-
آیا شما تعادل دارید؟
سلام ؛
مقاله ای رو خوندم که فکر می کنم خوندنش برای همه به نوعی مفید باشه تا برای تجزیه و تحلیل کردن رفتارهامون به این ملاک هم توجه داشته باشیم . ...
تعادل، موضوعي بسيار شخصي است. دنيا پر از امور متضاد است كه بر يكديگر تأثير مي گذارند. ممكن است فردي چيزي را دوست داشته باشد و فرد ديگر درست نقطه ي مقابل آن را بخواهد. اما بيشتر مردم حالات ميانه را مي پسندند. بعضي از اين حالات متضاد عبارتند از: كار و تفريح، فعاليت و استراحت، در جمع بودن و تنها بودن. اكنون نگاهي دقيقتر به هريك از اين حالات مي اندازيم.
كار و تفريح: بعضيها از هدف گذاري و رسيدن به هدف لذت مي برند. وقتي به يكي از هدفهاي خود رسيدند، پرچم خود را بر بالاي آن نصب مي كنند و بلافاصله به دنبال هدف بعدي مي روند اين افراد از كار لذت مي برند.
در مقابل، عده اي هستند كه ظاهرأ به آنچه دارند قانعند. آنها از لحظات زندگي خود لذت مي برند. به طوري كه گاهي كار كردن برايشان مشكل مي شود.
فعاليت و استراحت: بعضي ها دوست دارند كه فعال باشند. در نظر اين افراد، خواب چيزي جز تلف كردن وقت نيست و لذا سعي مي كنند وقت خود را كمتر تلف كنند. اين اشخاص اگر به كاري جسماني مشغول نباشند كسل مي شوند.
كساني هم هستند كه از استراحت لذت مي برند. اين افراد ورزش را كفر مي دانند. اگر هم از جايشان بلند شوند دوست دارند كه در رختخواب بنشينند. از خواب لذت مي برند و رؤيا را دوست دارند و معمولأ چند بليت اضافي هواپيما را مي خرند تا در مسافرتهاي هوايي بتوانند دراز بكشند. معمولأ كمتر پيش مي آيد كه اين عده بر اثر كار عرق كرده باشند.
با هم بودن و تنها بودن: بعضيها هميشه دوست دارند كه با كسي باشند. ممكن است اين شخص، هميشه فرد معيني باشند يا افراد مختلفي، ولي در هنگام آشپزي، استحمام، غذا خوردن و خواب هم اگر تنها باشند ناراحت مي شوند. اين اشخاص معمولأ به حيوانات خانگي نيز علاقه دارند. در هنگام تماشاي تلويزيون، اگر طرف مقابلشان براي آوردن چاي يا بستني به آشپزخانه برود، آنها هم مي روند.
در مقابل عده اي هم هستند كه از تنهايي لذت مي برند و دوست دارند هميشه با خودشان باشند. اين افراد، اگر كسي در خانه باشد خوابشان نمي برد، چه رسد به اين كه كسي در اتاق خوابشان باشد. اين اشخاص، مشاغلي از قبيل جنگلباني، شب پايي و نويسندگي را دوست دارند.
مواردي كه بيان شد نمونه هايي از افراط و تفريط در امور بود و مسلمأ نمي توان يكي را صحيح و ديگري را غلط دانست.
چيزهايي را كه نداريم، به دست آوريم، يا از آنچه كه داريم لذت ببريم؟
يكي از موضوع هاي مهم اين است كه آيا بايد سعي كنيم بر داراييهاي خود بيفزاييم يا اين كه سعي كنيم از داشته هاي فعلي خود بهره مند شويم و لذت ببريم.
فرض كنيم در يك زمستان سرد و در هواي طوفاني، در خانه خود در اتاقي گرم و راحت روي مبل راحتي و روبروي بخاري ديواري نشسته ايد و ياري دمساز (كه مي توانيد كتاب باشد) در كنار خود داريد و به نوشيدن كاكائوي گرم مشغول هستيد. اين همان حالت بهره مندي از داراييهاي موجود است.
اكنون در نظر بگيريد كه در همان هواي سرد، پوتين، لباس گرم، دستكش و كلاه خود را مي پوشيد، هرچه پول داريد برمي داريد و از خانه خارج مي شويد و از ميان راه هاي برف گرفته به سوي فروشگاه به راه مي افتيد و در دل دعا مي كنيد كه فروشگاه مورد نظر، هنوز باز باشد و پول كافي براي خريد مايحتاج خود در جيب داشته باشيد. اين همان حالت به دست آوردن چيزهايي است كه دوست داريم.
اين دو قضيه، شباهتي به هم ندارند. پس تكليف ما چيست؟ مسلمأ راه صحيح، حفظ تعادل است.
اگر روزها و هفته ها در جلو بخاري بنشينيم، بالاخره حوصله مان سر مي رود و دلمان مي گيرد. صحبت بهترين دوست، سرانجام دل آزار مي شود.
بالاخره از جا مي پريم و در حالي كه لباس گرم خود را مي پوشيم مي گوييم:
- من مي روم فروشگاه خريد كنم.
- چه مي خواهي بخري؟
- قدري شير (يا چيز ديگر)
- اما شير داريم.
- پس مي روم چند تا همبرگر بخرم.
- گوشت داريم. مي توانم خودم همبرگر درست كنم.
- زحمت نكش. فروشگاه فقط چند كيلومتر تا اين جا فاصله دارد.
- پس صبر كن با هم برويم.
- باشد. همين الان برمي گردم.
- اين را مي گوييم و بيرون مي زنيم و در را پشت سرمان مي بنديم.
آه آزادي! بوي هواي سرد و تازه. زيبايي برف. باد سردي كه به صورتمان مي خورد و حالمان را جا مي آورد.
توي برفها به طرف فروشگاه به راه مي افتيم. هوا دارد تاريك مي شود. سوز و سرما را حس مي كنيم. فروشگاه در سر پيچ بعدي واقع شده است. اما چه فايده! بسته است.
اكنون هوا كاملأ تاريك شده است. برف همچنان مي بارد و باد، دانه هاي برف را به سر و صورتمان مي زند. پاهامان ديگر سرد نيست، بلكه از سرما بي حس شده است. صحنه هايي از كتاب دكتر ژيواگو در نظرمان مجسم مي شود. به نظرمان مي رسد كه مژه ها و سبيلمان يخ زده است.البته سبيل نداريم، اما حتمأ رطوبت هوا در پشت لبمان منجمد شده است.
اتومبيلي جلو پايمان ترمز مي كند. همدم دلواپس خودمان است.
- به فروشگاه تلفن كردم، داشتند تعطيل مي كردند. گفتم با اتومبيل بيايم دنبالت.
- بله! بله! متشكرم، متشكرم.
و يخهاي پشت لبمان مي شكند و فرو مي ريزد. وارد اتومبيل مي شويم. گرم و نرم است.
- چند تا همبرگر هم درست كردم.
- تو چقدر خوبي. برويم به خانه. دلم مي خواهد جلو بخاري بنشينم. دلم نمي خواهد هرگز از خانه خارج شوم. هيچ جا مثل خانه نيست. هيچ جا خانه خود آدم نمي شود.
به نظر شما چه مدت مي توان روبروي بخاري نشست؟ چقدر طول مي كشد كه دوباره حوصله تان سر برود و بخواهيد براي خريد همبرگر از خانه خارج شويد؟ يك ساعت؟ يك روز؟ يك هفته؟
در اين جاست كه مسأله ي دانستن نقطه تعادل، مطرح مي شود. مثلأ اگر بدانيم كه بعد از سه روز بايد به طرف فروشگاه حركت كنيم، مي توانيم برنامه اي براي اين كار بريزيم و اگر بدانيم كه پس از دو ساعت، دوباره هوس مي كنيم كه به خانه برگرديم، در آن صورت مي توانيم از وقت خود به شكل مؤثرتري استفاده كنيم. وقتي دانستيم كه هرسه روز يك بار، بايد به مدت دو ساعت تنها باشيم و پياده روي يا ورزش كنيم، در آن صورت نقطه تعادل ما به دست مي آيد.
نكته مهم آن است كه نقطه تعادل هركسي، اختصاص به خود او دارد. بعضيها ممكن است دلشان بخواهد دو ساعت در خانه باشند و سه روز در بيرون خانه. شايد كساني هم باشند كه پس از سه روز، دلشان بخواهد كه نگاهي به بيرون خانه بيندازند.
يافتن نقطه تعادل
براي يافتن نقطه تعادل، فقط يك راه وجود دارد و آن شيوه آزمايش و خطاست. در اوايل كار، براي يافتن نقطه تعادل، مرتكب خطاهاي بسيار مي شويم. يافتن نقطه تعادل در زندگي، شبيه بندبازي است. وقتي مي خواهيم تعادل خود را روي يك رشته طناب محكم، حفظ كنيم، در آغاز، بيش از آن كه راه برويم مي افتيم. اما كم كم نقاط تعادلي را در درون خود پيدا مي كنيم و مي آموزيم كه به آنها اعتماد كنيم. تدريجأ هماهنگي حركات ما بيشتر مي شود و تزلزل و عدم تعادل، در اثر آزمايش و خطا جاي خود را به نرمش و وقار مي دهد.
آزمايش به معني اين نيست كه بايد چيزهاي بسياري را بيازماييد. بلكه بايد در حال آزمايش باشيد. خيليها هستند كه فكر مي كنند شما بايد مطابق روش آنان زندگي كنيد. اين افراد، در عين حال هم قاضي، هم هيأت منصفه و هم مأمور اجراي حكم هستند. بگذاريد آنها هرچه مي خواهند بگويند، اما نگذاريد احكامشان را در مورد شما اجرا كنند.
اگر اين اشخاص، به ديانت مسيح معتقد هستند به آنها بگوييد كه مسيح فرموده است: «قضاوت نكنيد تا درباره ي شما قضاوت نشود، سرزنش نكنيد تا مورد سرزنش قرار نگيريد، ديگران را ببخشاييد تا مورد عفو قرار گيريد».
البته گاهي هم خودمان قاضي خودمان مي شويم. ما نتيجه عوامل فرهنگي محيطمان هستيم. به ما آموخته اند كه خود را به مخاطره نيندازيم، به قلمروهاي تازه وارد نشويم، دست به كارهاي تازه نزنيم و سعي نكنيم تا به نتايجي تازه دست يابيم.
به ما آموخته اند كه دنباله رو ديگران باشيم، خود را با محيط، سازگار كنيم و افرادي معمولي باشيم.
پس از آن كه در زمينه معيني نقطه تعادل خود را يافتيم، خوب است كه نقطه تعادل نزديكان و اطرافيان را نيز دريابيم. اگر نقطه تعادل آنان در زمينه هاي گوناگون، نزديك يا مكمل نقطه تعادل ما باشد، در اين صورت بين ما توافق و سازگاري ايجاد مي شود.
براي اين كه دو نفر، يكديگر را كامل كنند، لازم نيست كه نقاط تعادلشان عينأ يكي باشد. ممكن است فرد ايثارگر، فرد متوقعي را بهتر كامل كند تا فرد ديگري كه او هم ايثارگر باشد.
اگر دو نفر با گذشت به هم بيفتند ممكن است يكي شان بگويند «بفرماييد» و ديگري جواب دهد «شما بفرماييد» و اولي بگويد «نخير، شما مقدم هستيد» و دومي اصرار كند «اختيار داريد شما اول بفرماييد» و اين قضيه همين طور ادامه پيدا كند.
يافتن نقطه تعادل براي هر موضوعي، آسان نيست. اما در درجه اول سعي كنيد در زمينه هايي كه به هدف بزرگتان مربوط است، نقطه تعادل را پيدا كنيد. اگر در بعضي زمينه ها هم نتوانستيد نقطه تعادل را پيدا كنيد مهم نيست. زندگي همين است.
شهامت براي اداره يك زندگي متعادل
اين كه هريك از ما نسبت به عامل معين، داراي نقطه اعتدال متفاوتي هستيم، مشكل مهمي نيست، زيرا جهان بسيار بزرگ است و سليقه ها بسيار متفاوت. اما مشكل از آن جا آغاز مي شود كه فرهنگ و جامعه بخواهد هركسي را به نقطه متوسطي در هر زمينه براند و بگويد «نقطه تعادل، اين جاست. اگر چنين زندگي كني متعادلي وگرنه غيرعادي و نامتعارف».
ما علت اين امر را مي دانيم. قوانين اجتماعي را در آغاز، كساني وضع كرده اند كه مي خواسته اند بر جامعه حكومت كنند و چنانچه افراد، مطابق الگوهاي پيش ساخته اي رفتار كنند، آسانتر مي توان بر آنها حكومت كرد.
ما اجباري نداريم كه هميشه به راهنماييهاي ديگران گوش فرا دهيم، چه رسد به اين كه آنها را اطاعت كنيم. بعضيها بخش مهمي از ارزشها و جوهر وجودي خويش را از كف مي دهند، تنها براي اين كه متعارف باشند.
عادي بودن، افسانه اي بيش نيست. با وجود اين، ترس از غيرعادي بودن به قدري شديد است كه خيليها جان خود را در اين راه فدا مي كنند. (ما در اين مورد قصد مبالغه نداريم. علت بسياري از خودكشيها، ناسازگاري با قراردادهاي اجتماعي است).
پس اگر سعي كنيم براساس معيارهاي فرهنگي، زندگي خود را متعادل سازيم، ممكن است از حد تعادل خارج شويم و وقتي مي خواهيم زندگي خود را مطابق آنچه كه در جامعه «زندگي بسيار متعادل» ناميده مي شود اداره كنيم، تعادل فردي خود را از دست مي دهيم.
شهامت داشته باشيد و نقاط تعادل زندگي خود را مطابق دلخواه خويش اختيار كنيد. خود را دوست بداريد و زندگي خود را بر آن اساس متعادل كنيد.
گفته ها
«اگر كاري را نمي تواني انجام دهي، اصلأ آن را انجام مده. زيرا اگر كار، در حد كمال نباشد، نه سودآور است و نه لذت بخش و اگر هدفت سود يا لذت نيست، پس بگو چه مي كني؟»
نويسنده: جان راجر- پيتر مك ويليامز
مترجم: مهدي مجردزاده كرماني
منبع : سایت روانشناسی و جامعه
-
RE: آیا شما تعادل دارید؟
سلام
با تشکر از mashogh Haminjast
بسیار مقاله جالبیه...
این مقاله نشان می دهد که اصطلاح فراروندگی دکتر فرانکل و خودمتمایزسازی دکتر باون، موضوعات منحصر به فرد آنها نیست...
در واقع تعادل بین «آرامش خود بودن» ، و «آرامش همگون بودن» همیشه در حال نوسان است و افراد نه به اندازه دانسته هایشان بلکه به اندازه آگاه بودنشان نقاط تعادل برجسته ای ایجاد می کنند که به طرف خود بودن تمایل دارد.
اینکه در مطلبی از دکتر شریعتی اشاره می کند کسانی آنقدر بزرگ هستند که حتی در زمان خودشان درک نمی شوند، اشاره به همین موضوع دارد که این افراد همرنگ جمع نیستند، و برای دیگران نامونس هستند. گاهی قرنها وقت نیاز است که فکر جمعی بشر و هنجارهای روزمره آنان بتواند با مفاهیم این بزرگان آشنا شود.
اما این بدان معنا نیست که این بزرگتر شدن و بیرون خزیدن از همنوایی برای بعضی ها ممکن است. بلکه به این معناهست که هرچه آگاهی ها وخودسازی ها بیشتر شود، ترس های موهوم جای خود را به آرامش های ناشی از شکوفایی و حرکت می دهد. نه آرامش های آنی همراه با سکون و ترس.
البته یک نکته ظریف هم وجود دارد. آنهایی که بزرگ می شوند، و از پیله همنوایی با جامعه بیرون می افتند، لزوما به معنی این نیست که دیگران را نادیده بگیرند یا آنها را حقیر بشمارند. آنها شاکر چنین نعمتی هستند و همراه همه برای آنها دل می سوزانند، همراهی می کنند، همدل هستند و زمینه آگاه شدن آنها را با لطافت و مهربانی فراهم می آورند.
نمونه هایی از چنین مردان بزرگی را ما در قرن معاصر زیاد داشته ایم. حضرت امام خمینی، و بسیاری از یاران او چنین ویژگی هایی را داشتند، بد نیست از شهید خلاق سید مرتضی آوینی یادی بکنم که هر چقدر با او آشنا بشویم بیشتر روحیه متواضعانه، جسورانه و فرارونده او ما را شیفته خود می سازد. (روحش شاد و راهش پر رهرو باد)
-
RE: آیا شما تعادل دارید؟
سلام ،
پاسختون رو خوندم .
دو نکته در پاسختون مبهم بود . .... دقت کنید :
1- این مقاله نشان می دهد که اصطلاح فراروندگی دکتر فرانکل و خودمتمایزسازی دکتر باون، موضوعات منحصر به فرد آنها نیست...
2- بد نیست از شهید خلاق سید مرتضی آوینی یادی بکنم که هر چقدر با او آشنا بشویم بیشتر روحیه متواضعانه، جسورانه و فرارونده او ما را شیفته خود می سازد.
اما در پاسخ اولی :
این یک اصل بدیهیست که مشترکاتی در اقوام مختلف بشری در سرتاسر جهان وجود دارد که البته به نظر بنده تعداد این اشتراکات از تعداد اختلافات به مراتب بیشتر هم هست و درباره ی این موضوع ماهها پیش هم با شما و چند نفر دیگر از اعضاء کنکاش داشتیم ( ارجاع به موضوعات جنس مخالف نه،متفاوت -- عشق حقیقی و مجازی -- دویار چرا ) اما این بدان معنا نیست که به صورتی ناآگاهانه و به دور از شناخت از زیر ساخت های فرهنگی و اجتماعی و ارکان جامعه شناختی یک قوم ، شهر یا کشور نسخه ی هر دانشمند ، محقق ، فیلسوف ، روانشناس ، جامعه شناس و ... را برای تمام مردم دنیا با حالتی تقلیدی بپیچیم . و البته و صد البته مردم کشور عزیزمون هم از این قاعده مستثنا نیست . هر چند مسلم اینست که ما از تجربیات گرانبهای این بزرگان با در نظر گرفتن تمایزهای اجتماعی خودمان استفاده کنیم .
و پاسخ دوم :
انتخاب الگو در یک تقسیم بندی به دو عامل انتخاب شونده و انتخاب کننده بستگی دارد . پر واضح است که انسانها دارای پیچیدگی های متمایزی هستند ، لذا انتخاب یک شخص یا اشخاصی هر چقدر هم بزرگ باشند برای تمام افراد جهان میسر نیست که اگر اینچنین بود تمام افراد عالم غرق در صفات مولا علی (ع) می بودند . در این رابطه بحث بسیار زیاد است که در حوصله ی این تاپیک نیست .
البته ناگفته پیداست که در پاسخ شما نکات ،موضوعات و عوامل دیگری غیر از موضوع این تاپیک دخالت دارند که نیاز به توضیح ندارد . بهتر است برای پاسخ به یک موضوع فقط روی آن موضوع متمرکز شویم .