رابطه ای در استانه نابودی کمک کنید
سلام دوستان
والا صحبت های دوستان رو میخوندم فکر کردم اینجا بهترین جا برای راهنمایی من باشه.
اما قضیه رو میخوام براتون شرح بدم.17 سالم بود که یه دختری که 2 سال از من کوچکتر بود رو میدیدم نمیدونم با اینکه چند سال جلوی چشمم بود چرا یه شب یه دفعه واقعا ازش خوشم اومد اول فکر کردم مقطعیه اما با گذشت زمان هم رابطه خانواده هامون که در حد سلام و علیک بود قوی تر شد و هم من علاقم نسبت بهش زیاد شد با اینکه کمتر میدیدمش به خاطر عوض کردن منزلشون اما خانواده هامون هنوز رابطه داشتن تا اینکه گذشت 1 -2 سال همینطوری من به خاطر سن کمم و اینکه روم نمیشد حسی که نسبت داشتمو بهش بگم قسمت نشد بهش برسم تا اینکه هر وقت میومدم فراموشش کنم یه جورایی دوباره سر راهم سبز میشد البته اینو هم بگم میدونستم اون از من خوشش میاد از رفتارش تابلو بود تا اینکه همینطوری گذشت هی سعی میکردم فراموشش کنم اما نمیشد یعنی همیشه انگار خدا یه جورایی ما رو سر راه هم میذاشت تا اینکه رفتم دانشگاه و دخترای دیگه و سعی کردم با دختر دیگه دوستی کنم تا فراموشش کنم اما دوستی هم جواب نداد اما 2 سال گذشت و نوبت دانشگاه اون شد از شانس ما زد و دانشگاه ما قبول شد یعنی بازم خدا اونو سر راه من قرار داده بود این بار به خودم قول دادم برم و حرف دلم رو بزنم بهش به هر حال تو دانشگاه دیدمش رو بعد از حرف زدن و فلان و اینا اون هم به احساس من جواب داد و میگفت سیامک منم از تو خیلی خوشم اومده اینطوری شد که من بالاخره به نیلوفر که 4 سال تو فکرش بودم رسیدم.
یه 2 ترم با هم دوست بودیم اخلاقمون به هم میخورد اما مثل همه ی ادما یه سری لبه های تیزمون به هم نمیخورد با هم دعوا میکردیم اما زود اشتی میکردیم تا اینکه این اواخر انگار ازم خسته شد به من میگفت سیا من تو رو اونقدر که تو منو دوست داری دوست ندارم یعنی کم میارم من هی بهش میگفتم نه به خدا فلان و اینا براش همه کاری کردم تا اینکه یه روز اومدو عصبانی با من برخورد کرد و دلمو شکوند ازش ناراحت شدم و باهاش برای بار اول بد صحبت کردم الان هم مثلا قهریم باهم یعنی انگار به بهونه ای که میخواست رسید که زودتر با من تموم کنه حالا نمیدونم منی که این قدر بهش خوبی کردم چه خطایی کردم که اینطوری شد شاید کس دیگه رو پیدا کرده شاید من اونی نبودم که میخواست به هر حال اینطور بگم که خیلی به من ظلم شد اما هنوزم که هنوزه عاشقشم به نظر شما برم معذرت خواهی یا بیخیالش بشم گرچه خیلی سخته یا شاید هم بهش بگم صبر کنه و رابطه نداشته باشیم تا موقع ازدواج بیام سراغت .بد گیر کردم اصلا عقلم کار نمیکنه لطفا کمک کنید فقط نمیدونم چرا خدا این سرنوشت رو گذاشت جلوی من که همیشه اونو سر راه من قرار میداد که انگار واقعا ما برای هم بودیم یا شاید هم نبودیم.
RE: رابطه ای در استانه نابودی کمک کنید
ممنون دوست عزیز مطمئنا این رابطه تموم بشه بهتره گرچه فراموش کردنش سخته اما زندگی با سختیهاشه که زندگی میشه به هر حال این دوستی هر چی هر چی نداشته باشه خوبیش اینه که ادم رو میسازه و ادم تجربه های زیادی کسب میکنه .
فقط حیف وقتی که پاش گذاشتم که برام خیلی گرون تموم شد اما مطمئنا اینطوری برای من بهتره چون خدا همیشه بهترین رو برای بنده اش میخواد اینطور که میگن
RE: رابطه ای در استانه نابودی کمک کنید
سلام
من هم این رفتار دخترها واقعا برام سواله!!!!!!!!!
اول روی خوش نشون میدن.... میری طرفشون......بعد از یه مدت بی محلی میکنن!!! نمی دونم باید یکی از خانم ها بیاد و توضیح بده یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: رابطه ای در استانه نابودی کمک کنید
سلام آقا سیا، بهت خوش آمد میگم:72:
ببین برادر جان، اگه قصد ازدواج داری که فعلا زوده و حتی نباید به این قصد وارد رابطه ای بشی!
اگه میخوای با جنس متفاوت آشنا بشی راههای دیگه ای وجود داره که نه آسیب زاست و نه معصیت ، خیلی هم کم خرج و راحته! مثل مطالعه و کسب تجربه از زندگی اطرافیان !
این دوستیها اصلا نتیجه خوبی نداره و تنها تعداد محدودی از این دوستیها منجر به ازدواج میشه که از اون بین هم تعداد خیلی کمیشون ازدواج موفق میشن و مابقی نه ...اون تعدادی که بالاخره موفق از آب درمیان خیلی خیلی دوطرف با همدیگه هم صادق بودن هم واقعا هم کفو هم بودن هم خانواده هاشون موافق بودن و خلاصه اینکه زیر نظر بزرگترها و منطقی پیش رفتن.
تجربه ای که تو این دوستیها به دست میاد گاهی و معمولا خیلی گرون تمام میشه طوری که ارزشش رو نداره و متاسفانه اینو وقتی دوطرف متوجه میشن که کار از کار گذشته و به هیچ نتیجه ای نرسیدن جز ناراحتیهای روحی روانی و گاهی هم خطرناکتر :163:
فرصت خوبی که خدا بهت داده رو قدر بدون و دیگه سراغش نرو:305:
نه معذرت خواهی کن نه منتظر معذرت خواهی باش..
موفق باشی:72:
RE: رابطه ای در استانه نابودی کمک کنید
ای کاش موقعی که ادم سرش گرمه همش چشمش کور شده بیاد حرفای شما رو بخونه متاسفانه امروز همه چی تموم شد بد جور بغض گلوم رو گرفته دارم دق میکنم اصلا فکرایی به سرم میزنه که خنده داره دلم میخواد تنها باشم اما تنهایی دیوونه ام میکنه فقط حیف عمرم حیف احساسم حیف همه چی . از من به هر کی اینو میخونه نصیحت تو رو خدا جلوی این فرم دوستی رو بگیرید گرچه به من ظلم شد اما همش تقصیر خودم بود.الان همش خلاصه کلامم ای کاش گفتنه .
در کل که داغونم فقط دوستان بگید چی کار کنم که بد فرم دارم میمیرم
RE: رابطه ای در استانه نابودی کمک کنید
سلام بايد قبول كني كه تو حدود 4 سال با فكر يكي زندگي كرده ايي و يكسال هم از نزديك با خصوصيات هم آشنا شده ايد بنابراين فراموش كردنش خيلي سخته
بهتره كه منطقي فكر كني و يه فرصت فكر كردن (بدون احساسي شدن )دوباره به خودت و اون بدي اگه بازم به اين نتيجه رسيدي كه اون كيس مناسبي با تو برو و از دلش در بيار اگه اون دختر نسبت به تو شناخت پيدا كرده باشه و يك ذره از محبتش باقي مونده باشه و با يه عذر خواهي ساده تو دوباره مثل قبل ميشه در غير اينصورت اگه تمام دنيا هم دنبالش مال تو نيست: :303:
RE: رابطه ای در استانه نابودی کمک کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گل گلدون
سلام بايد قبول كني كه تو حدود 4 سال با فكر يكي زندگي كرده ايي و يكسال هم از نزديك با خصوصيات هم آشنا شده ايد بنابراين فراموش كردنش خيلي سخته
بهتره كه منطقي فكر كني و يه فرصت فكر كردن (بدون احساسي شدن )دوباره به خودت و اون بدي اگه بازم به اين نتيجه رسيدي كه اون كيس مناسبي با تو برو و از دلش در بيار اگه اون دختر نسبت به تو شناخت پيدا كرده باشه و يك ذره از محبتش باقي مونده باشه و با يه عذر خواهي ساده تو دوباره مثل قبل ميشه در غير اينصورت اگه تمام دنيا هم دنبالش مال تو نيست: :303:
اره دوست عزیز درست میگی واقعا فراموش کردنش سخته.
به نظر من تو این موقعیت هم اون گرمه هم من یعنی الان نمیفهمیم ما که انقدر همدیگرو دوست داشتیم چرا با یه چیز ساده کارمون به اینجا کشید و جدا شدیم به نظرم حداقل باید یه مدتی همو نبینیم تا فکر بکنیم .اما همین الان هم حال من واقعا داغونه اگر بنا به فراموش کردنش باشه دوست دارم یه بار باشه تموم بشه با همه سختی هاش اما من معذرت خواهی کردم اما انقدر رفتارش یه دنده و مغروره که هیچوقت به خودش بخشش رو راه نمیده به نظرم از من خسته شده بود یا شاید تکراری شده بودم یعنی احساس میکردم همش دنبال بهونس که جدا بشه فکر کنم به بهونش هم رسید در کل که میخوام یه چیز دیگه بپرسم ایا دخترا بر میگردن یا نه؟چون میخوام واقعا بدونم فراموشش کنم یا نه .
بعد یه چیز دیگه لطفا بهم بگید چی کار کنم برای فراموش کردنش
RE: رابطه ای در استانه نابودی کمک کنید
یه چیز ساده نبوده.1.نفر سوم در کاره 2.پی به آسیب این روابط برده.
باید فراموشش کنی و تا قبل از ازدواج با هیچکس دیگه رابطه عاطفی ایجاد نکنی.برای فراموشی احتیاج به زمان داری.
گذر زمان باعث می شه آدم غم مرگ نزدیکاشو فراموش کنه این دیگه جای خود داره.
RE: رابطه ای در استانه نابودی کمک کنید
تو رو خدا کمکم کنید غمباد گرفتم چه جوری اخه فراموشش کنم.:302: