونومو بگیرم و 3 ماهم تموم بشه که از لحاظ پزشکی و مشکلات احتالی خیالم راحت بشه بعد بدونن . چون اگه میدونستن و خدایی ناکرده واسم اتفاقی می افتاد باید تو گوشام پنبه میذاشتم از نیش و کنایه های مادر شوهر و فامیلاشون.
شما میگید من کار بدی کردم. از نظر خودم کارم 100 در 100 درست بوده . دلیلی هم نداره ناراحت بشه اونم به این شکل که تبریک خشک و خالی بهمون نگه !!!! مگه جنایت که نکرده بودیم .
RE: مادر شوهر یا دشمن !!!!!
مادر شوهرت چون فكر ميكرده جاريت ممكنه چشم بخوره يا به خاطر دلايل ديگه اين مساله رو از شما پنهان كرده وحالا چون فكر ميكنه شما با اين نگرش كه ممكنه چشمتون بزنن اين مساله رو عنوان نكردين ناراحت شده.در واقع اون الان فكر ميكنه شما درموردش همون فكري رو كردين كه اون در مورد ديگران موقعي كه جاريتون حامله بوده كرده وچه فكرايي كه ممكنه اون كرده باشه...
اگه فكر ميكنين كه كارتون درست بوده پس در كارتون شك نكنين.اين واكنش مادرشوهرتون رو به عنوان يه مساله طبيعي بپذيريد .خوشحال باشيد كه مادرشوهرتون جلوي پسرش اينكار روكرده اين نشون ميده كه اون آدم باسياستي نيست وشما بايه آدم حرفه اي طرف نيستين.
اين حق ماست كه مسايل خصوصيمون رو ازديگرون پنهون كنيم.امايادمون باشه كه اگه ديگران هم اين كاررو انجام دادن از دستشون ناراحت نشيم واين حق رو براي اونها هم قايل بشيم.
"آنچه رابراي خود مي پسندي براي ديگران بپسند وآنچه رابراي خود نمي پسندي براي ديگران مپسند"
ممكنه مادرشوهرت بخواد كار شما رو تلافي كنه پس شما هم ازخودت واكنش منفي نشون نده.سعي كن از اين موضوع بگذري واون رو يك مساله عادي قلمداد كني.پس مساله رو كش نده وسعي نكن براي كارت دليل تراشي كني .چون اون هم سعي ميكنه با دلايلش شما رو قانع كنه كه كارت اشتباه بوده
RE: مادر شوهر یا دشمن !!!!!
سلام سیما جان
راستش من همه نگرانیم از اینه که مادر شوهرم به این رفتارش ادامه بده . من مطمئن هستم که بچمو دوست نداره.اونم تنها به خاطر اینکه بخواد بچه جاریم رو بالا ببره . میترسم از آینده. از بی احترامی هایی که به بچم بکنن . از تحقیرهایی که 100 در صد انجام بدن. از آزار و اذیت های بیشتر. راستش حوصله درگیری ندارم. واسم رفتار مادر شوهرم عجیبه . چون تو خونشون همه طرف منن. اون طرف جاریم رو گرفته و شدیدا با من لج افتاده . یعنی به عناوین مختلف میخواد پیشرفت های منو کوچیک جلوه بده. خوبیهامو نبینه . بهانه گیری بکنه . بی احترامی بارزترین کاریه که میکنه .
راستش از این هم خوشحالم که خودشو به شوهرم نشون داد. شوهرم این چند روز خیلی دپرسه . میدونم توجیهی برای کار مامانش نمیتونه بیاره. به قولی جلوی من کم آورد.آخه خیلی از صداقت و بی منظوری مامانش میپرید. حالا بهش ثابت شد همچین هم بی منظور نیست مامانش.:227:
خدا به خیر بگذرونه از این به بعدو.
دوس دارم بهم راهنمایی کنین از این به بعد چطور رفتار کنم با مادر شوهرم !! اصلا دلم نمیخواد ببینمش. راستش ازش بدم اومده که به این واضحی از بچه دارشدنمون ناراحت شد!!! شاید دوست داشت حالا حالا ها نوش (دختر جاریم) سوگل خونه باشه . متاسفم واسش .نشد.:227:
RE: مادر شوهر یا دشمن !!!!!
سارا جان اول از همه حامله شدنت رو بهت تبريك ميگم.
به نظر من حامله شدن براي هر زني قشنگترين اتفاق زندگيش مي تونه باشه
قدر اين لحظات رو بدون وبيخودي ذهنت رو مشغول نكن
فكر كن به اونهايي كه سالها در آرزوي بچه دار شدن هستن واز اين نعمت محروم هستن
اون ها آرزو ميكنن كه كاش بچه دار ميشدن حتي اگه هيچ كسي جز خودشون خوشحال نميشد وبهشون تبريك نميگفت.
قدر نعمتي كه خدا بهت داده رو بدون .به بچت فكر كن واينكه بتوني بهترين مادر براش باشي.
چه اهميتي داره كه اون چه جوري فكر ميكنه.اگه اون به يه بچه معصوم وبي گناه محبت نكنه ذات بد خودش رو نشون داده وخودش رو بده نشون داده.مطمين باش ديگران هم متوجه رفتار بدش ميشن.
بچه بيش از هر چيزي به محبت مادر وپدرش نياز داره .عمه وخاله ومادربزرگ و...افراد جانبي هستن كه تاثير زيادي در شكل گيري شخصيت اون ندارن.در ضمن بقيه افراد خانوادشون هم كه مشكلي ندارن.بهتره كل كل نكنين واون رو به حال خودش رها كنين.اون به مرور خودش متوجه اشتباهش ميشه
RE: مادر شوهر یا دشمن !!!!!
زیاد جدی نگیر و از همین حالا نمیخواد تصورات منفی برای آینده بکنی. هرجور فکر کنی همون میشه پس انقدر منفی فکر نکن عزیزم.
یه جورایی بهش حق بده البته منظورم این نیست کار شما غلط بوده ولی یه کم از دید ایشون به قضیه نگاه کن.
تازه به نظر من به شوهرتم دلداری بده و بگو حالا که چیزی نشده دیگه. این طوری خودتو خیلی واسه شوهرت عزیزتر میکنی تا اینکه از این اتفاق (خدای نکرده، میدونم این کارو نمیکنید) سوء استفاده کنید به نفع خودتون.
الان فرصت خیلی خوبیه.:72::72:
RE: مادر شوهر یا دشمن !!!!!
منظور من از سوالم این بود که به شما بگم مشکلتون اینه که حرف مردم زیادتر از حد معمول براتون مهمه!!
می خوام بگم که به جای فکر کردن به این که مادرشوهرتون بچه را دوست دارد یا ندارد، دیر گفت یا زود گفت و ... مشکل خودتون را ریشه ای حل کنید. یاد بگیرید که برای خودتان زندگی کنید نه توجه مادرشوهرتان و دیگران.
تاپیکهای شما همه حول همین محور جاری و مادرشوهر و توجهشان می گذره. کم کنید این حساسیتها را تا زندگیتان قشنگ تر شود.
گیرم که بچه مشکلی داشت یا اصلا جنینی در کار نبود و یک اشتباه پیش اومده بود یا ... خب خیلی راحت می گفتید اشتباه شده. بچه دار شدن شما به کسی ربطی نداشت. بعد هم حرفهای بقیه را نشنیده می گرفتید. اگر برای خودتون یک اصول مشخصی داشته باشید و طبق اون زندگی کنید خیلی راحت خواهید بود. اما اگر بخواهید طبق اصول دیگران زندگی کنید کار بسیار سختی است که جز فرسایش روح و روان و ناراحتی از زندگی چیزی براتون نداره. چون شما باید طبق اصول خانواده ی شوهرتان، خانواده ی خودتان، همکارانتان، دوستانتان و حتی همسایه هایتان زندگی کنید. ببینید چه کار سختی می شود با این همه اصل ناهماهنگ زندگی کردن!!!
خانم همسایه معتقده باید در یک ماهگی خبر بدهید، مادرتون می گه در سه ماهگی، مادر شوهرتون می گه هفته ی اول ... بعد باید بشینید جمع ببندید این تضادها را و .........
هشدار! همسرت هم توی این بازی بین شما و خانواده اش تا یه حدی راه می آد ولی زود خسته می شه و مشکل بعدیت می شه این که حالا چطوری همسرم را برگردونم و توجهش را جلب کنم.
RE: مادر شوهر یا دشمن !!!!!
سلام به همه
راستش واگذارش کردم به خدا. آخه ما چه گناهی کرده بودیم که دلمون رو شکست!! راستش شوهرم زیر ذوقش خورده. ما اصلا فکر همچین برخوردی رو نمیکردیم. در حدی که قبلش توی خونه من و شوهرم نقشه میکشیدیم که چجوری سوپرایزشون کنیم. من حدس می زدم واسه بچه من خوشحالی نکنه و و به قولی تکراری باشه (آخه 1.5 ماهه بچه جاریم (خواهر زادش)به دنیا اومده و هی جلوی ما حلوا حلواش میکنه) با این حال فکر میکردم به خاطر پسرش لااقل فیلم دربیاره و خوشحال بشه . در هر صورت دل شکستن هنر نمیباشد. یه روزی چوبشو میخوره اما بی صدا...
منم راستش اصلا به شوهرم هیچی نگفتم . تو راه که بر میگشتیم دیدم شوهرم بعض کرده منم اشکم در اومد اما حرفی نزدم. شوهرم طفلی هی از این در و اون در صحبت میکرد تا جو عوض شه . وقتی اومدیم خونه بهش گفتم هیچکی که بچمونو دوس نداشته باشه خودمون که دوسش داریم مگه نه !! گفتش آره و ... . احساس کردم بهم نزدیک تر شده . رفت پای ظرفشویی و ظرفا رو برام شست .اون موقع شب!! بعدم واسم میوه آورد. اینجوری میخواست خودشو آروم کنه. منم کلی دلداریش دادم .
همه اینها میگذره اما از دل من بیرون نمیره رفتار مادرش. مادرش بچه جاریمو صبح تا شب جلوی ما ببوس و بغل کن و خوشکلم و گلم و .... اگه بدونین چه پز و ادا و اصولی جلوی من می اومدو به نیش و کنایه میگفت شما هم بچه بیارین دیگه .ببینین چه شیرینه !! به قولی دل منو میسوزوند .خبر نداشت خودم کوچولو تو راه دارم.
شاید حرصش گرفته که وقتی اون اداها رو در میاورد من تو دلم بهش میخندیدم.:163:
راستش یک درصد هم فکر نمیکرد من حامله باشم. چون خدا رو شکر ویارم شدید نبود و خونشون که میرفتم خودمو سر حال نشون میدادم. خوشحالم که خودشو نشون داد...
اما به قول شما دوستای گلم . خوشبختی و شادی من و بچم در گرو رفتار مادرشوهرم نیست. بذار هر کار دلش می خواد بکنه من راه خودمو میرم . فقط نمی دونم چه رفتاری پیش بگیرم دفعه بعد که برم خونشون. البته من به خاطر اینکه حالیشون بشه ازشون ناراحت شدم و به اعتراض خونشون دیر میرم. اما نمیدونم وقتی ببینمش چه رفتاری داشته باشم !!!؟؟؟؟؟؟
ممنونم اگه راهکار بدین.
RE: مادر شوهر یا دشمن !!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sara62
اما به قول شما دوستای گلم . خوشبختی و شادی من و بچم در گرو رفتار مادرشوهرم نیست.
سارا گلی تبریک میگم عزیزم داری مامان میشی . ماهم داریم خاله میشیم:46::46:
جای سارابانوخالیه ببینه داریم خاله میشیم و یه هووووورای گنده برات بنویسه
ببین عزیزم تمام این فکرارو بریز دور . مادرشوهر و خواهرشوهر و جاری و.... رو ول کن بچسب به زندگی خودت و همسرت و خدارو هزاز مرتبه شکر کن که با همسرت مشکلی نداری پس الکی اطرفیان رو بزرگ نکن و مشکل برای خودت نساز اونا هرچی بگن و هرچی باشن شما نمیتونی تغیرشون بدی و زندگی خودت رو داری که خوشبختانه ازش راضی هستی . خداروشکر
تواین موقعیت نباید هیچ استرسی به خودت وارد کنی و نباید بگذاری هیچ چیز آرامشت رو بهم بریزه حتی سعی کن خبرای بد نشنوی و به حرف کسی فکر نکنی و تو محیطی که بهت استرس میده هم حاضر نشو .
به کار مادرشوهرت هم فکر نکن هیچ اهمیتی نداره مهم اینه که شما مامانی میشی و همسرت بابایی و باید خوشحال باشین و اینو به همسرت هم بگو که بهش فکر نکنه و اهمیت نده وهیچ چیزی مهم تر از خودشما دونفر نیستید و هیچی نمیتونه شادیتون رو خراب کنه . یه جشن کوچولوی دو نفره بگیرید و شادی کنید:227::227::227: