سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
سلام دوستاي گلم. راستش ايام امتحانه و واسه فرار از استرس امتحان سوژه اي بهتر از اين پيدا نكردم! آخه ديدم و بسيار شنيدم كه طرفين ماجرا!، شب خواستگاري بسيار سوتي ميدن! مثلا چايي ميريزن رو خودشون ، جورابشون سوراخه، پر حرفي ميكنن و ..... دوست دارم شما هم اگر خاطراتي دارين (چه سوتي دادين، چه گرفتين) بنويسين، بخنديم، شايد منم يادم رفت امتحان دارم، نخوندم!:311:
RE: سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
من هنو زازدواج نکردم اما خب مثل همه دخترا خواستگارایی داشتم که الان یکیشو میگم
این که میگم خواستگاری رسمی نبود . فعلا مادر و خواهر آقای داماد اومده بودن نظرمنو بدونن تا بعد!
آخه یه واسطه منو بهشون معرفی کرده بود و آقا خودش هم منو دیده بود و حتی میگفتن اومده محل کارم تحقیق هم کرده و خلاصه پسندیده بودن ، اما روح من بیخبر:311:
یه مجلس زنونه بود فوقتی مادرش حرفاشو زد
چون سن برام مهم بود خواستم زود بدونم چند سالشه تا اگه کوچیکتره دیگه ادامه دار نشه جواب منفی بدم.
خواستم بگم پسرتون چند سالشه ؟ یه دفعه نمیدونم چی شد که خیال کردم دارم با پدرش صحبت میکنم ، گفتم :
ببخشید، آقازاده تون چند سالشه ؟:311::311::311:
البته اینم بگم که کسی حواسش نبود جز خودم:311:
هنوز که هنوزه یادم میاد خندم میگیره
RE: سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
RE: سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
اجازه بدين خودمم يه سوتي از مراسم خواستگاري داداشم تعريف كنم.....
جاتون خالي، عجله داشتيم ميخواستيم بريم بله برون آقا داداش، سرگرم آماده شدن بوديم، كه داداشم اومد، لباساشم واسه مراسم از اتوبخار گرفته بود! عجله داشت، دادشون دست من، گفت بذار يه جا چروك نشه، ما هم گفتيم چشم! اما امان از دست اين بچه هايي كه آدامس ميخورن و گمش ميكنن! خسته شديم، لباسارو بدون اينكه نگاه كنيم، گذاشتيم رو صندلي، غافل از اينكه يه آدامس چسبيده اونجا!!! چند دقيقه بعد داداشم لباساشو پوشيد و متوجه نشد كه..... آقا رفت به مراسم! اومد بلند شه، ديديم اين آدامسه كش اومده كل شلوارش رو..... حتي مبلشونو كثيف كرده بود!:311: چند دقيقه بعد مادر عروس خانوم يه پارچه آورد تا شلوارش رو تميز كنه! چون پشت شلوارشو نميديد، حين تميز كردن زد شربت رو هم ريخت رو شلوارش بدتر شد!!! خلاصه نميدونيد با چه خفتي از اون مراسم اومديم بيرون!:311: :311::311:
ولي به هر حال خوش گذشت!:72:
RE: سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
سلام به همه دوستان:72:
همیشه تنهای عزیز شما دیگه چرا؟!آخه چرا هر چی تاپیک جالبه برا متاهل ها باز میشه؟!:302:بابا به خدا ما فقط مجردیم!آخه چرا اینقدر تبعیض قائل میشید؟؟:(خوشحالم که در این تاپیک مجرد ها هم میتونن پست بذارن و دلشون نمیسوزه:310:
و اما سوتی:227:ماجرا مربوط به دختر عموهای شیطون من هست،نگار و ندا دو تا خوهر دوقلوی همسان هستن که حتی گاهی پدرشون هم اونا رو تشخیص نمیده از هم!یه روز که قرار بوده برا نگار خانم خواستگار بیاد اینا لباسای یک شکل میپوشن میرن بیرون:311:بیچاره آقا داماد که تا اون موقع نمیدونسته نگار خانم دوتاست از ترس رنگ و روش سفید میشه و موقع تحویل گل اونقدر دستپاچه بوده که چند بار گل رو میبره سمت جفتشون آخرم میدتش دست مادرش:311:موقع صحبت کردن هم همه قاطی میکردن که سوالو باید از کدوم یکی بپرسن!!!
خلاصه اون شب این دوتا خواهر کاری کردن که مغز همه هنگ کنه آخر شب هم آقا داماد بجای نگار از ندا خداحافظی کنه:199:
RE: سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
سلام شيدا جان! ضمن تشكر از پست زيباتون (خيلي خنديديم:311:) بايد بگم من خودم مجردم ولي آخه تو دنياي مجردا سوژه پيدا نميشه، اگر هم پيدا شه ما پول شارژ انجمن آزاد رو نداريم.:311: اما به دور از شوخي قول ميدم امتحانام كه تموم شد، (2 هفته ديگه) شارژ كنم و تاپيك بزنم مختص مجردها، بعد خودمون حالشو ببريم!:311::311::311:
موفق باشين.:46:
RE: سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
یه جلسه ای که برا صحبت رفته بودیم ، یادمه اعتقادم این بود که باید خیلی معمولی و بدون رسیدن به خودم برای پسندیدن و پسندیده شدن برم، اصطلاحا همیجوری که هستم منو بخواد (البته الان اذعان می کنم خیلی غلیظ بود و تفریط می کردم)
یه شلوار داشتم بالاش پر از چین و پیله (مدل اونموقع اینجوری بود !:227: ) قیفی بود ، درحد لالیگا ! :311: خیلی هم ازش خوشمم نمیومد ، محل کار می پوشیدمش .
با همون لباس و از شرکت راست رفتم خونشون. هم خسته بودم و هم ذهنم درگیر ، تو ترافیک هم کلی مونده بودم. دو زانو نشستم و بدون اینکه مستقیم بهش نیگا کنم شروع به صحبت کردم.
از اون طرف :
اول این که انگار مالیات می خواستن تا حرف بزنن ، بعد هم با حالت اخم و ناراحتی و ... کنار دستم نشسته بودن.
هر سوالی می پرسیدم ، یه جوری جواب می دادن که انگار اصلا تو باغ (بخونید اتاق) نیستن.:302:
خلاصه چون نه من فهمیدم چی گفتم و نه ایشون فهمیدن چی گغتن ، و نه من فهمیدم که او چی گفت و...
پیشنهاد دادم نظراتمون رو کتبی کنیم ، این شد که نامه دادم و جواب گرفتم.
.
.
.
.
.
بعدها کاشف بعمل اومد که اون شلوار ، کم مونده بود کار دستم بده ، و همه فکر و ذهن و .... خانوم رو درگیر کرده بود - هیچ رقم نمی تونسته با اون شلوار کنار بیاد - و در شرف دادن جواب منفی بهم بوده. :310: ای کاش !!
فعلا همین یادم اومد ، کلا باید خیلی به خودم فشار بیارم تا خاطرات یادم بیفته ، خصوصا خاطرات ازدواج :311:
!
RE: سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
سلام موضوع جالب و خنده داريه البته ادم گاهي دلش براي طرف ضايع شده هم ميسوزه.
راستش منو همسرم دختر خاله پسر خاله ايم عاشقي ما هم 3-4 ماه قبل خواستگاري شروع شد و تا حالا هم بعد 4سال كسي از اين موضوع با خبر نيست وقتي اومدن خواستگاري همه فكر ميكردن اين فقط يه خواستگاري سنتيه و علاقه ايي در كار نيست حالا ما 4ماهه تو دوران گل و پري هستيم گفتن بريد تو اتاق حرفاتونو بزنيد از لحظه ايي كه وارد شديم شوهر من شروع به گريه كرد كه من ازمايش خون نميدم اصلا اگه خونامون نخورد ميرم خونمو عوض ميكنم اصلا من بچه نميخام من فقط تورو ميخام حالا گريه گريه..صورتش سرخ شده بود نفهميديم كي وقت گذشت كه ديگه اومدن دنبالمون وقتي پيش بقيه نشستيم همه فقط به چشماي پر اشك اون نگا ميكردنو بعدم حاجو واج از ما پرسيدن نتيجه ؟منم واسه اينكه لو نريم با پررويي گفتم ما راجب همه مسايل حرف زديم!!! من دوست داشتم ميرم سر كار..هر جا من بگم زندگي ميكنيم تا جايي كه دوست داشتم درس ميخونم ...خلاصه فكر كنم مامانش اينا با گريه پسرشون و حرفاي من تو دلشون گفتن فكر كنيم پسرمونو تو اتاق حسابي كتك زده!! :307::D
البته جواب ازمايشمون خوب شد و الان 4ساله ازدواج كرديم وهنوز تو دوران گل و پري هستيم ..هيچ وقت مظلوميت اون شب شوهرمو يادم نميره:43:
RE: سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
راستش الان كه دقيق ميشم، ميبينم خودمم كم سوتي ندادم!:311:من تاحالا مراسم رسمي نداشتم، چون قبل از اينكه من چيزي بگم مادرم جواب منفي رو ميده.:311: ميگم مامان خب نظر منم بپرس ! ميگه بچه برو درستو بخون...:311:
و اما سوتي:
از كنكور برگشته بودم و بسيار خسته بودم كه دوستم زنگ زد گفت ميخواد ببينتم! با تمام خستگي روشو زمين ننداختم و خواستم كه بياد. كمي كه گذشت دوستم شروع كرد به صحبت راجع به ازدواج! از اونجايي كه شكست عشقي خورده بود تصميم داشت ازدواج نكنه. بعد شروع كرد به تعريف اينكه براش خواستگار اومده. مدتي بعد مكث كرد و پرسيد : تو اگه واست خواستگار بياد بهش فكر ميكني؟ يعني قصد ازدواج داري؟ منم از اونجايي كه خيلي دوست داشتم ذهنيتش رو نسبت به ازدواج عوض كنم گفتم:[size=medium] آره، چرا كه نه؟ از خدامه:311: بعدش يه سخنراني از مزيت هاي ازدواج واسش كردم و خاطر نشان كرديم : اگر موقعيت داشتيم با كله.....:311: خب ميخواستم ذهنيتش رو عوض كنم ديگه، چون دوستم بود هم با شوخي اين حرفا رو زدم. ديدم با تعجب بهم نگاه ميكنه ولي نميدونستم چه خبره!... :302: فاجعه اين بود كه اون داشت نظر منو نسبت به داداشش جويا ميشد و من..... وااااي ! چي تحويلش داده بودم! بعدش از خجالت قرمز شدم، نميدونستم چه جوري درستش كنم.:311:
خلاصه اين شد كه حسابي ضايع شدم:302: هنوز كه هنوزه دوستم فكر ميكنه عقده شوهر دارم.:311:
خب زود باشين ديگه! منم منتظر نظراتتونم. همش كه خودم گفتم.:46:[/size]
RE: سوتي هاي شما يا همسرتون در مراسم خواستگاري؟
با سلام و عرض ادب و احترام
با تشكر از خلاقيت شما جهت ايجاد اين تاپيك جالب، لطفا دقت فرماييد محل تاپيك بايد در انجمن مربوط به خودش باشد.
اين تاپيك به انجمن سرگرمي و تفريح منتقل شد.