بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
سلام دوستاي گلم... بالاخره بعد از كلي وقت اين ترم طولاني و خسته كننده تموم شد و من حساب كاربريمو شارژ كردم (هورااااااااااا :227:) و اين ترم فكر كنم اونقدر به من و دوستان دانشجو و محصل فشار آورده كه بعد از اين همه مطالب سنگين و فرمول و.... خاطرات شيطنت هاي دوران تحصيل، خوندن داره. دوستان عزيز بياين از شيطنت هاي دوران تحصيل بگيم. من كه خيلي اذيت كردم و هر وقت ياد دوران دبيرستانم مي افتم كلي روحيم عوض ميشه، آخه تو شيطنت كم نذاشتم. يادمه يه اكيپ ده نفره بوديم و اذيت ميكرديم كه البته از اون ده نفر سه نفر (كه يكيش خودم بودم:311:) سرپرستي عمليات رو بر عهده ميگرفتيم: من نقشه ارائه ميكردم، دوست جناح راست وسائل رو تدارك ميديدن و دوست جناح چپ هدايت مانور رو بر عهده داشتند.:311:
بگذرد كه چه كارا كرديم، مرغ انداختيم تو كلاس، فلكه ي شير آب دستشويي رو مي بستيم، دستگيره هاي در رو در مي آورديم، سوت ناظم رو كش ميرفتيم ، مقنعه ي دبير رو قيچي ميكرديم و..... البته همونطور كه مستحضريد بنده هيچ كاره بودم :311:
و اما دوست دارم شما هم از شيطنت هاتون بگين، با هم بخنديم. البته اميدوارم مدير خيلي خيلي محترم همدردي نيان بگن تاپيكتون بد آموزي داره...:311: مدير محترم از همينجا به عرضتون برسونم: باور كنيد فقط ميخوايم بخنديم، قصد اجرا و بدآموزي هم نداريم....
دوستاي خوبم منتظر خاطراتتون هستم.:72:
RE: بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
من خودم سر کلاس بچه مثبت بودم،:303: به همین دلیل شیطونی نمیکردم، اما دایی ام می گفت که همیشه سر کلاس یه مگس میگرفتیم و بهش یه نخ خیاطی می بستیم و بعد هم ولش می کردیم تا تو کلاس بچرخه.:311: دیدن یه مگس با یه نخ آویزون وقتی داره از جلوی معلم و تخته رد میشه، کلی خنده داره. :199:
RE: بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
منم سر کلاس بچه مثبت بودم البته به جز وقت هایی که توی راهنمایی لج می کردیم همدیگر را یا نیمکت همدیگر را هل می دادیم و یه دفعه یکی از اون ور نیمکت میافتاد روی زمین! یا ما که ردیف یکی مونده به آخر می نشستیم یه دفعه کل ردیف های جلویی تکون می خوردن!
اما یادم نمی ره که یه سری یکی از همین شیطون های کلاس صندلی های بچه ها را با کش مخصوص دوچرخه به هم می بست تا به محض جابه جا شدن بچه ها صندلی از زیر پاشون دربره! و وقتی که همین کار را خواست با صندلی من انجام بده کش را باز کردم با کمال آرامش بلند شدم رفتم در پنجره و کش را انداختم بیرون! وسایلم را برداشت و گفت تا نری کش را برگردانی بهت نمی دم منم رفتم با حواله کردن یه مشت وسایلم را پس گرفتم و نشستم سر جام و ادامه جزوه را نوشتم و معلم مانده بود هاج و واج! چه خشنی بودم من! :324::311:
RE: بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
ماشاالله
چه قد بچه مثبت اینجا جمع شده. برعکس ، من خیلی شر و شیطون بودم و البته جزء بچه درسخونها بودم.
تو 4و 5 دبستان ، می رفتم زیر میز و بند کتونی بچه ها رو می بستم به پایه میز ، :D
کلا معلمامون رو اذیت می کردیم :227: ، سوم راهنمائی بودیم یه معلم داشتیم خیلی خوش تیپ بود و به موهاش خیلی می رسید ، برادر مدیر مدرسه هم بود. یه روز با بغل دستیم یه آدامس خند آور (یه بسته آدامس موزی بود که وقتی می خواستی یه آدامس بکشی بیرون یه فنر نازک داشت می خورد رو ناخن شستت :311:) رو تو راهرو وقتی داشت برا بقیه بچه ها قپی در می کرد تعارف کردیم بهش ، هی می گفت من نمی خورم گفتم مرگ من بردارین آقا ! یه مقدار با تو بمیری و من بمیرم و شیر یا خط بیاریم ببینیم کی بمیره !!! گذشت و بالاخره یه آدامس کشید و چشتون روز بد نبینه ، اینقدر درد کشید که چهره اش سرخ و برافروخته شد و BABY هم د فرار و :58:
RE: بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
فكر نمي كردم آقايون انقدر مثبت باشند. :104::104:
من كه دخترم از شما خيلي بيشتر اذيت كردم.... :227: البته آقاي baby لطف كردن واسه آقايون مثبت آبروداري كردن.:311:
من سال اول دبيرستان كه بودم خيلي اذيت كردم. يه بار يه نفر اومده بود مدرسه رو واسه جشن چراغوني كنه، پله گذاشته بود رفته بود بالا! منم با دوستان از اونجا رد ميشدم. يه پسر جوون بود. ديدم همچين چيشماش درويش نيست... رفتم پله شو گرفتم تكون دادم! بنده خدا ربع ساعت اون بالا بود جيغ ميزد و ميترسيد بيوفته، دوستاي منم دورش دست ميزدن و شعر ميخوندن. بعدش تهديدش كرديم كه بري دفتر از اين بدتر سرت مياريم....:311:
و اما يه خاطه ديگه:
يه دبير داشتيم جون ميداد اذيتش كنيم. از اونجايي كه پنجره كلاسمون رو به كوچه بود، به چند نفر سفارش داديم كه بيان تو كلاسمون مرغ بندازن. ما هم يه زنگ قبلش بچه هارو فرستاديم دنبال نخود سياه، توري پنجره كلاس رو با تيغ پاره كرديم! ساعت بعدش كه با دبير محترم كلاس داشتيم، مرغ رو انداختن تو كلاس، همه دخترا جيغشون رفت بالا:311: و از كلاس رفتن بيرون، ما هم الكي جيغ ميزديم و صندلي ها رو سرنگون ميكرديم:227: چند دقيقه بعد ديديم مرغه وسط راهرو در حال دويدنه و باباي مدرسه دنبالش! ما هم تو راهرو وايساده بوديم مرغرو تشويق ميكرديم:311: خلاصه كل مدرسه به هم ريخت! ناظم و... از دفتر اومدن بيرون، ما هم 30 دقيقه قبل از تعطيل شدن رفتيم تو دفتر خالي، (كه اولياءش دنبال مرغ بودن) زنگ تعطيلي رو زديم و همه ريختن بيرون!:104: بعدش هم فرار كرديم، ديگه نميدونم چي شد!!!
RE: بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
از اذیت کردن اون پسره که گفتین یادم افتاد به اردوی مشهدی که مسئول اتوبوس خانم ها بودم و خوب فکر نکنم اون خانم ها توی عمرشان اینقدر اردو بهشون سخت گذشته باشه! تا خود مشهد ساکت و آروم و بی سر و صدا نشستن سرجاشون! کاری که اگر خودم توی اتوبوس آقایان بودم عمرا انجام می دادم! (بازم چقدر خشنم من ! :324: ) بگذریم!
به هر حال من گرچه سر کلاس فوق العاده مثبت بودم اما در حیاط مدرسه شرتر از خودم کسی نبود ! یک روز در میان جلوی دفتر بودم! یه بار سر توپ بسکتبال بحثمون شد ریختن رو سرم و به زور توپ را ازم گرفتن منم از پشت پریدم روی کمر کسی را توپ را گرفته بود بنده خدا یه دفعه توی هوا شناور شد و شترق! روی کله اش یک گردوی بادکرده ظاهر شد! معلم ها مثبت بودن من را دیده بودند و همیشه شافی من در جلوی ناظم که جز شر از من ندیده بود بودند! حالا معلم ها باورشان نمی شد این گردو دسته گل من است!
RE: بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
دوستان نگيد اذيت نميكرديد كه باورم نميشه! خب پس چيكار ميكرديد؟:162:
من كه به لطف اذيت ها ميرفتم مدرسه، درسم هم خوب بود. (خيلي زرنگ هم نبودم اما دبيرا ميگفتن خوبه)
يه شيطنت كه داشتيم اين بود كه فلكه شير آب دستشويي رو ميبستيم! ديگه فكر كنم خودتون متوجه ميشين بعدش چي ميشد؟!:311: هر شخصي ميرفت داخل (عذر ميخوام) يه نيم ساعتي اون تو ميموند:227:
از ديگر شيطنت ها اينكه دستگيره هاي در كلاس رو در مي آورديم تا دبير نتونه بياد داخل:311: در رو ميبستيم و ديگه باز نميشد! تا يه نفر و مي آوردن در رو باز كنه، كلاس تموم شده بود، ميرفتيم خونه!:227:
يه بار هم روغن ريختيم دبيرمون سر بخوره، فهميد، نخورد زمين، عوضش همه مون، حتي خودم كه ريخته بودم خورديم زمين. :302:
RE: بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
یادمه کلاس سوم دبستان که بودم، شاگرد اول و در نتیجه مفسر (مسفر یا مپسر یا مسپر:311:) کلاس هم بودم. پای تخته وایستاده بودم و اسم بچه بدها را می نوشتم. یکی از بچه ها فامیلش عباسی بود. شلوغ کرد و اسمش را نوشتم. همش گفت تو رو خدا پاک کن و من هم پاک نمی کردم.:311: بعد دست کرد توی کیفش و به من یه پاک کن داد و گفت اگه اسمم را پاک کنی، این مال خودت میشه. به نظرتون من چی کار کردم؟:311:
RE: بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
کلاس سوم دبستان هر کسی شلوغ می کرد با شیلنگی که به کف دستش می زدند تنبیه می شد! هر کسی مبصر کلاس می شد جرات نداشت اسم پسر معلم کلاس را و به تبع اون دار و دسته اون را بنویسه و عملا فقط اونایی که جزو دار و دسته پسر معلم کلاس نبودند تنبیه می شدند در حالی که اذیت ها و دعواها و سر و صدا از جای دیگه ای آب می خورد.
من که مبصر شدم اولین اسمی که نوشتم اسم پسر معلم کلاس بود و معلم که نمی تونست قانونش را زیر پا بگذاره اون را هم تنبیه کرد اما از اون روز به بعد دوستی با منم جرم شد! یعنی هر کسی که توی دار و دسته پسر معلم بود با من بود و تنها کسی که با من بود هم خیلی زود برید آخه خود معلم هم با من بد شده بود!
من تا آخرش وایسادم اما سال بعد که دیگه این خبرها نبود حسابی کیف کردم اون پسر هم تا دلتون بخواد تنبیه شد هم تجدید شد! هم تحقیر شد!
کاش پدرش به جای این که حمایت بی خود ازش کنه اخلاق و درس خوندن یادش داده بود!
RE: بياييد از شيطنت هاي دوران تحصيل بگوييم...
یادمه توی دبستان که بودم، روی تمام آجرهای دیوار مدرسه می نوشتیم: این جمله مال من است هرکس بخواند خر است. بعد هم به بقیه می گفتیم اینو بخون و بعد که خر میشد کلی کیف میکردیم. خودمونیم ها با چه چیزایی شاد بودیم. :311: