اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
[align=justify]سلام.(من همه اين مطلب رو از طرف دوستم مي نويسم.از زبان اون.كمكش كنيد)
نميدونم گفتن اين حرف ها به شما چه كمكي بهم ميكنه.اما ميگم كه بعدا شرمنده خودم نباشم كه كوتاهي كردم.مدت ها اينها غصه دل من بود و رازدار و شنوندشم فقط خدا.خدايي كه شاهد همه چيز بود و هميشه كمكم كررد.حتما ايندفعه هم درست ايني بود كه اتفاق افتاد.من خودم هيچ وقت مسايل عشقي و ناراحتي هاي اون رو قبول نداشتم و ميگفتم آدم باهاش بايد كنار بياد.اما الان خودم دچارش شدم و موندم كه چي كنم.البته واسم ديگه مهم نيست.اما از خودم و زندگيم شاكيم.من 1 دختري هستم كه تو زندگيم همه چي دارم.دست رو هر چي بزارم يا ميزاشتم واسم فراهم بود.تو عمرم نه نشنيده بودم.تك دختر بابا همه فاميل مي دونستن كه بابام عاشق من هست و زندگيش منم.مي گفتن بابايي هستي.همه چي داشتم.از لب تاپ و كامپيوتر معمولي و تلفن مستقل و انواع خط و تلفن همراه گرفته تا ماشين و خلاصه هرچي كه فكر كنين آرزوي خيلي ها داشتن 1 دونه از اين امكاناته.اما من هيچكدوم رو نمي خواستم.به مرور واسم اومد.يا با 1 اشاره خريده شد.تو زندگيم از ته دلم 1 چيز رو خواستم كه به خاطر داشتن همين چيزهاي بي ارزشي كه دوروبرم هست و حرف هاي بيخودي مثل سطح سواد و طبقه اجتماعي و خيلي چيزهاي ديگه كه الان ازشون بيزارم و كاش نداشتم اين چيزارو اين سطح به قول خودشون بالارو از دست دادم.كسي كه من رو به خاطر خودم مي خواست.نه پول و موقعيت خانوادم و چيزهايي كه دارم.اين بهم ثابت شد.فكر نكنين من كور شدم دلم رو دادم به يه آدم بي ارزش.اون خوب بود.خوشبختم مي كرد.اما نه اون خوشبختي كه شايسته اسم و رسممه.نه اون شكوهي كه تو خونه بابام داشتم.اما مي ارزيد به اين ناراحتيام.به غصه هام.به گريه هاي شبونم.به تنهاييام.من به همه چيز رسيدم.تو بدترين شرايط روحيم كنكور دادم و رشته مورد علاقم تو جايي كه مي خواستم قبول شدم ولي اگه اين غصه ها هم نبود رتبم بهتر ميشد كه عملا اونچنان فرقيم به حالم نداشت.اما اين موفقيت ها چه ارزشي واسه روحيه داغون من داره.جز اينكه خانواده اي كه عشقم رو ازم گرفتن بهش افتخار كنن؟جز اينكه ارزش و اعتبار و پولم زيادتر شه؟باشه.من ناشكر نيستم.خدايا شكرت واسه همه اينا.اما اون 1 چيزي رو كه ازم گرفتي بهم برگردون.ولي حيف كه نميشه.ميشه اما خيلي زندگيا نابود ميشه و من راضي نيستم.
من اعتقاد دارم كه 2 تا عاشق نبايد حتما به هم برسن تا خوشبخت شن بلكه مهم اينه كه فقط خوشبخت شن.1 عاشق بايد خوشبختي طرف مقابلش رو بخواد.شايد شايسته نبودم.بهش اجازه دادم ازدواج كنه با هم نوع خودش كه خوشبخت شه.خودم به درك.اما فراموشم نكرد و نكردم.خواست برگرده.نزاشتم چون نمي خواستم 1 زندگي از هم گسسته شه.كاش نميفهميدم هنوزم عاشقمه.دوسم داره.مي خوادم و يادش نميره عشقش رو.غصه دارم.اگه آبروي خانواده و قسم عشقم نبود و حرام نبود راه نفس كشيدنم مدت ها قبل بسته ميشد.بعد اون هم كلي پيشنهاد داشتم.اما هيچكي رو نمي بينم.خيلي بهتر از اون اومد.هم سطحمون.اما دوست ندارم.يعني نمي خوام.قسم خوردم ديگه كسي رو تو قلبم راه ندم.خيلي سخته به همه لبخند بزني كه همه چي آرومه در حالي كه از درون داغوني.حتي نزديكترين افراد خانوادم نميدونن اينارو الا اين دوستم كه حتي اونم خيلي غصه هامو نميدونه.
داغونم.خستم.نمي گم نا اميدم اما زنده نيستم.1 سنگ.1 متظاهر.اين منم.حالا غير از زدن حرف هاي قشنگ واسه من چي دارين؟غير گفتن اينكه فراموشش كن چي دارين بگين.شما روانشناس.ماهر.يه دنيا مشكل ديدن.دوام چيه؟فقط دوست دارم لب ساحل به ماشينم تكيه بدم و به موج هاي دريا نگاه كنم.كه چطور دوستت دارمي رو كه رو ماسه ساحل نوشتم رو پاك مي كنه.به اومدن بارون لب ساحل نگاه كنم.تا حالا ديدين؟بارون باريدن لب ساحل خيلي قشنگه.آره.من 1 ستاره خاموشم...[/align]
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
سلام
از اینکه تو زندگی نه نشنیده بودید و شرایط خوبی دارید و داشتید خوشحالم .
ولی باید منتظر جواب های رد بعدی زندگی هم باشید و همیشه زندگی طوری که ما میخواهیم پیش نمیره .
شما اولین کسی نیستید که این اتفاق براش افتاده و احتمالا آخرین نفر هم نباشید . خیلی ها همین تصمیم رو گرفتن و گفتن دیگه به عشق و ازدواج فکر نمیکنم . ولی به مرور زمان این مساله براشون عادی شده و به زندگی عادی برگشتن و ازدواج کردن و زندگی موفقی هم داشتن .
تصمیم با خود شماست و اگه مایلید دیگه به این مساله فکر نکنید و به کل ازدواج رو فراموش کنید . ولی مگه زندگی با ازدواج کردن یا نکردن به پایان میرسه ؟
خیلی از آدمای موفق و کار درست هم هستن که اصلا به ازدواج فکر نکردن چه برسه به اینکه بخوان و نشه .
ازدواج کار درستی هست ولی کل زندگی نیست .
خیلی مسائل مهمتر از ازدواج وجود دارن که اکثر آدما نادیده می گیرن و با یه مشکل در ازدواج به این نتیجه میرسن که زندگی تموم شده و دیگه دنیا به آخر رسیده !
اینکه آدم معشوقش رو از دست بده یا بهش نرسه مساله مهم و دردناک و عذاب آوری هست . خدا بهتون صبر بده .
ولی چیکار میشه کرد ؟
لطفا خودتون بگید چیکار میشه کرد و شما چه تصمیمی دارید ؟
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
[align=justify]اون براي من 1 انگيزه بود.هيچ تصميمي ندارم.زندگي عادي و تكراري خودم رو ميگذرونم.تا قبل اون مي خواستم از ايران برم.بابامم حرفي نداشت.اون كه اومد منصرف شدم.اما الان كه نيست.ديگه چه دليلي واسه موندن دارم.اما جديدا بابام ميگه 1 دونه دخترم رو بفرستم بره؟كلا همه الان مخالف شدن.ولي تهش مجبور ميشن قبول كنن.دوست دارم زودتر از اين زندگي تكراري كه زيادي همه چيش تكراري و كامله خلاص شم.نميدونم چرا خدا نميزاره بميرم.هميشه شنيديم كه خدا كسي رو دوست داره بيشتر اذيتش ميكنه.اما اگه من رو دوست داره چرا آرامش مرگ رو بهم نميده.چرا كمكم نميكنه فراموش كنم.اصلا ما كه قرار نبود بهم برسيم چرا سر راه هم قرار گرفتيم؟؟؟؟؟من دست رو هر چي گذاشتم رسيدم بهش.اگه بخوام ميتونم به اينم برسم.اما اين سوال تو ذهنمه.آيا ارزش نابودي خانواده اون و من رو داره فقط به دليل اينكه با هم باشيم؟من نمي خوام اون دنيا واسه اين چيزا جواب پس بدم.اين دنيام كه عذاب بود.اون دنيا هم باشه؟اگه بهم ميگفت دوست ندارم آدم يجور كنار ميومد.اما نه تنها اين رو نگفت بلكه گفت عاشقتم.حاضر به هر جور خطر كردنم بود.حالا اصلا من بچه.كور در عشق.اون كه عاقل تره چرا؟من تنهاييام و شبام و اوقات بيكاريم غمه.و تكرار اين سوال كه چرا؟فقط چرا من .چرا اينجوري.اين شكلي.اين همه آدم چرا من بين اين همه از اون خوشم بياد.من كه حتي اهل دوستي نبودم و نيستم.همه مي گفتن لياقتت رو نداشت.حتي دوست هايي كه اون رو تحسين مي كردن.مثلا همين دوست من.گفتن تو رو بخاطر موقعيت و پول و قيافه و از اين حرف ها مي خواست.در حالي كه به من اثبات كرده بود كه اينطور نيست.ميگين چي كار ميشه كرد درحاليكه من اين سوال رو از شما كردم.ميگن چند سال ديگه فراموش ميكني.اما نمي دونن اين زخم ميمونه.اين حس تنفر از خيرخواهي ديگران ميمونه.چقدر لبخند الكي بزنم كه خوشحالم؟تا كي؟شما بهم بگين.خستم.كاش درك كنين.تا امروز سكوت كردم.اتفاقي اينجارو دوستم گفت بهم.خيلي با خودم كلنجار رفتم كه اينجا بنويسم.بالاخره نوشتم.بارها خواستم برم دكتر مغز و اعصاب يا روان پرشك.اما نرفتم.چون بي فايده ميدونستم.الان به شما گفتم.اما انگار شما هم جوابي ندارين....[/align]
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
سلام مجدد
مشکل شما حاد هست و باید از روانپزشک کمک بگیرید . با چند جمله حرف زدن در این تالار فکر نکنم تصمیم شما اونم با این جدیت قابل حل باشه . نوشتید حالا بجز حرفای قشنگ برا من چی دارید . ما باید بهتون امید بدیم و باهاتون همدردی کنیم . ولی این مشکل حاد شده و نیاز به بررسی جدی داره . امیدوارم اینکارو هر چه زودتر انجام بدید .
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
سلام و خوش آمدید:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط setareye khamoosh
[align=justify]اما اين سوال تو ذهنمه.آيا ارزش نابودي خانواده اون و من رو داره فقط به دليل اينكه با هم باشيم؟[/align]
به این سوالتون می خوام جواب بدم: نه نداره. ارزش خانواده و تقدسش خیلی بیشتر از اینهاست که هیچ دلیلی تو دنیا برای شکستن حرمتش وجود نداره حتی عشق.
ستاره خاموش فکر نمی کنی خیلی ازخود راضی هستی. ببخشید که باهات دارم اینطور حرف می زنم اما قرار نیست که به هرچی دلت خواست برسی و اگه یه وقت نرسیدی مثل بچه ها قهر کنی و آرزوی مرگ کنی.
اگه واقعا عاشقی، البته عاشق اون و نه خودت، ازش بگذر و بزار فراموشت کنه. اینطوری می تونی بخودت ثابت کنی که چقدر عاشقش بودی.
حالا اشکال نداره با یاد و خاطره عشقت زندگی کنی. بزار یادش تو دلت باشه و به این افتخار کن که اونقدر عاشقش بودی که ازش گذشتی.
برای زندگیت برنامه ریزی کن. یه کم رو پای خودت وایستا. یه چیزایی رو با تلاش خودت به دست بیار. زندگی ابعاد دیگه ای هم داره غیر از اینکه در کنار معشوق باشی.
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
اگه بهم ميگفت دوست ندارم آدم يجور كنار ميومد.اما نه تنها اين رو نگفت بلكه گفت عاشقتم.
مردها تا وقت بهت نرسیدن عاشقتن. اگه صد سال دیگه هم ببینیش، همین را می گه. اما جدی نگیر. این فقط برای یک مدت محدوده. وقتی بهت برسه، سیر می شه. زندگیش هم که جای دیگه است. برمیگرده سر زندگیش. بعدش تو می مونی و وجدانی که از خیانت به یک زندگی درد می کشه و دلی که از تحقیر و توهین های اون مرد شکسته. یعنی وضعیتی صد مرتبه بدتر از الان. پس اصلا به فکر رسیدن به ایشون نباش.
اگر قبلا به هم می رسیدید، یا ایشون چی بود و کی بود، ویژگیهاش چی بود و ... همه مال گذشته است. شما گفتین که اگه بهتون می گفت دوستتون نداره با مساله کنار می اومدین. من می گم که دوستتون نداشته که رفته. دوستتون نداشته که نموند تا خودش را اثبات کنه، به شما و خانواده ات. بارها شنیدم که مردها اگه کسی را بخوان هر جور شده راهی برای رسیدن بهش پیدا می کنند. دوستتون نداشت که راحت کنار کشید. مثل شما درگیر احساسات نبود. وقتی دید به صلاحش نیست رفت. شما هم عاقل باشید. مهمترین کاری که باید بکنید و گویا تا حالا نکردید اینه که ارتباطتون را با ایشون کاملا قطع کنید.
از کارها و افکاری که باعث می شه یه این قضیه فکر کنید دوری کنید. وقتی بشیند کنار ساحل و مدتها بهش فکر کنید افسرده می شید و این فکرها هیچوقت از ذهنتون پاک نمی شه. اما اگه برید دنبال فعالیتهای مختلف اجتماعی و ورزشی و ... سر خودتون را گرم کنید و خودتون را مشغول کنید تا فرصت کمتری برای فکر کردن بهش داشته باشید کم کم از فکرتون دور می شه. خودتون باید به خودتون کمک کنید. تا شما نخواید هیشکی نمی تونه کاری بکنه.
چون نوشتین که مشکل مالی ندارید، پیشنهاد میکنم حتما برید مشاوره. فکر نمیکنم نیاز به روانپزشک و مصرف دارو باشه. اول برید مشاوره، اگه لازم باشه ایشون بهتون خواهند گفت که برین روانپزشک یا نه. اما اگه اول برید روانپزشک احتمالش کمتره که بفرستنتون مشاوره. با قرص و آرام بخش و دارو و ... سرگرمتون می کنند و بعد مدتی به داروهاشون معتاد می شید ( با عرض معذرت از روانپزشکان و پزشکان با وجدان که تعدادشون کمه، اما صفر نیست ).
اگر هم دوست داری توی تالار ادامه بدی، مساله را بازتر کن. چند وقت از جداییتون می گذره و شما هنوز آروم نشدید؟ آیا تلاشی کردید و ناموفق بود یا اینکه دایم نشستین بهش فکر کردین و مساله را برای خودتون بزرگ کردین؟
Re: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
دوست عزیز
به همدردی خوش آمدی
وقتی امکانش رو داری بد نیست خودت عضو بشی و بیایی بیشتر با هم حرف بزنیم که با نامی که خودت انتخاب می کنی باهات صحبت کنیم .
بهت تبریک میگم که درک درستی از عشق داری مبنی بر اینکه رها کردن محبوب در شرایطی که امکان وصال نیست و آرزوی خوشبختی او را داشتن را از عشق حقیقی می دونی .
می دونم روزهای سختی را میگذرونی ، اما عزیزم این جزع و فزع کردنها با اون نگاه قشنگت به عشق نمی خونه ، اجازه بده بگم این قسمتش از وابستگیه و دچار خطای شناختی همه یا هیچ شدن .
خانمی گل و نازنین ، وقتی می بینی اون هنوز به تو دل بسته اون نگاهت به عشق را اگر توسعه بدی بهت میگه بهش ابراز انزجار کن و اصلاً هیچ خبر و اطلاعاتی ازش نگیر تا فراموشت کنه و به زندگیش برسه ، این یعنی گذشت و عشق حقیقی .
عشق حقیقی توجهش به کمالاته که محدودیت نداره پس عزیزم محدود به شخصش نکن به شخصیتش نظ کن که دیگه در کنار تو باشه و نباشه فرقی نمی کنه .
اینجوری با این محدود کردن و انحصار طلبی اون نگاه قشنگ که باعث شد او را رها کنی و حتی شاید وادارش کردی بره پی زندگیش و خودت هم حرمت نظر خانواده را نگه داشتی را می پوشونه ،
دلم میخواد اون نگاهت رو وسعت بدی ، تو خیلی خوب می تونی از این جریان و اتفاق به عنوان یک فرصت برای رشد افکار و روحیه ات در باب عشق و دلبستگی در کلیتش استفاده کنی ، اما لازمه اش اینه که ریسمان اندوه و تصور به آخر خط رسیدن را پاره کنی ، اینجوری که من می بینم توانش را داری و مهمتر از همه با همه مکنتت ، تواضعی که داری نشون میده می تونی فرد موفقی از نظر فکری و روحی باشی .
اول نزد یه مشاور برو و برای کسب ارامش و بیرون اومدن از وابستگی و پالایش ذهن و تغییر نگرش و بعد برنامه ریزی کن که این ماجرا را پلکان رشد و رهایی و عیق تر شدن درک و فهمت کنی
می تونی اگر بخواهی
این لینک ها را هم بخون :
http://www.hamdardi.net/thread-8602-post-99249.html
http://www.hamdardi.net/thread-268-page-3.html
موفق باشی عزیزم
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ببین عزیزم نرسیدن به عشق مجازی پایان زندگی نیست منظورم از عشق مجازی عشقی که تو این دنیا هست
تو تاحالا هرچی خواستی داشتی واسه همین واست نرسیدن به کسی که دوسش داشتی سخته,تو باید خدا رو شکر کنی اولا شاید مصلحت نبوده دوما ازش درس بگیری ببین این اولین جواب نه شنیدن تو بود شاید اگه مثل خیلیها که از اول زندگیشون نه شنیدن و برای بدست اوردن خواسته هاشون تلاش کردن کمی راحتتر باشه نمیگم راحته اما خب به قدری سخت نیست که ادم از زندگی بگذره و خواهان مرگ باشه
چرا مرگ؟کمی چشماتو باز کن سعی کن تو این دنیا دل به چیزی نبندی که ازان تو نیست
زیبایی های زندگی و نگاه کن هنوز چیزهایی داری که باعث نشه زندگیت یکنواخت بشه خودت تلاش کن
چرا فرار؟بمون...رفتن به کشور دیگه من نمیگم بده اما چطور از خونواده به این خوبی دل میکنی؟اگه بخوای با این تفکر بری یعنی داری از مسائل زندگی میگریزی و مطمئن باش تا هرجا که بری نمیشه فراموش کنی
بمون بمون و مقابله کن فکر میکنی اگه بهم میرسیدین زندگی خیلی قشنگ بود؟اون یکنواختی نبود؟خب اونموقع تو به هرچی خواستی رسیدی چیزهای بیشتری میخواستی...زندگی تا بالا و پایین نداشته باشه که زندگی نمیشه
الان هم انگیزه داری نگو اون انگیزه بود(تو انگیزه داری)اولین انگیزت اینکه که فراموش کنی میدونم سخته به همین راحتیا نیست اما خودتو سرگرم کن کمتر فکر کن...اون الان متاهل این درست نیست که زندگی یه دختر دیگه مثل خودت خراب بشه نه عزیزم بذار به زندگیش برسه اگه اومد طرفت تو نرو ازش فاصله بگیر یا اگه رفتی و باهاش روبرو شدی طوری صحبت نکن که فکر کنه هنوز بهش علاقمندی محکم باش
عاشق واسه معشوقش ارزوی خوشبختی میکنه توام همینطور.بعد ببین چقدر لذت بخشه که تونستی با سرازیریهای زندگی مقابله کنی...توکلت و به خدا هیچ موقع از دست نده به راهنماییهای بقیه دوستانم توجه کن
مطمئن باش زندگی جدیدی که اغاز میکنی خیلی شیرین تره
موفق باشی:104:
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
دوست عزیز
به همدردی خوش آمدی
وقتی امکانش رو داری بد نیست خودت عضو بشی و بیایی بیشتر با هم حرف بزنیم که با نامی که خودت انتخاب می کنی باهات صحبت کنیم .
[/b]
:104::104::104:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط setareye khamoosh
[align=justify]خيلي سخته به همه لبخند بزني كه همه چي آرومه در حالي كه از درون داغوني.حتي نزديكترين افراد خانوادم نميدونن اينارو الا اين دوستم كه حتي اونم خيلي غصه هامو نميدونه.
[/align]
سلام
آره خیلی سخته. ولی چرا این سختی رو به خودتون تحمیل می کنید؟ چرا درد دلتونو به خانوادتون نمی گید؟ یا اگه نمی تونید به یه دوست صمیمی و رازدار و منطقی؟ یا حداقل تو این تالار بگید. اینجا می تونید خیلی راحت حرفاتونو بزنید و اگه لازم باشه راهنمایی بگیرید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط setareye khamoosh
[align=justify]
داغونم.خستم.نمي گم نا اميدم اما زنده نيستم.1 سنگ.1 متظاهر.اين منم.حالا غير از زدن حرف هاي قشنگ واسه من چي دارين؟غير گفتن اينكه فراموشش كن چي دارين بگين.شما روانشناس.ماهر.يه دنيا مشكل ديدن.دوام چيه؟فقط دوست دارم لب ساحل به ماشينم تكيه بدم و به موج هاي دريا نگاه كنم.كه چطور دوستت دارمي رو كه رو ماسه ساحل نوشتم رو پاك مي كنه.به اومدن بارون لب ساحل نگاه كنم.تا حالا ديدين؟بارون باريدن لب ساحل خيلي قشنگه.آره.من 1 ستاره خاموشم...[/align]
اکثر دوستانی که اینجا هستن نه روانشناس هستن و نه ماهر. همه مثل خودتیم، با یه دنیا مشکل که فقط شاید شکل مشکل ما با شما فرق داشته باشه.
و من یکی که نمی خوام بگم فراموشش کن (هر چند اینم یکی از گزینه ها می تونه باشه) ولی بیا اینجا و بیشتر بگو تا با همفکری هم شاید تونستیم راه حلی پیدا کنیم.
RE: اي كاش هيچ وقت به دنيا نميومدم...
ستاره جون اولا که هیچ ستاره ای خاموش نمیشه حواست باشه:305:
عزیزم من درکت میکنم مطمئن باش:43:
بهت حق میدم که ناراحت باشی اما بهت حق نمیدم از مردن و خاموشی و نابودی و ... حرف بزنی!
عزیز دلم چقدر خوبه که تو ظرفیت داری و امکانات مالی و ...خودتو وسیله برتری نمیدونی:104:
من بهت میگم:
اگه عاشقی معشوقت رو کاملا آزاد بذار و محدودش نکن
حالا که ازدواج کرده بهش اجازه بده زندگی کنه، بدون تو
خودتو ازش پنهان کن
راههای دسترسیش به خودتو از بین ببر
بهش بی محلی کن(منظورم بی احترامی نیست ها)
اگه عاشقشی ترغیبش کن به زندگی در کنار همسرش که دوستش داره و منتظرشه
اگه عاشقشی از خیانت نهیش کن
اگه عاشقشی یادش رو تا همیشه تو ذهنت نگهدار اما در ظاهر فراموشش کن
چون دوستش داری بسپارش دست کسی که از همه بیشتر مراقبشه و دوستش داره(خدا)
خودت رو هم بسپار دست خدایی که الان از دلت خبر داره و ناله هات رو میبینه
عزیزم من سرزنشت نمیکنم که چرا دوستش داری
نمیگم دوتسش نداشته باش چون این حس دست خود آدم نیست
اما میگم رهاش کن...کاری کن ازت دور بشه...کاری کن ازت ناامید بشه و بچسبخ به زندگیش
اینجوری خودت هم آرامش داری باور کن این تنها راهشه
اما سعی کن بزرگترهاتو در عین احترام متوجه این مهم یکنی که همسطح بودن تنها در امور مالی و اجتماعی نیست .
گاهی تو یک خانواده هم که سطح اجتماعی و فرهنگی و مالیشون یکیه(چون تو یه خونواده هستن) هر یک از اعضا راه خودشو میره و هرکی یه جور رفتار میکنه و گاهی هم برعکس میشه دو نفر عاشق هم بشن و در هم ذوب بشن در حالیکه از دید دیگران شاید هیچ نقطه مشترکی ندارن
از خدا میخوام بهت صبر و آرامش بده