مشکل همسرم با منو خونوادم
سلام. من 24 سالمه و در دوران عقد با همسرم قرار دارم. خونوادم با ازدواج ما مخالف بودن ولی به هر صورت این ازدواج صورت گرفت. چندین بار پیش اومد که خونوادم رفتار درستی با همسرم نداشتن ولی با خواهش های من و گذشت همسرم مسئله به صورت موقتی خاتمه پیدا کرد تا 1 ماه پیش که موضوع حادی پیش اومد. من سربازم و همسرم دانشجو. همسرم چندین روز اومده بود خونه ما که پیش من باشه. همه چی به خوبیو خوشی پیش می رفت و زنم و خونوادم با هم میگفتن و میخندیدن و شوخی میکردن مخصوصا پدرم با همسرم تا روز ما قبل آخر که زنم بخواد برگرده به اصفهان. زنم بخاطر یه مشکلی قرص میخوره و ما اینو از خونوادم پنهون کردیم تا اینکه مادرم متوجه شد و از زنم پرسید.زنمم گف که مسکنه.زنم ناراحت که چرا مادرم کنجکاوی کرده و ما توی اطاق بودیم که مادرم وارد اطاق شد و دید ناراحتیم و گفت چی شده و مام یه بهونه ای اوردیم. مامانم یهو جو گیر شد و شروع کرد به گفتن اینکه چقد ناز میکنی و والا ما 2 تا دختر شوهر دادیم خونواده دامادمون کلی میپرسیدن که دختراتون ناز نازو نباشن. دوست پسر که نداشتن و غرغرو نیستن که و لی ما هیچی تحقیق نکردیم. من هیچ جوابی به مامانم ندادم و خانمم فقط گف خوب میرفتین تحقیق. خلاصه زنم کلی سر من دادو بیداد و غر غر که تو بی عرضه ای که مامانت این چیزارو به من میگه و از این حرفا. خلاصه از اون لحظه رفتار منو زنم تغییر کردو خودمونو سرسنگین گرفتیم تا بعدازظهر که بابام و مامانم با داد و فریاد دلیل تغییر رفتار مارو پرسیدن و حتی بابام گف که اگه قرار هربار دعوا بشه از دفعه بعد زنتو ببر مسافرخونه. خلاصه من گنگ مونده بودم فقط میگفتم چیزی نیس که زنم با گریه قضیرو واسه بابام تعریف کردو بابام مامانمو سرزنش کرد و مامانمو مجبور کرد که از زنم معذرت خواهی کنه و مامانم اینکارو کرد.روز آخرم منو زنم واسه مامانم گل خریدیمو زنم رفت اصفهان. فرداش که رسید اصفهان خوب بود تا قضیرو به مامانش گفت و مامانشم به باباش و اونم شاکی شد که چرا بت بی احترامی کردن و شوهرت اونجا چکاره بوده. شب زنگ زدم به زنم دیدم از این رو به اون رو شده. خلاصه اینکه از همون روز زنم هی بم میگه خونوادت بم بی احترامی کردن. میگه تا زمانی که بم زنگ نزننو دوباره معذرت نخوان 2 تاشون باشون قهرم و منم تشویق میکنه که باشون بد رفتاری کنمو و کم محلی.میگه بذار بفهمن تو از اینکه به زنت بی احترامی کردن ناراحتی.منم باش مبارزه میکنم که این روش درستی نیس و از اون روز سر هر بحثی که داریم این موضوعو تو سرم میکوبه و سرزنشم میکنه. لطفاً راهنمائیم کنید.
RE: مشکل همسرم با منو خونوادم
همسر شما قرصی خوردند که مادرتون دیدن. از ایشون پرسیدن چیه؟ شاید برای دلداری و کمک بوده. فکر کردن مشکلی هست گفتن قرص چی می خوری؟ مثلا اگه سردرد داری خونه را آروم نگه دارن و ... بعد همسر شما اسمش را گذاشته فضولی! چون خودش داشته پنهان کاری می کرده!! در شرایط عادی این فضولی نیست و مادرتون هم با فرض شرایط عادی پرسیدن. پس مقصر این دعوا همسر شما بودن.
اشتباه شما: باید به خانواده تون می گفتید که همسرتون داروی خاص مصرف می کنن. الان شما جوونید و بی تجربه و عاشق، چشمتون رو روی این مسایل می بندید. فردا که وارد زندگی شدید همین می شه مشکلتون. خانم قرص فلان می خورن. فلان بیماری را دارن. من نمی دونستم اینجوری میشه. من تحمل فلان رفتار یا مشکلش را ندارم ... اشتباه شما اینه که بخاطر همسرتون تو روی خانواده تون زیاد وایسادین. اول که با مخالفت اونها ازدواج کردین. بعد که مشکل بیماری خانم را ازشان پنهان کردین ( حتما مشکل جدیه که پنهان کردید وگرنه سردرد را که کسی قایم نمی کنه )، حالا هم مادرتون را که یک عمر براتون زحمت کشیده و سنی ازش گذشته وادار کردین که از همسرتون عذرخواهی کنه. چطور دلتون اومد به یک خانم مسن که مقصر دعوا هم نبوده این حرف را بزنید؟ وقتی گفت مادرت فضوله که از من پرسیده قرص چی میخوری. باید می گفتی کار خیلی طبیعی کرده. اصلا هم اسمش فضولی نیست. منتها شما دونفر به خاطر حساسیتتون به موضوعی که پنهان کردید عصبانی شدید.
دارید همسرتون را پرتوقع می کنید. فردا مشکلات بیشتری خواهید داشت.
RE: مشکل همسرم با منو خونوادم
برارد خوب همه توی دوران عقدشون گرفتار اینجور مسائل می شون. فکر نکنید فقط برای شماست. بهترین راه حل اینکه شما عاقل باشید و سعی کنید رابطه رو دو طرفه نگه دارید. از خوبی های زنتون به مادرتون و از مادرتون به زنتون بگین. گاهی اوقات می تونید الکی از قول اون یکی به دیگری سلام برسونید. به همسرتون با ملایمت تاکید کنید که مادر شمات هم مثل مادرش و به ماردتون هم بگید زنتون مثل دخترش.
( البته در این بین منطقی بودن طرفینتون هم خیلی مهمه ) تا می تونید به خانواده همسرتون احترام بذارید که همسرتون از شما یاد بگیره که او نیز باید به خانواده شما احترام بگذاره.
خانم ها زود رنجن. و شما با دوزن طرف حسابید که هر دو حس مالکیت نسبت به شما دارن. با تدبر و سیاستتون سعی کنید هر دو طرف رو راضی و خوشحال قرار بدهید.
و به نظر من لزومی نداره زن و مادرتون از یک حدی بیشتر با هم صمیمی بشون. سعی کنید این فاصله رو هم نگه دارید و در آخر بدونید شما نقش اصلی و تعیین کننده رو در رابطه این دو عزیزتون رو دارید.:72:
و با عرض معذرت من حرف های بهشت عزیز کاملا مخالفم. قرار نیست شما بین این دو زن قضاوت کنید و هر بار یکی رو مقصر که مطمئن باشید اگه اینکار رو بکنید آتیش جنگ بیشتر می شه.
از طرفی زنتون تازه عروسه و دوست داره کمی براتون ناز کنه و تازه اولشه و .... حق داره. از طرفی مادرتون هم زنی باتجربه است که دوست نداره ناراحتی پسرشو ببینه و وقتی زنتون کمی با شما حرفش می شه سریع جبهه می گیره و ... که رفتارهای هر دو در ابتدای امر کاملا طبیعیه. شما این وسط نقش تعیین کننده رو دارین که صلح و آشتی برقرار کنید و به هر یک اطمینان بدین که جای خودشون رو در قلب شما دارند .:72:
RE: مشکل همسرم با منو خونوادم
نازنین جان من نگفتم قضاوت کنه و مقصر پیدا کنه.
من گفتم وقتی خانومشون گله کرد که مادرت فضولی کرده باید می گفت فضولی نبوده. کار کاملا عادی کرده و نگرانت بوده. خواسته بدونه مشکلت چیه کمک کنه.
ایشون خودشون هم نوشتن مشکل حاد! در صورتی که سرمنشا این مشکل حاد اولا پنهان کاری خودشون بوده و ثانیا قضاوت غلطشون در مورد سوال مادرشون.
بعد از ازدواج زن و شوهر باید عیوب همدیگه رو بپوشونن. راز دار باشند. مسایل زندگی و خصوصیشون را حتی به خانواده هاشون تا حد محدودی بگن و اجازه ندن هر کسی تو زندگیشون دخالت کنه.
اما قبل از ازدواج و موقع تصمیم گیری ایشون باید همه چیز را به خانواده شون می گفتن. مخصوصا اگر سنشون کم باشه. تا در تصمیم گیری کمکشون کنن.
در ضمن ناز کردن برای همسر با غیبت پشت سر مادرشوهر و دعوا راه انداختن فرق داره. بهتره همسرتون روشهای ناز کردن را یاد بگیرن.
RE: مشکل همسرم با منو خونوادم
آقای عزیز رفتار شما بعنوان واسطه بین خانم تون و خونوادتون خیلی مهمه. خصوصا که از اول با ازدواج تون مخالف بودن .معمولا کسانی که تو یه ازد.اج مخالفت میکنن از هر فرصتی برای سرکوفت زدن استفاده میکنن(سود استفاده) خب مگه چه اشکالی داره مادرتون پرسده چه قرصی میخوری ؟ به نظر من که چیز مهمی نیست مگر اینکه اون داروها علت مهمی داشته باشن!
شما مطمئنید خودتون با اون کنار اومدید و چند صباحی دیگه ازش گله نمیکنید ؟
در ضمن این رفتار خانموتون که شما رو تشویق به بدرفتاری با والدینش میکنه اصلا و ابدا درست نیست و اون با این کارش نشون میده که میخواد بین شما و پدر مادرتون رو بهم بزنه شایدم به خاطر مخالفت قبل از ازدواج تون!
به نظر من مدت کوتاهی به همسرتون فرصت بدید با خودش فکر کنه تا از رفتار غلطش دست برداره و لازمه که اون عذرخواهی کنه!
RE: مشکل همسرم با منو خونوادم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
آقای عزیز رفتار شما بعنوان واسطه بین خانم تون و خونوادتون خیلی مهمه. خصوصا که از اول با ازدواج تون مخالف بودن .معمولا کسانی که تو یه ازد.اج مخالفت میکنن از هر فرصتی برای سرکوفت زدن استفاده میکنن(سود استفاده) خب مگه چه اشکالی داره مادرتون پرسده چه قرصی میخوری ؟ به نظر من که چیز مهمی نیست مگر اینکه اون داروها علت مهمی داشته باشن!
شما مطمئنید خودتون با اون کنار اومدید و چند صباحی دیگه ازش گله نمیکنید ؟
در ضمن این رفتار خانموتون که شما رو تشویق به بدرفتاری با والدینش میکنه اصلا و ابدا درست نیست و اون با این کارش نشون میده که میخواد بین شما و پدر مادرتون رو بهم بزنه شایدم به خاطر مخالفت قبل از ازدواج تون!
به نظر من مدت کوتاهی به همسرتون فرصت بدید با خودش فکر کنه تا از رفتار غلطش دست برداره و لازمه که اون عذرخواهی کنه!
تمام این مسائلو میدومنم. من به هیچ عنوان قصد ندارم به خونوادم بی احترامی کنم. حتی یکی از شرط های ازدواجم این بود که احترام خونواده من و تو تحت هر شرایطی باید حفظ بشه. تازگیا فهمیدم همسرم با خودمم مشکل داره. اگه 10 بار قربون صدقش برم یه بار نرم اون یه بارو به روم میاره. وقتی دعوامون میشه شروع میکنه به توهین به من. بارها این موضوعو بش گوشزد کردم.احساس میکنم میدونسم این مسائل پیش میاد ولی از روز ترحم باش ازدواج کردم.شاید نباید بگم ولی گاهی پیش میاد که تهدیدم میکنه که اگه بم کم محلی کنی محبتمو از کسای دیگه میگیرم. الان نمی خوام کم بیارم. میخوام این زندگیو جمع کنم. واسم فقط آرامشم مهمه. مهم نیس زنم بتونه بچه دار بشه یا نه. آدمی نیسم که چیزیو به روی کسی بیارم. درضمن روشیو که میگین من به خونوادش احترام بذارم تا اونم یاد بگیره استفاده کردم منتهی اون میگه وظیفته چون خونواده من که به تو بی احترامی نکردن.آخرین حرفش این بوده که باید مطابق میل من با خونوادت رفتار کنی. از نظر من این غیر ممکنه. بش پیشنهاد دادم که بریم مشاوره.
RE: مشکل همسرم با منو خونوادم
سلام
a_sagh گرامی
به تالار همدردی خوش آمـــــــــــدی
همسر شما نیاز به کنترل هیجان و آگاهی بر زود رنج بودن دارد ، به همین دلیل هر دو نیازه به مشاوره حضوری مراجعه داشته باشید و راهنمایی دریافت کنید ، همچنین هر دو در کسب مهارتهای زندگی ، بخصوص مهارتهای ارتباطی بکوشید .
موفق باشید